جابری انصاری، معاون سابق وزارت امور خارجه مطرح کرد
اسرائیل بازنده محض دیپلماسی عمومی و عملیات روانی
شعارزدگی صهیونیستها در مقابل شوک طوفانالاقصی
جابری انصاری در مقدمه این گفتوگو با بیان اینکه باید اظهارات اسرائیلیها را پس از ۷ اکتبر در چند سطح تحلیل نمود و همه ادعاهای آنها را نباید به معنای اهدافی واقعی و قابل اجرا تلقی کرد، گفت: یک سطح از تحلیل شعارهای آنها این است که این اظهارات «به دلیل شوک عظیم ناشی از ۷ اکتبر بود»، چرا که اظهارات اولیه آنها بهتزدگی و شوک زیادی را نشان میداد. سطح دوم تحلیل شعارهای آنها، در دو سطح گفتمانی و اقدامی یعنی در هر دو بُعد رفتاری و گفتاری اسرائیلیها قابل مشاهده بود و آن «سطح جنون یا نزدیک به جنون آنها بود» که این هم نتیجه بزرگی عملیات ۷ اکتبر و اثرات راهبردی که در کوتاهمدت، میانمدت و درازمدت داشت یا متصور بود که خواهد داشت، میتوان دید. جابری انصاری در تحلیل سطح سوم مواضع رژیم صهیونیستی، افزود: برخی از این مواضع احتمالاً ارزیابی راهبردی آنهاست. اما بین آن حرفها و حداکثر کاری که میتوانستند انجام دهند فاصله قابل توجهی وجود دارد و این هم نتیجه غیرعادی بودن رویداد است.
ارزیابیهای اطلاعاتی کمکی به اسرائیل نکرد
معاون سابق عربی و آفریقایی وزارت امور خارجه اظهار داشت: ارزیابیهای راهبردی و سیاسی صهیونیستها تا پیش از 7 اکتبر این بود که حماس مسیری شبیه مسیر جنبش فتح را طی میکند و اولویت مقاومت را کنار میگذارد. ارزیابیهای اطلاعاتی اسرائیل هم به آنها کمکی نکرد، به دلیل اینکه ارزیابی پایهای آنها مبتنی بر مفروضاتی بود که منطبق بر واقعیت نبود.
وی با بیان اینکه شکست اسرائیل از حماس پس از ۷ اکتبر شکست سه لایه و همهجانبه بود و با شکافهای عمیقی که در منظومه بازدارندگی اسرائیل ایجاد کرد مقامات آن رژیم را تا مرز جنون کشاند، ادامه داد: الان هم وقتی صحبت از آتشبس مطرح میشود این سؤالها به میان میآید که پس آن اظهارات اسرائیلیها چه شد؟ علت بیان آن اظهارات این است که صحبتهای آنها بر پایه واقعیات نبود و هرچه جلوتر میرویم بیشتر گرد و خاک واقعیت به تن اسرائیلیها مالیده خواهد شد و بیشتر فاصله عملکرد آنها با شعارهایی که مطرح کردند خودنمایی خواهد کرد. اسرائیلیها تا زمانی که روی هوا حرکت میکردند دست برتر و مزیت نسبی داشتند اما روی زمین و در عمل کار برای اسرائیلیها سخت خواهد بود.
کشتار مردم غزه برای اسرائیل دستاورد نیست
جابری انصاری سپس با اشاره به این ادعای رژیم صهیونیستی که «حماس را ریشهکن و اسرای خود را آزاد میکنیم»، اظهار داشت: البته آنها نپذیرفتند که این افراد اسیر هستند بلکه در بستر ادبیاتسازی با بیان کردن برخی مفاهیم از جمله لفظ «گروگان» تلاش کردند تا افکار عمومی را در راستای منافع خود بسیج کنند، همچنین آنها گفتند جنگ متوقف نخواهد شد تا آنها را آزاد کنیم، اما هیچیک از این موضوعات عملیاتی نشده است. شما ببینید از هنگام پیشروی زمینی چند ده نظامی اسرائیلی زخمی و کشته شدند و تعداد بالایی از تانکهای ویژه، نفربرها و سایر تجهیزات نظامی آنها منهدم شد، یا ضربه کلی یا جزئی دیدند و در هر صورت از عرصه عملیاتی کنار رفتند. در چنین شرایطی اسرائیل بمباران هوایی و کشتار چند ده روزه را ادامه داد که تا امروز حدود ۱۵ هزار نفر فلسطینی را به شهادت رساند که از این میان ۷۵ درصد آنها زنان و کودکان هستند. اما همه این جنایات در واقع هیچ ارزش نظامی و راهبردی برای اسرائیل ندارد و دستاورد میدانی برای آنها به حساب نمیآید. آنها با این کشتار وسیع تنها به عقده ۱۵۰۰ کشته خود جواب دادند. وی در این باره تصریح کرد: ماهیت و عادت رفتاری اسرائیلیها کشتار است، مگر در جنگ ۲۰۰۶ و در همه جنگهای مقاومت حزبالله لبنان، اسرائیل تا خود بیروت و حتی بیشتر از آن را بمباران شدید هوایی نکردند و ویرانی و کشتار بر جای نگذاشتند؟ کشتار کار همیشگی اسرائیلیها بوده و این دفعه هم در ابعاد بزرگتری در مقابل چشمان دنیا به نمایش درآمد.
هزینه بزرگی که برای اسرائیل ایجاد شد
این دیپلمات کشورمان در ادامه با تأکید بر اینکه این کشتار پی در پی یک هزینه بزرگ برای اسرائیل ایجاد کرده و آن هزینه این است که موج جهانی در بسیاری از شهرها و پایتختهای بزرگ غربی علیه آنها ایجاد شده، گفت: امواج بزرگ حمایت از مردم فلسطین و مخالفت با سیاست اسرائیل و به کار بردن تندترین ادبیات علیه سیاست کشتار و نسلکشی اسرائیل به راه افتاده است که این هم یک سرشت بهمنگونه دارد و اگر جنگ همینطور ادامه پیدا کند این اعتراضات بزرگتر میشود و ابعاد گستردهتری پیدا میکند.
وی با بیان اینکه دولتهای عربی ادامه این وضعیت را سبب بروز شورش و بههمخوردگی وضعیت منطقه میدانند و برای پایان دادن به آن بشدت به امریکا فشار میآورند، گفت: بنابراین یک فشار این است که فضای منطقهای به سمت تندتر شدن حرکت کند و فشار دیگر این است که اگر شرایط به همین شکل با کشتار فلسطینیان در برابر دوربینهای زنده دنیا ادامه پیدا کند، امکان اینکه جبهههای دیگری هم باز شود وجود دارد. ممکن است کسانی در درون اسرائیل به این مسأله فکر کنند که اگر جبهههای دیگری باز شود خوب است یا نه، اما در سطح بینالمللی و بویژه امریکاییها که در حال رفتن به سمت انتخابات داخلی خود هستند به هیچ وجه تمایل به باز شدن جبهههای دیگر ندارند.
شبهاجماع صهیونیستها دوامی ندارد
معاون سابق عربی و آفریقایی وزارت امور خارجه سپس با اشاره به اینکه اسرائیلیها بهرغم شدیدترین لایههای تبعیض نژادی و نفی موجودیت و حقوق طبیعی و بدیهی فلسطین بین خودشان یک جامعه دموکراتیک دارند، تصریح کرد: اسرائیلیها تمام آن اختلافات و اعتراضاتی را که بر سر لوایح قضایی پیش از ۷ اکتبر وجود داشت کنار گذاشتند و شبهاجماعی میان آنها ایجاد شد، اما این نمیتواند دوام پیدا کند. بزودی دوباره این اختلافات سر بر خواهد آورد. شما میبینید که یکی دو هفته است بویژه مسأله اسرای اسرائیلی که توسط مقاومت حماس در غزه اسیر شدهاند در حال بزرگ شدن است و اعتراضات و سر و صداها در این خصوص بلند شده است و به نظر میرسد روند رو به افزایشی را هم در این خصوص شاهد باشیم و اینها همه موضوعاتی است که اسرائیل با آنها درگیر است.
چرا اسرائیل آتشبس موقت را پذیرفت؟
جابری انصاری در پاسخ به چرایی پذیرش آتشبس از سوی دولت تلآویو، گفت: طرف اسرائیلی آتشبس موقت را پذیرفت چرا که واقعیتهای موجود این موضوع را بر آن رژیم تحمیل کرد. اسرائیلیها میترسند از اینکه این توقف موقت که آن را هم بهناچار و بر اساس واقعیات موجود پذیرفتند طولانی شود، بر همین اساس آنها ادبیاتسازی کردند و از اصطلاحی استفاده کردند مبنی بر «توقف بشردوستانه»، قطعنامهای که در شورای امنیت تصویب شد و امریکا و انگلیس و برخی دیگر به آن رأی ممتنع دادند هم، طرفهای درگیر را دعوت به توقف بشردوستانه کرده که این نیز بر اساس نیاز اسرائیلیها بود. اگر اصطلاح آتشبس مطرح شود آنها نگران ایستا بودن صحنه می شوند که این نیز به معنای پیروزی مقاومت فلسطین است، چرا که خودشان هم میدانند آن ۱۵ هزار نفر فلسطینی که شهید کردند و آن تعداد خانهای که تخریب کردند، موازنه استراتژیک را تغییر نداده است.»
نگرانی اسرائیل از طولانی شدن زمان توقف جنگ!
وی با اشاره به اینکه اسرائیلیها در وهله اول تلاش کردند تا جایی که میتوانند روی زمین امتیاز کسب کنند تا بتوانند تعدادی از اسرای خود را آزاد کنند یا تونلی را باز کنند تا شاید به یکباره به گنجی دست پیدا کنند و ورق را حداقل به لحاظ روانی زیر ورو کنند، اما این اتفاق نیفتاد، تصریح کرد: آنها در حال حاضر بسیار نگران هستند که مجموعه فشارهای درون جامعه صهیونیستی، فشارهای منطقهای و بینالمللی مجبورشان کند به اینکه زمان توقف جنگ طولانی شود.
شکست سیاست زمین سوخته
جابری انصاری سپس با بیان اینکه رژیم اسرائیل «سیاست زمین سوخته» را پیش گرفت و به دنبال این هدف بود که آنچنان آتشفشان و کشتاری نسبت به فلسطینیها انجام بدهد که آنها از غزه فرار کنند و در واقع به دنبال کوچاندن اجباری مردم غزه بود، افزود: در این موضوع حداکثر اتفاقی که افتاد این بود که جمعیتی از شمال به سمت جنوب غزه حرکت کردند اما کسی از این منطقه بیرون نرفت، شاید گفته شود که مصریها به آنها اجازه ندادند اما هیچکس نمیتوانست جلوی تودههای گسترده و خشمگین فلسطینی را بگیرد. نمیتوان جلوی جمعیت گسترده میلیونی را که به سمت مرز حرکت میکنند، گرفت. بنابراین، این خود فلسطینیها هستند که به یک قناعت وجدانی و درونی رسیدند که باید در زمین خود بمانند و مقاومت کنند و آنها جزو اساسی این مقاومت هستند، چرا که مقاومت چریکی و نخبگانی نیست بلکه مقاومت مردمی است، مقاومت بدون مردم یعنی هیچ، چرا که میشود یک گروه چریکی منفصل از مردم. با تمام اتفاقاتی که در این چند ده روز افتاد، اما فلسطینیها از غزه بیرون نرفتند و به محض آنکه آتشبس اعلام شد سیل جمعیت از جنوب دوباره به سمت شمال غزه حرکت کردند و شما دیدید که اسرائیلیها مجبور شدند و خلاف تعهداتی که برای آتشبس داده بودند در برخی از مناطق مجبور به تیراندازی شدند چرا که وحشتزده شدند.
هولوکاست زنده علیه فلسطینیان
وی با بیان این واقعیت که «این اولین بار است که در این ابعاد و به این درجه از شفافیت و وضوح، خوی واقعی و سیاست واقعی اسرائیل در برابر همه سیاستمداران، مردم و افکار عمومی جهان به نمایش درآمده است»، ادامه داد: این یک تابلوی زنده است، این یعنی اسرائیل و «اسرائیل یعنی نسل کشی، اسرائیل یعنی هولوکاست زنده علیه فلسطینیان»، یعنی پنهان شدن پشت یک موضوع تاریخی به اسم هولوکاست که توسط آلمان هیتلری در اروپا علیه یهودیان انجام شده. امروز اسرائیل مجری یک هولوکاست زنده و پی در پی علیه فلسطینیان، حذف یک ملت و نفی موجودیت و هویت ملت فلسطین و حقوق بدیهی و طبیعی آنهاست که همه اینها در برابر دوربینهای زنده دنیا در یک آزمایشگاه جمع و جور و کوچک به اسم غزه انجام شد. امروز بیش از ۹۵ درصد افکار عمومی جهان به شکل آشکاری با واقعیت اسرائیل آشنا شدند و نهایتاً ۵ درصد از اسرائیلیها حمایت میکنند.
آنها تمام این هزینهها را دادند و گمان کردند که حداقل روی زمین شمال غزه را خلوت میکنند اما جمعیت باز دوباره به خانههای خودشان در شمال غزه برگشتند. بنابراین بشدت از این موضوع نگران هستند که در دوره پسا آتشبس کار برای آنها سختتر خواهد شد.
ارزیابی عملکرد فلسطین و مقایسههای تاریخی چالش برانگیز
معاون سابق وزارت امور خارجه کشورمان در بخش دیگری از این گفتوگو با بیان اینکه فلسطینیها در یک شرایط عینی و مادی بسیار سختی در حال نبرد هستند و اگر عملکرد فلسطینیها در این بستر مورد بررسی قرار بگیرد حتی نمیشود آن را با لبنان و آن جنگها و نهضتهای تاریخی مثل ویتنام مقایسه کرد، اظهار داشت: عقبه لجستیک و مرز ویتنامیها باز بود، اما اینجا به معنای واقعی فلسطینیها در محاصره کامل هستند اما کاری کردند کارستان. متأسفانه برخی در داخل ایران میگویند مگر چه کار کردند! در حالی که فلسطینیها با این عملیات بزرگ اسرائیل و جهان را بهت زده کردند و از
۷ اکتبر تا به امروز زیر شدیدترین بمبارانها و نسل کشی آنها اجازه ندادند حتی یک اسیر اسرائیلی بدون مبادله آزاد شود و سه فلسطینی در برابر یک اسرائیلی آزاد شد.
یک عده در ایران میگویند «شالیت» قبلاً با هزار اسیر فلسطینی مبادله شد. بیتوجه به اینکه آن زمان معادله دیگری داشت و معادلات الان متفاوت است. مقاومت زیر آتش چند ده روزه شدید اسرائیلیها و این کشتار و تخریب وسیع خودش را نگه داشته، اسرائیلی که اعلام میکرد مقاومت را از هم پاشانده حالا با آن توافق کرده و مقاومت شرایط را نگه داشته و حتی یک نفر را بدون ما به ازا گرفتن ول نکردند.
باید درود گفت به این نحوه مدیریت مقاومت حماس که در سختترین شرایط استفاده حداکثری کرد از حداقلترین فرصتها برای مدیریت یک بحران چند لایه پیچیده و بسیار سخت و طاقت فرسا در برابر یک نیرویی که به لحاظ مادی در انتهای طغیانگری منطقه و جهان به حساب میآید و از پشتیبانی بیقید و شرط بزرگترین قدرتهای بینالمللی برخوردار است. این دستاوردها بسیار قابل توجه و بزرگ است و میتواند خالق روندهای جدیدی باشد.
اسرائیل در برابر انتخاب بد و بدتر
جابری انصاری سپس با تصریح اینکه «اسرائیل از لحظه حمله هفت اکتبر و برخلاف ظاهر طغیانگر، ادبیات سیاسی حذفی و ادعاهای مختلف، در برابر انتخابهای بد و بدتر قرار گرفته»افزود: هفت اکتبر موج و زلزلهای ایجاد کرد که اسرائیل نمیتوانست نظارهگر آن باشد. در مواجهه با آن ارتش رژیم صهیونیستی میتوانست از مزیت هوایی خود استفاده کند که قابل پیشبینی بود و همه مطمئن بودند اسرائیل در ابعاد قابل توجهی از آن استفاده خواهد کرد و شاید اختلافنظرها روی روز و حجم آن بود. اما این بمبارانهای شدید هم نتوانست رژیم صهیونیستی را به هدف خود برساند و واقعیت روی زمین در غزه تغییر نکرد. شاید اگر امکان داشتند و میتوانستند در پرتو این آتشبازی و لابی سیاسی، بخش قابل توجهی از مردم غزه را از این منطقه به سمت سینای مصر خارج کنند؛ برای آنها موفقیت محسوب میشد اما این اتفاق نیفتاد. آنها به خروج مردم از شمال غزه رضایت دادند که این هم با بازگشت مردم، همزمان با آتشبس، نشان داد که به این هدف هم نرسیدند و باید از نو کشتار کنند تا جمعیت تخلیه شود.
باخت اسرائیل در بازیای که استاد آن بودند!
حسین جابری انصاری با یادآوری اینکه اسرائیل صراحتاً اعلام کرده که توقف در این شرایط به معنای شکست آنها و موفقیت حماس است وبه همین دلیل هرگونه سخن از تداوم آتشبس را بشدت محکوم میکند، گفت: تلآویو بشدت به تداوم عملیات نیاز دارد چون اهداف راهبردی خود را محقق شده نمییابد و هزینه بسیار سنگینی در عرصه بینالمللی متحمل شده است. آنها بازنده محض دیپلماسی عمومی و عملیات روانی هستند، کاری که استاد آن بودند تا همیشه خود را به عنوان قربانی معرفی کنند. جهان امروز با واقعیت اسرائیل آنگونه که هست آشنا شده، بدون آن نمایشها و تصویرسازیها و روایتهای دروغین. از طرف دیگر آغاز دوباره جنگ برای آنها سنگین است. تلآویو مدام آتشبس را به امید موفقیت در عملیات زمینی به تعویق میانداخت و برای این تعویق هزینههای زیادی از جمله بمباران بیمارستانها را متحمل میشد و در نهایت دستخالی از معرکه بیرون میآمد. آغاز دوباره جنگ به معنای بازگشت دوباره این هزینههای کشتار مردم فلسطین و تصویرسازی است.
وی افزود: به همین دلیل است که اسرائیل بین بد و بدتر انتخاب میکند و با وجود شهادت ۱۵ هزار نفر از مردم غزه، در عرصه میدانی، نتیجه راهبردی برای رژیم صهیونیستی صفر است. ادعاهای سران رژیم صهیونیستی مبنی بر نابودی گروههای مقاومت که آنها را تروریستی میدانند، آزادی اسرا و از دست رفتن سیطره حماس بر غزه، همگی در فرایند مذاکره با این گروههای مقاومت برای آتشبس و آزادی اسرا از بین رفت و این پرسش را به وجود آورد که اگر این گروهها تروریستاند! یا سیطره ندارند چرا با آنها مذاکره میکنید؟ آنچه سران رژیم صهیونیستی شعار دادند با آنچه در عالم واقعیت است، فاصلههای بسیار دارد. اگر به جنگ ادامه ندهد علیرغم همه خسارات و شهادت مردم فلسطین، این اسرائیل است که شکست خورده و معادله تغییر نکرده و مقاومت همچنان وجود دارد، اگر ادامه دهد هم باید هزینههای آنرا بپردازد.
سناریوهای بعد از آتشبس
وی درباره سناریوهای احتمالی پیشروی آتشبس اظهار داشت: ممکن است این آتشبس ادامه پیدا کند یا با یک اقدام رژیم صهیونیستی همه چیز بهم بریزد، احتمال تداوم کوتاهمدت وجود دارد اما تداوم طولانی آتشبس به دلیل اینکه هزینه آغاز دوباره جنگ برای تلآویو را افزایش خواهد داد، چندان محتمل نیست و صحنه جدیدی از جنگ را خواهیم دید.
احتمال نخست پس از پایان آتشبس این است که همین شرایط و الزاماتی که آتشبس چهار روزه را به وجود آورد، پس از چند هفته بار دیگر آتشبس طولانیمدت ایجاد کند. رژیم صهیونیستی در این مدت از طریق تصویرسازی و پروپاگاندا، روایتهایی از پیروزی خود منتشر خواهد کرد اما این به معنای تغییر معادلات میدانی نیست و بازهم طرف مقاومت پیروز است.
سناریوی دیگر میتواند این باشد که با بمباران شدید هوایی، پیشروی زمینی و اقدامات غیرقاعده و جنونآمیز بیشتر، دوران پس از آتشبس را پیش ببرد که این هم انتخاب خوبی نخواهد بود و تمام دستاوردهای صلحی را که وجود داشت از بین خواهد برد. طی روند اسلو و دوران انتفاضه، اسرائیل مجبور به خروج از غزه شد و در این منطقه، حماس نهادی با هویت دولت به وجود آورد، در کرانه باختری هم این نهاد از سوی جنبش فتح ایجاد شد. این نهادها به یک معنا دستاورد صلح برای فلسطین و به معنای دیگر برای مقاومت مانع بود. میان هویت دولتی و هویت مقاومتی تعارضاتی وجود داشت که جمع کردن آن سخت بود به همین دلیل در کرانه باختری هویت مقاومتی کمرنگ و هویت دولتی(هرچند دولتی هم وجود ندارد) پررنگ شد. حماس از سال ۲۰۰۶ تلاش کرد بین این دو تناقض نقطه وسط را بگیرد اما با تداوم کشتار در غزه این دوگانه دولت و مقاومت تمام خواهد شد و حماس و جهاد اسلامی دیگر مسئولیتی در قبال دولتداری و اداره منطقه نخواهد داشت و فقط به بحث مقاومت خواهد پرداخت.
این موضوع غزه را به گوی آتشینی تبدیل خواهد کرد که کسی مسئولیت آن را به عهده نمیگیرد. اگر این گوی قابل نگهداشتن بود، آریل شارون قصاب مردم فلسطین در سال ۲۰۰۵ از آن عقبنشینی نمیکرد. اگر بر فرض، رژیم صهیونیستی، پیشروی شبهمحال خود را در غزه پیش ببرد، تازه منطقهای را اشغال کرده است که در سال ۲۰۰۵ از آن فرار کرده بود. در صورت اشغال با این منطقه چه خواهد کرد؟ آیا با وجود مقاومت چند برابری حماس آن را اداره خواهد کرد؟
ارزیابی روابط اسرائیل و امریکا
در ارزیابی روابط میان امریکا و اسرائیل باید به دو سطح توجه داشت؛ سطح نخست، مربوط به ضرورتهای حفظ موجودیت و امنیت رژیم صهیونیستی است که در این سطح امریکا با آنها کاملاً همراه و پیشتاز است. سطح دوم نیازهای شخص نتانیاهو و ائتلاف راست افراطی حاکم در اسرائیل است که امریکا با آن مخالف است و این مخالفتها پیش از این هم وجود داشت.
از روز نخست بین امریکا و اسرائیل نوعی اختلاف وجود داشت اما شوک روانی شدید و معادله کاملاً به هم خورده به ضرر اسرائیل، به نحوی بود که امریکاییها با تمام توان به صحنه آمدند تا آن را کنترل کنند و حتی در برخی مواقع کنترل و اداره صحنه عملیات را هم برعهده گرفتند.
واقعیت آن است که پس از عملیات طوفانالاقصی یک از همگسیختگی روانی، سیاسی، عملیاتی، امنیتی و نظامی به دلیل شوک روانی در رژیم صهیونیستی مشاهده شد که در هیچ ارزیابیای تصور نشده بود و بنابراین نیاز به حضور امریکا بود.
ورود امریکا به صحنه برای نجات موجودیت رژیم صهیونیستی بود اما با احتمال نزدیک به یقین، بازنده واقعی این جنگ با هر سناریو و هر اتفاقی، شخص نتانیاهو است. او شاید به دلیل اعتراضها و ترس از حذف در داخل جامعه صهیونیستی به تداوم بحران در غزه و جنگ علاقه داشته باشد اما امریکاییها در مرحله نخست اجازه نمیدهند اسرائیل از منظر موجودیت صدمه ببیند اما در مرحله بعد بر سر موضوع منافع یک جناح خاص در اسرائیل، با نتانیاهو هماهنگ نیستند و به این دلیل نگران اقدامات او هستند که در عمل انجام شده قرار نگیرند و همه اقدامات چندسال گذشته برای مدیریت منطقه و نیازهای بینالمللی خود را نابود شده نبینند و رویارویی آنها با چین و روسیه را دچار تبوتاب نکرده و آنها را در درگیریهای خاورمیانهای غرق نکند. امریکا بین کف حفاظت از موجودیت اسرائیل و سقف منافع خاص یک فرد و تیم در کنشگری است و شاید از اینکه یکی از نتایج هفت اکتبر تغییر نتانیاهو و روی کار آمدن تیمی که رویکرد عقلانیتری به منافع کلان امریکا داشته باشد، استقبال هم کنند.
تحلیل رفتار بازیگران مختلف در صحنه فلسطین
جابری انصاری در تحلیل رفتار بازیگران مختلف در صحنه فلسطین با بیان اینکه بازیگران مختلف با تناقضهایی در جمع بین منافع و هدفگیریهای خود مواجه هستند که برای خوانش دقیقتر صحنه باید همه آنها را مشاهده کرد، گفت:اسرائیلیها از یک نظر نمیخواهند جبهههای جدیدی باز شود چرا که عقلانیت حکم میکند روی جبهه غزه تمرکز شود وآن را فعال نگه دارد و از توزیع نیروها جلوگیری شود. الان اقتضای مدیریت صحنه بدیهی کرده است که جبههای دیگر باز نشود به نفع اسرائیلیهاست.
اما این همه ماجرا نیست. روی دیگر سکه این است که اسرائیل یک راهبرد تاریخی داشته که به استراتژی بن گوریون معروف است که بر مبنای آن استراتژی مسأله از درون فلسطین باید به بیرون از فلسطین منتقل شود و محیط پیرامونی و دولتهای عربی مشغول شوند تا مسأله فلسطین خاتمه پیدا کند. این استراتژی که از تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ وجود داشت و ستون مرکزی استراتژی رژیم صهیونیستی را تشکیل میدهد شامل دو اصل دیگر غافلگیری و پیروزیهای برق آساست.
سطح سوم نیازهای ائتلاف حاکم و شخص نتانیاهو است. اگر اسرائیل نتواند صحنه داخلی را مدیریت کند دنبال این میرود که مطابق تاکتیکی که در خدمت استراتژی همیشگیشان است بقیه را شریک کند یعنی سطح بینالمللی را بهصورت مستقیمتر وارد بحران کند نه به شکل حمایت سیاسی و لجستیکی بلکه بالاتر یعنی آنها طرف جنگ شوند.
بنابراین وقتی خوانش از استراتژی اسرائیل میکنیم باید این سه سطح را در نظر بگیریم: اصل اول بدیهی که باید تمرکز بر غزه باشد و جبهههای دیگر گشوده نشود، اصل دوم اصل تاریخی اسرائیلیها به لحاظ افق درازمدت که باید مسأله را از داخل به بیرون صادر کنند و اصل سوم نیازهای ائتلاف حاکم و حتی کلیت رژیم صهیونیستی است.
سردار سلیمانی «دکترین بن گوریون» را معکوس کرد
حالا بیاییم در سمت محور مقاومت. در وهله اول استراتژیای که ایران و بهطور مشخص و ملموس شهید سلیمانی به فلسطینیها پیشنهاد میداد- بویژه در دو سه دهه اخیر- این بود که مقاومت باید مهندسی معکوس استراتژی تاریخی اسرائیل را انجام دهد یعنی اصول راهبردی بن گوریون معکوس شود و بحران را به داخل فلسطین برگرداند، جایی که منشأ بحران است. نباید اجازه داد استراتژی اسرائیلی موفق شود. اسرائیل از جنگ ۱۹۶۷ به بعد با موفقیت نسبی مسأله را به بیرون صادر کرد و مسأله فلسطین تمام شد و موضوع، مسأله جولان، سینا و مسائل بیرونی شد. خب این باید به داخل برگردد. این اصل کانونی استراتژی مقاومت است. در نبرد ۲۰۰۰ و ۲۰۰۶ غافلگیری یک عنصر اساسی در استراتژی مقاومت بود که تأثیر زیادی در نتیجه پیروزیها داشت و در ۷ اکتبر اصل غافلگیری در بالاترین درجه خود به اجرا گذاشته شد. اصل سوم معکوس کاری بود که اسرائیلیها در نبردهای سریع و پیروزیهای برق آسا انجام میدادند، بالعکس باید نبردهای طولانی مدت و جنگهای فرسایشی توسط مقاومت به اسرائیل تحمیل شود که دچار استهلاک شود، مجموعه قدرت اسرائیل تضعیف شود و بستر بیرونی فراهم شود تا این قدرت طغیانگر مهار شده و استراتژی مقاومت پیش برود.
اگر با این منطق استراتژیک از دید ایران و مقاومت بنگریم صدور بحران به بیرون به نفع مقاومت فلسطین نیست چون شما اگر به سمت جنگ کلاسیک حرکت کنید چه تضمینی وجود دارد که نتایج این جنگ چه خواهد شد؟ ورود به دالانی است که انتهای آن مشخص نیست. اما فرسایش اسرائیل قطعی است و آنها را دچار مشکل میکند. بنابراین از این زاویه عقل استراتژیک ایران اقتضا میکند که صحنه را به سمت یک نبرد سریع که نتایج آن مشخص نیست نبرد. بلکه با افق درازمدت صحنه منازعه را تدبیر کند و مصلحت استراتژیک مقاومت هم همین است.اما فقط این نیست.اگر بنا باشد اسرائیلیها در درون فلسطین همه حد و مرزها را درنوردند و هیچ اتفاقی در مرزهای بیرونی و دیگر جبههها رخ ندهد این یعنی گشاده دستی اسرائیل که دستش برای هر جنایتی باز است.بنابراین با وجود آن نگاه تاریخی استراتژیک مقاومت، یک محدودکننده کوتاهمدت و میانمدتی وجود دارد که اگر اسرائیل از حد و مرزی فراتر رفت قابل تحمل نیست.
امریکا نقطه ثقل خود را در خاورمیانه تغییر میدهد
جابری انصاری در ارزیابی خود از عملکرد امریکا در این بحران گفت: امریکاییها دارند نقطه ثقل خود را در خاورمیانه تغییر میدهند. آنها از عراق و افغانستان تا کل منطقه در حال سبک کردن بار سنگین خود هستند. چون احساس میکنند این بار سنگین باعث پیشروی رقبای امریکا شده است. یعنی امریکاییها با همه قدرت مادیای که در منطقه دارند میبینند که دچار فرسایش شده و مستهلک شدهاند، امریکا میبیند که دارد هزینههای عینی میدهد، در سطح منطقهای مجموعه مقاومت به آنها هزینه تحمیل میکند در سطح بینالمللی هم رقبا از امریکا جلو زدهاند چرا که این بار بر دوش آنها قرار ندارد.
امریکاییها یک «کلان استراتژی» را پیش گرفتند تا این بار را سبک کرده که قدرت مانور منطقهای و بینالمللی آنها بهبود پیدا کند. اما از طرف دیگر ضرورتها و عوامل محدود کنندهای هم هست که میتواند تغییراتی در این استراتژی انجام دهد. اگر صحنه استراتژیک نبرد در غزه این باشد که اسرائیل بازنده این جنگ شود و ایران و محور مقاومت برنده قاطع این نبرد باشند، زلزلهای در منطقه و سطح بینالمللی ایجاد خواهد کرد که آنها را دچار مشکل خواهد کرد.
مقاومت صفر و صدی عمل نکرد
وی در ادامه با بیان اینکه مجموعه مقاومت صفر و صدی عمل نکرده است یعنی نه تماشاگر صرف بوده است، نه با تمام قوا وارد جنگ شده است، سعی کرده سقفی بین این دو طراحی کرده تا مجموعه نیازها و استراتژی مقاومت را در این لحظه تاریخی و سرنوشت ساز تأمین کند، گفت: تنها چیزی که میتواند ریسک این سقف مقاومت را به هم بریزد، این است که اسرائیلیها در مخمصهای قرار بگیرند که بازنده قطعی این جنگ به لحاظ راهبردی باشند و بخواهند میز را چپ کنند، با اینکه منطقاً نباید به این سمت بروند ولی تحت اجبار به سمت گزینه اضطراری و بد دیگری بروند که میتواند برای آنها بدتر شود ولی فکر کنند ممکن است برای آنها از طریق به هم ریختن صحنهها و زدن زیر میز گشایشی باز شود.
کلانپروژه اسرائیل عادیسازی بود
جابری انصاری یکی از نتایج کانونی هفت اکتبر را زندهکردن مسأله فلسطین و تبدیل آن به یک اولویت برای منطقه و جهان دانست و افزود: خوانش و برداشت اسرائیلیها بویژه ائتلاف راست حاکم این بود که مسأله فلسطین خاتمه پیدا کرد. تعبیر نتانیاهو در سازمان ملل این بود که ۹۸درصد اعراب غیرفلسطینیاند و در واقع حرفش این بود که آن دو درصد فلسطینی در برابر آن ۹۸ درصدی که عادیسازی را با آنها پیش میبریم چیزی نیستند. درواقع کلانپروژه اسرائیل عادیسازی است و مسأله فلسطین در دل آن، حل و تمام شده است. یکی از خسارات و هزینههای بزرگ اسرائیل این بود که این برداشت کانونی آنها در پرتو هفت اکتبر با چالش مواجه شد و کل جهان متوجه شد و به چشم دید که مسأله فلسطین زنده است و یک مسأله مرده، کهنه و منقضی نیست. یک موجود زنده در حال رشد و با جوشش است که کارکرد، توان و قدرت تحول دارد. میِتواند معادلات را تغییر و تحتالشعاع عملیات و اقدام خود قرار دهد. هفت اکتبر تمام ساختمانی که اسرائیل در ربع قرن گذشته ساخته بود را به کل ویران کرد. اگر آنها ساختمانهای فلسطینیها را ویران کردند، در عوض تمام آنچه در ادبیات و گفتمان سیاسی برای پایان مسأله فلسطین ساخته و بافته بودند، ویران شد. مسأله فلسطین نهتنها خاتمه پیدا نکرده است بلکه از چنان قدرتی برخوردار شده است که زلزله ۱۰ریشتری ایجاد کند و تمام مناسبات اسرائیلی، منطقهای و مناسبات بینالمللی را دستخوش تغییر و تحول کند.
صلح؛ مفهومی که اسرائیل از آن سوءاستفاده کرد
وی درباره نتیجه آنچه بهواسطه و در ادامه عملیات طوفانالاقصی رخ داد، گفت: در این زمینه دو سناریو و احتمال وجود دارد؛ احتمال اول این است که این اتفاق موتور محرکی برای روند صلح شود و از دل آتش این جنگ روند صلحی آغاز خواهد شد. ممکن است تحلیلگران در ایران احساس نگرانی کنند که آیا جنگ رخ داد که تئوری سازش یا مسأله دو دولت پیش رود؟ من اینطور به صحنه نگاه نمیکنم. هرچه از اسرائیل گرفته شود غنیمت و موفقیت ملت فلسطین است، تجربه تاریخی نشان داده است اسرائیل چیزی به کسی نخواهد داد. آنها صد درصد فلسطین را بلعیدند، ۷۸ درصد را در سال ۱۹۴۸ اشغال کردند و در جنگ ششروزه ۱۹۶۷ بر ۲۲ درصد باقیمانده سیطره پیدا کردند و علاوهبر آن صحرای سینا از مصر، بلندیهای جولان از سوریه و کرانه باختری را از اردن نیز تصاحب کردند. صحرای سینا را وجهالمصالحه قرار دادند تا مصر را از روند منازعه خارج کنند که همین اتفاق هم افتاد. مصر در زمان سادات و پس از جمالعبدالناصر از صحنه درگیری خارج شد و با اسرائیل صلح کرد. اگرچه ظاهراً مصر، سینا را پس گرفت اما تا همین امروز هم بر آنجا حاکمیت کامل ندارد اما هزینه این اتفاق این بود که مصر بهعنوان مهمترین دولت عربی، از عرصه منازعه خارج شد، اسرائیل را به رسمیت شناخت، با مسأله فلسطین خداحافظی کرد، آن را بوسید و کنار گذاشت. بنابراین کل موازنه در برابر اسرائیل به هم خورد و استراتژی رژیم پیش رفت.
اسرائیلیها از صد درصد اشغال فلسطین، یکبار در روند اسلو ۶۰-۷۰ درصد نوارغزه و ۴۰-۵۰ درصد کرانه باختری را به حکومت خودگردان و سازمان آزادیبخش دادند. وقتی مذاکرات نهایی به نتیجه نرسید و عرفات فرمول اسرائیل را که جلوی او گذاشته شد و به معنای پذیرش تسلیم محض بود امضا نکرد و به سرزمینهای فلسطین بازگشت و با چراغسبز او انتفاضه دوم آغاز شد، اسرائیلیها عرفات را محاصره کرده و گفتند او مانع صلح است و در نهایت او را سال ۲۰۰۴ مسموم کرده و کشتند. تا امروز هم کل تئوری دودولتی و صلح با بنبست مواجه شده است چون طغیان اسرائیلی اجازه نمیدهد. اسرائیل پروژه صلح در برابر زمین را به دیپلماسی عمومی تبدیل کرد یعنی از اسم قشنگ صلح برای زیباسازی و تجمیل خود استفاده کرده است اما یک ذره امتیاز نداد و زمین در اختیار اسرائیل باقی ماند که به معنای پیروزی یکطرفه اسرائیل بود.
تنها جایی که اسرائیل مجبور شد خارج شود، در سال ۲۰۰۵ نوار غزه بود یعنی ۳۶۴ کیلومتر مربع از ۲۷ هزار کیلومتر مربع سرزمین تاریخی فلسطین. حتی در کرانه باختری فقط اداره امور شهری در اختیار حکومت خودگردان است و حاکمیت با اسرائیل است. آقای محمودعباس بهعنوان رئیس تشکیلات خودگردان برای اینکه از رامالله بخواهد به نابلس یا الخلیل برود باید از اسرائیلیها مجوز بگیرد و از ایست بازرسی آنها عبور کند چون کل این شهرها در اشغال و سیطره اسرائیل است، برای اینکه هواپیمای او از فلسطین خارج یا داخل شود باید اسرائیل مجوز بدهد و هر لحظه رژیم صهیونیستی میتواند این مجوز را ندهد و ابومازن نتواند وارد فلسطین شود. این وضعیت حکومت خودگردان به لحاظ حاکمیتی است.اسرائیل درواقع در پروسه صلح خودش را زیباسازی کرده در حالی که غزه را در محاصره کامل از خشکی و دریا قرار داده و ۲ میلیون انسان فلسطینی در حال گرسنگی کشیدن هستند و کوچکترین نیازهای آنها با سختترین شرایط فراهم می شود. یعنی یک شرایط مستدام شعبابیطالب در صدر اسلام و حتی عمیقتر و سختتر از آن. شعب ابی طالب ۳ سال طول کشیده در حالی که غزه نزدیک به دو دهه است که در این شرایط قرار گرفته است. در کرانه باختری هم اسرائیلیها از درون شهرها بیرون آمده و اصطکاک با تودههای فلسطینی را در اختیار تشکیلات خودگردان گذاشته است و از بیرون نظارهگر است و میگویند ما که نیستیم ولی کل کرانه در اختیار اسرائیل قرار دارد.
احتمال تثبیت بیشتر
راهبرد مقاومت
سفیر سابق ایران در لیبی سپس با تصریح اینکه اگر اسرائیل مجبور شود هزینه بپردازد و حاکمیت فلسطینی شکل بگیرد، این به معنای پیروزی مردم فلسطین است به شرطی که موضوع بازگشت آوارگان که کاملاً مشروعیت بینالمللی دارد و مطابق با قطعنامههای بینالمللی هم هست خدشهدار نشود، ادامه داد: احتمال دوم این است که در پرتو جنگ ۲۰۲۳ غزه، معادله راهبردی مقاومت تثبیت شود که تعمیق یک راه فلسطینی در چهارچوب استراتژی چندلایه، فرسایشی و طولانی مدت مقاومت برای تحمیل شکستهای بعدی به اسرائیل است. از این زاویه هم پیشروی این سناریو به نفع فلسطین است. حتی کسانی که مدعی هستند باید به صلح فرصت داد، تجربه تاریخی طغیان اسرائیلی بدون فشار طرفهای بینالمللی در ۲۵ سال گذشته ثابت کرده هیچ افقی جز از طریق مقاومت برای تحقق صلح وجود نخواهد داشت. البته من احتمال صلح را بسیار ضعیف میبینم چون دینامیسمهای درونی جامعه صهیونیستی مبتنی بر اشغال و نفی حقوق بدیهی و طبیعی فلسطین است. اقتضای تئوری مبتنی بر اشغال انکار واقعیتهاست. دینامیسمهای درون جامعه صهیونیستی که با اشغال و تروریسم دولتی تداوم پیدا کرده نمیتواند مقتضیات حداقلی صلح را بپذیرد، به همان دلیلی که در روند صلح اسلو و مادرید نپذیرفت و زیر میز زد و یاسر عرفات را هم حذف کرد. چون ذات اسرائیل با اشغال و نفی حقوق طرف مقابل همراه است، نمیتواند هزینههای حداقلی صلح را هم بپذیرد.
اما فرض میکنیم فشار بینالمللی صورت گرفت، دینامیسمهای درونی صهیونیستها تغییر پیداکرد، روند نبرد هفت اکتبر به جایی رسید که اسرائیل در بنبست استراتژیک قرار گرفت و مجبور شود هزینههای حداقلی صلح را بدهد، در این صورت بخشی از حقوق ملی و تاریخی فلسطین تحقق پیدا کرده و باز مقاومت منشأ این خیر و برکت بوده است. چون روند صلح مرده بود و تبدیل به پروژه دیپلماسی عمومی اسرائیل شده بود که با آن نمایش صلح طلبی بدهد. اگر در این راستا صهیونیستها وادار به هزینه دادن شوند این پیروزی نتیجه مقاومت است.
ارزیابی کوتاه از عملکرد ایران در تحولات اخیر
دستگاه دیپلماسی ایران، مجموعه وزارت امور خارجه و نهادهای مختلف حاکمیتی ما در درجات بسیار بالای آمادگی و تحرک و فعالیت در صحنه ظاهر شدند. صادقانه باید بگوییم مجموعه حرکتی که در سطوح اقدامات سیاسی و تماسها، ارتباطات، آمد و رفتها، سفرها، دیدارها و تاکتیکها و ابتکارات و پیشنهادها انجام شده است نمره خوبی میگیرند و باید به دوستان و همکاران دولت و وزارت خارجه خداقوت کامل و قاطع گفت. امیدواریم مجموعه این تلاشها به فلسطینیها در این شرایط سخت کمک کند.
سیاست خارجی ایران در خصوص فلسطین چگونه شکل گرفته است؟
جابری انصاری در تبیین چگونگی شکلگیری دیپلماسی اخیر ایران در قبال جنگ غزه گفت: سیاست خارجی هیچ کشوری در خلأ شکل نمیگیرد بلکه در بستر واقعیات تاریخی و هویت آن شکل میگیرد. اگر سیاست خارجی کشوری از این بستر تاریخی و واقعیاتها و هویت تاریخی خود منفصل باشد موفق نخواهد شد. به عنوان نمونه سیاست ایران را اگر بخواهیم نگاه کنیم، باید توجه داشته باشیم که ایران یک هویت تاریخی دارد. ایران یک تاریخ قبل اسلام و هویت ایرانی دارد که جزوی از موجودیت و هویت واحد ملی به نام ایران است. هر گونه سیاستگذاری در سیاست داخلی و سیاست خارجی باید ذیل این مهم به عنوان یکی از سقفها طراحی شود. اما این تنها چهارچوب نیست. دو چهارچوب مهم دیگر هم وجود دارد که سیاست خارجی و داخلی ایران باید ذیل آن تفسیر شود. دو چهارچوب دیگر هویتساز ما هویت اسلامی و دیگری هویت شیعی ماست. از زمان ورود اسلام به ایران، اسلام جزو عناصر هویتی ما شده است.
بستر مردمی ایران نسبت به اندیشه تشیع استقبال از خود نشان داد و دولتهای شیعی در دوران پسااسلامی ایران شکل گرفت. از صفویه به بعد این هویت، هویت تاریخی ایران شد. صفویه هویت ملی ایران را احیا کرد و هویت غالب ایران را هویت شیعی قرار داد. هر سیاستمداری در ایران باید در بستر تاریخی هویت در ایران سیاستگذاری کند.
سیاست خارجی ایران متأثر از این سه سطح است؛ سطح هویت ایرانی، سطح هویت اسلامی و سطح هویت شیعی.این سه، گاهی به ظاهر با هم تناقضهایی پیدا میکنند. سیاستگذار ایران باید اینها را با یکدیگر جمع کند و معدل آن را مورد توجه قرار دهد.
ما در چهار دهه گذشته هر جا بین ضرورتها و مقتضیات این سه لایه و سه هویت تاریخی جمع بهتری کردیم موفقتر بودهایم و هر جا اجازه دادیم تناقضهای سه گانه با یکدیگر تشدید شود دچار مشکل شدهایم. ما در چنین بستری باید سیاست فلسطینی ایران را نگاه کنیم. ما مسأله فلسطین را نمیتوانیم رها کنیم و به آن بیتوجه باشیم. بیتوجهی به مسأله فلسطین با هویت تاریخی و ملی و شیعی ایران در تناقض است.
ما نیاز به نقطه تعادلهایی برای جمع هویت سه گانه خود در سیاست داخلی و سیاست خارجی داریم. باید از افراط و تفریط در طراحیهای سیاسی پرهیز کرد.
بــــرش
دیپلماسی ما متأثر از هویت ایرانی، اسلامی و شیعی ماست
سیاست خارجی هیچ کشوری در خلأ شکل نمیگیرد بلکه در بستر واقعیات تاریخی و هویت آن شکل میگیرد. اگر سیاست خارجی کشوری از این بستر تاریخی و واقعیاتها و هویت تاریخی خود منفصل باشد موفق نخواهد شد. به عنوان نمونه سیاست ایران را اگر بخواهیم نگاه کنیم، باید توجه داشته باشیم که ایران یک هویت تاریخی دارد. ایران یک تاریخ قبل از اسلام و هویت ایرانی دارد که جزئی از موجودیت و هویت واحد ملی به نام ایران است. هر گونه سیاستگذاری در عرصه سیاست داخلی و خارجی باید ذیل این مهم به عنوان یکی از سقفها طراحی شود. اما این تنها چهارچوب نیست. دو چهارچوب مهم دیگر هم وجود دارد که سیاست خارجی و داخلی ایران باید ذیل آن تفسیر شود. دو چهارچوب دیگر هویت ساز ما هویت اسلامی و دیگری هویت شیعی ماست. از زمان ورود اسلام به ایران، اسلام جزو عناصر هویتی ما شده است. بستر مردمی ایران نسبت به اندیشه تشیع استقبال از خود نشان داد و دولتهای شیعی در دوران پسااسلامی ایران شکل گرفت. از صفویه به بعد این هویت، هویت تاریخی ایران شد. صفویه هویت ملی ایران را احیا کرد و هویت غالب ایران را هویت شیعی قرار داد. هر سیاستمداری در ایران باید در بستر تاریخی هویت در ایران سیاستگذاری کند. سیاست خارجی ایران متأثر از این سه سطح است؛ سطح هویت ایرانی، سطح هویت اسلامی و سطح هویت شیعی.این سه، گاهی به ظاهر با هم تناقضهایی پیدا میکنند. سیاستگذار ایران باید اینها را با یکدیگر جمع کند و معدل آن را مورد توجه قرار دهد. ما در چهار دهه گذشته هر جا بین ضرورتها و مقتضیات این سه لایه و سه هویت تاریخی جمع بهتری کردیم موفقتر بودهایم و هر جا اجازه دادیم تناقضهای سه گانه با یکدیگر تشدید شود دچار مشکل شدهایم. ما در چنین بستری باید سیاست فلسطینی ایران را نگاه کنیم. ما مسأله فلسطین را نمیتوانیم رها کنیم و به آن بیتوجه باشیم. بیتوجهی به مسأله فلسطین با هویت تاریخی و ملی و شیعی ایران در تناقض است.