بیتا فرهی در سن ۶۵ سالگی درگذشت

سیمای زنی دور از هیاهو

محدثه واعظی‌پور
روزنامه نگار


بیتا فرهی با فاصله‌ای چهل روزه از کارگردانی که با «هامون» او را به سینمای ایران معرفی کرد، از دنیای ما سفر کرد؛ چه تقارن تلخی. حالا تماشای «هامون»، فیلم دوست داشتنی و مهم داریوش مهرجویی، تجربه‌ای اندوهناک است. نه فقط از باب سرگردانی حمید هامون (خسرو شکیبایی) و از دست رفتن عشق، که از جهت فرجام تراژیک کارگردان و دو بازیگر نقش اصلی. خسرو شکیبایی را سال‌ها پیش از دست دادیم و مرگ دردناک داریوش مهرجویی و همسرش، زخمی است تا همیشه.
 در این پاییز تلخ، بیتا فرهی از دست رفت و تصویرش، با نقش‌آفرینی‌‌هایش بویژه در «هامون» و «بانو» در حافظه سینمادوستان ایرانی باقی ماند.
مهشید، مهم‌ترین و شاه نقش کارنامه بازیگری‌اش بود که همواره فاصله‌اش را با سینمای تجاری حفظ کرد. همه انتخاب‌هایش، یک کیفیت نداشتند، اما سعی می‌کرد، تن به روزمرگی در بازیگری ندهد.
نقش مهشید، لباسی مناسب به قامتش بود و او را در تاریخ سینمای ایران تثبیت کرد. این تصویر در آن دوره (اواخر دهه شصت) که زنان یا در فیلم‌ها غایب بودند یا نقش تزئینی داشتند، یک فرصت ویژه بود. بیتا فرهی با انتخاب مهرجویی به سینما آمد و با همان تک نقش می‌توانست یکی از بهترین بازیگران زن این سینما باشد. خوش اقبال بود که «بانو» به او پیشنهاد شد و دوباره در کنار خسرو شکیبایی قرار گرفت.
«بانو» روایتی متفاوت با «هامون» داشت. اگر در «هامون»، شیدایی حمید و موقعیت روشنفکر در جامعه نقد می‌شد و مهشید، در حاشیه زندگی حمید معنا می‌یافت، در «بانو»، مریم بانو (بیتا فرهی) شخصیت اصلی است که می‌کوشد درد فراق و زخم هجران را با همراهی همسایگانش، تحمل پذیر کند؛ همسایگانی که نمک بر زخمش می‌پاشند و غرور و آرامشش را به یغما می‌برند.
فرهی، به واسطه خاستگاه خانوادگی و فیزیکش، مناسب بازی در نقش زنان شهری، مرفه و روشنفکر بود. چند بار سعی کرد این پرسونا را تغییر دهد، در «کیمیا» (احمدرضا درویش) نقش مادری را ایفا کرد که در بحبوحه جنگ و در دل فضایی مردانه، به زندگی یک دختر عشق می‌ورزد. او و شکیبایی در این فیلم، همبازی شدند اما در «کیمیا» هم، عشق نصیب و سهم‌شان از زندگی نبود.
بازی در «اعتراض» (مسعود کیمیایی) در نقش زن جنوب شهری، تجربه‌ای بود که به یک نقطه درخشان در کارنامه او تبدیل نشد؛ با این همه، فرصت همراهی با کارگردانی را به فرهی داد که بازی‌های فیلم‌هایش معمولاً ستودنی است. آنچه در «خون بازی» (رخشان بنی اعتماد) از یک مادر، جان بخشید، متأثرکننده و واقعی بود؛ مادری که شریک اعتیاد دخترش می‌شود تا درد او را نبیند.
این روزها، سریال «سرزمین مادری» (کمال تبریزی) از تلویزیون پخش می‌شود. فرهی بازیگری بود که برای حضور در سریال، محتاط بود. شاید، کمتر وسوسه شهرت داشت، یا ترجیح می‌داد بازیگر سینما بماند. بازی‌اش در سریال خوب کمال تبریزی، در نقش عمه، زنی اشرافی در دوره پهلوی اول، یکی از بهترین‌های کارنامه اوست.
فرهی را نمی‌شد در قالب زنی رنج کشیده و ناتوان تصور کرد، در چشم‌ها و لحنش صلابتی وجود داشت که از ریشه خانوادگی‌اش می‌آمد و او را «بزرگ» و «مستقل» می‌خاست.
مهشید را به خاطر بیاورید که حتی در اوج استیصال و در دعوای لفظی‌اش با حمید، مغرور و با اراده به نظر می‌رسید و از جنس زنان سینمای ایران در دهه شصت و حتی زنانی که در سینمای پیش از پیروزی انقلاب دیده بودیم، نبود؛ زنانی که هویتشان را از دنیای مردانه‌طلب می‌کردند، مهشید، از جنس دیگری بود.
بیتا فرهی، در دهه هفتاد ستاره‌ای بود با فاصله از ستاره‌های سینمای تجاری و عامه پسند، بازیگری مناسب نقش‌های خاص و ترکیب‌های تازه، گزینه‌ای برای کارگردان‌هایی که سیمایی دیگر از زن ایرانی در ذهن داشتند؛ بازیگری که تاریخ سینمای ایران، او را از یاد نخواهد برد. همچون داریوش مهرجویی و خسرو شکیبایی. مانند «هامون».

 

بــــرش

بیتا فرهی با فاصله‌ای چهل روزه از کارگردانی که با «هامون» او را به سینمای ایران معرفی کرد، از دنیای ما سفر کرد؛ چه تقارن تلخی. حالا تماشای «هامون»، فیلم دوست داشتنی و مهم داریوش مهرجویی، تجربه‌ای اندوهناک است. نه فقط از باب سرگردانی حمید هامون (خسرو شکیبایی) و از دست رفتن عشق، که از جهت فرجام تراژیک کارگردان و دو بازیگر نقش اصلی. خسرو شکیبایی را سال‌ها پیش از دست دادیم و مرگ دردناک داریوش مهرجویی و همسرش، زخمی است تا همیشه.