مهدی شکیبایی کارشناس مسائل غرب آسیا در گفتوگو با «ایران» مطرح کرد
نتانیاهو، اولین قربانی پس از آتشبس
رژیم صهیونیستی ناچار به قبول آتشبس شده است. این چه پیامدهایی خواهد داشت؟
گسستی که در نتیجه حملات جنبشهای مقاومت فلسطینی در 15 مهرماه بر پیکره رژیم صهیونیستی و ایالات متحده امریکا ایجاد شده، پیامدهای متعددی برای آنها در پی خواهد داشت. این عملیات و پشتبند آن جنایاتی که صهیونیستها مرتکب آن شدند، هم امریکاییها را به لحاظ راهبردی در تنگنا قرار خواهد داد و هم نتانیاهو و به طور عموم رژیم صهیونیستی را دچار مضیقه شدید درونی خواهد کرد.
وقفه جاری در جنگ اخیر غزه چه پیامدهایی برای رژیم صهیونیستی خواهد داشت؟
در مدت 75 سالی که از اشغالگری رژیم اسرائیل در فلسطین میگذرد، چنین فرصتی پیش نیامده که بتوان وضعیت فلسطین را برای دنیا مخابره کرد، چراکه رسانهای نبود که بتواند اخبار این رژیم را بهطور عریان برای دنیا مخابره کند. رژیم اسرائیل در این جنگ دچار شکست اطلاعاتی گستردهای شد. هرچند پیش از این نیز شاهد چنین شکستهایی بوده، اما طرف فلسطینی هیچگاه نتوانسته بود به عنوان مهاجم عمل کند. این بار توان مقاومت آنقدر زیاد بود که با دورزدن نهادهای اطلاعاتی، به صهیونیستها حمله میکند و طرف مقابل را در وضعیت واکنش قرار میدهد. دستگاه اطلاعاتی رژیم صهیونیستی از آنچه که در نزدیکیشان اتفاق میافتاد، بیخبر بودند. آن هم زمانی که رژیم مدعی بود اشراف اطلاعاتی بسیار عالی ای نه تنها در درون جغرافیای فلسطین که در جغرافیای منطقه دارد. حتی مدعی بود که ایران را هم زیر نظر دارد و زنجیره مقاومت در منطقه را هم رصد میکند. این عملیات در چنین فضایی صورت گرفت. بنابراین نامی جز شکست نمیتوان بر این عملیات گذاشت. نکته دیگر اینکه پیامد شکست اطلاعاتی اسرائیل علاوه بر بیداری ملتها، دولتهای عربی و اسلامی را هم به این درک رساند که وقتی یک جنبش آزادیخواه فلسطینی میتواند چنین ضربه هولناکی از لحاظ اطلاعاتی، استخباراتی و ضدجاسوسی به رژیم صهیونیستی وارد کند چرا دولتهای دارای سازمانهای اطلاعاتی با تشکیلات بسیار منسجم نمیتوانند کار این رژیم را تمام کنند؟ تغییر ذهنیت بین ملتها و دولتهای عربی و اسلامی نسبت به توانمندی رژیم صهیونیستی، دومین پیامد جنگ برای اسرائیل است تا بدانند که دیگر ترسی از این رژیم وجود ندارد و چه بسا آمادهباش گروههای مقاومت برای یک حمله بزرگتر، چالش بعدی رژیم باشد.
آیا عدم تحقق خواست اسرائیل باعث میشود نتانیاهو به پایان خود نزدیک شود؟
پیش از آغاز عملیات طوفانالاقصی بیش از 43 هفته بود که معترضان و مخالفان کابینه بنیامین نتانیاهو به خیابانها میآمدند و استعفای او را خواستار میشدند. پروندههای قضایی نتانیاهو سبب شد او با ترفندها و زد و بندهای سیاسی، مجدد خود را به رأس هرم قدرت رسانده تا مانع از اجرای احکام قضایی شود. در چنین شرایطی بدونشک اولین قربانی عملیات طوفانالاقصی بعد از توافق صورت گرفته خود نتانیاهو خواهد بود. او و کابینه افراطی ائتلافیاش مورد بازخواست قرار خواهند گرفت، آنهم در شرایطی که این رژیم در چند سال اخیر از یک ناپایداری مزمن سیاسی رنج میبرده است. حالا یک مشکل امنیتی، سیاسی، اطلاعاتی و اقتصادی به نام طوفانالاقصی هم اضافه شده و نتانیاهو بیکفایتتر از هر زمان دیگری نزد افکار عمومی اسرائیل است و با کمکی که بایدن به اپوزیسیون کنونی رژیمصهیونیستی خواهد کرد، شاهد اولین قربانی طوفانالاقصی یعنی سقوط کابینه نتانیاهو خواهیم بود.
آیا وقفه در جنگ امکان رسیدن به آتشبس فراگیر را فراهم خواهد کرد؟
این آتشبس یک نیاز اسرائیلی-امریکایی بود، به این معنا که آنها با توجه به حجم ضربهای که رژیمصهیونیستی از ناحیه گروههای مقاومت فلسطینی دریافت کرده بود، نمیتوانستند به این سادگی بگویند جنگ به پایان رسیده است. آنها زمان لازم را برای اسرائیل خریدند تا این رژیم بتواند به دستاوردی برسد و از این طریق وارد مذاکرات سیاسی با گروههای فلسطینی شود. البته آرزوی آنها این بود که رژیمصهیونیستی بتواند در این چهلوهفت روز حماس را نابود یا اسرای صهیونیستی را آزاد کند و اهالی غزه را همچون سال 1948 که اجدادشان فراری داده شدند، به سمت صحرای سینای مصر رفته و دیگر برنگردند که هیچکدام از اینها محقق نشد و امریکاییها و اسرائیلیها مجبور شدند آن چیزی را که نتوانستند در صحنه میدان به دست آورند با این امید که آن را در مذاکرات سیاسی محقق میکنند به سمت آتشبس بروند؛ بنابراین ابتدا آتشبس موقتی را مطرح کردند، چون فشار افکار عمومی روی این رژیم بسیار زیاد بود. رژیم اسرائیل به دلیل جنایاتی که انجام داده بود بیش از این فرصتی نداشت. هر قدر هم امریکا زمان خرید تا اهداف خود را محقق کند، عاجز بود. بنابراین طبیعی بود که به سمت آتشبس بروند. معتقدم این آتشبس موقت در نهایت فراگیر خواهد شد اما یادمان نرود که صهیونیستها هیچگاه به هیچ آتشبسی پایبند نبودهاند، پس نمیتوان به این رژیم اعتماد کرد.
دیپلماسی ایران با کشورهای منطقه را که با هدف توقف جنگ به جریان افتاد چطور ارزیابی میکنید؟
اگر ایران را بهعنوان یک حلقه از زنجیرههای محور مقاومت در نظر بگیریم، از زمان آغاز عملیات طوفانالاقصی هر اتفاقی که رژیم اسرائیل رقم زد به نوعی بازی کردن در زمین محور مقاومت بود. در واقع آنچه اتفاق افتاد از ناحیه نظامی و امنیتی یک شکست برای تلآویو و یک پیروزی برای محور مقاومت بود که ایران هم یکی از آنهاست. دیدیم که رئیسجمهور و وزیر امور خارجه از سومین روز عملیات طوفانالاقصی در منطقه و دنیا، رفتوآمدهای دیپلماتیک و تماسهای تلفنی خود را آغاز کردند و ایران صدای رسای مردم فلسطین بود.
اقدامات جمهوری اسلامی ایران یک نوع برانگیختگی در تمام دنیا به وجود آورد، یعنی ایران با رفتارهای دیپلماتیک سبب اعتراض عمومی در سراسر جهان شد و در نهایت فشار خود را به رژیمصهیونیستی وارد کرد تا به سمت توقف جنایات برود. اولین چیزی که ایران به دنبال آن بود توقف جنایات رژیمصهیونیستی بود که در نهایت آتشبس و توافق بر سر توقف جنایات اسرائیل، اهداف سیاست جمهوری اسلامی ایران را برآورده ساخته است.
بــــرش
گسست در سیاست خارجی امریکا
جنگ اخیر غزه روند اجرای راهبرد بلندمدت امریکا
مبنی بر خروج از خاورمیانه را تا چه اندازه متأثر از خود قرار خواهد داد؟
این عملیات تغییری ناخواسته در راهبرد امریکا پیرامون مسائل خاورمیانه ایجاد کرد که من آن را چالش بزرگ امریکا مینامم. امریکاییها با آغاز جنگ در غزه، بلافاصله نیروهای جدید و تجهیزات مدرن خود را راهی خاورمیانه کردند. این اقدام برای قدرت بزرگی که در تلاش بود توان خود را بین دو جبهه اوکراین و تایوان تقسیم کند، یک شکست بزرگ به حساب میآید. امریکا پیش از 15 مهرماه، تمام تلاش راهبردی خود را وقف خروج از منطقه خاورمیانه ساخته بود. در واقع از سال 2008، راهبرد سیاست خارجی ایالات متحده این بود که تمرکز خود را از منطقه خاورمیانه برداشته و به سمت چین و روسیه چرخش کند. این مورد در سند امنیت ملی امریکا که هر 4 سال یکبار منتشر میشود بارها تکرار شده و تمامی رؤسای جمهور امریکا، مطابق با این راهبرد حرکت میکردند. اما ضربه مهلکی که جنبشهای مقاومت فلسطینی بر رژیم صهیونیستی وارد ساختند، امریکا را دستپاچه کرد. مقامات ایالات متحده وادار شدند که راهبرد اصلی خود را درخصوص خاورمیانه کنار گذاشته و کاری را در پیش بگیرند که در تمامی چند سال اخیر، با آن مخالفت کرده اند؛ یعنی حضور فیزیکی مجدد در منطقه خاورمیانه. برای این کار، ناوهای امریکایی به خلیج فارس آمدند، پایگاههای امریکا در منطقه در وضعیت آماده باش قرار گرفتند و کماندوهای جدید وارد سرزمین اشغالی شدند تا به حمایت از اسرائیل برخیزند. با توجه به نوع تبلیغاتی که امریکاییها در خصوص تأمین امنیت اسرائیل داشتهاند، این نیروها بنا ندارند که فعلاً منطقه را ترک کنند. اینجاست که میگوییم گسست در سیاست خارجی امریکا آنها را دچار چالش جدید در حوزه راهبردی کرده است. از یکسو؛ متحد استراتژیک امریکا در غرب آسیا در حالت احتضار قرار گرفته است. بنابراین مجبور هستند که این بیمار رو به موت را تیمار کنند. این تیمار نیاز به حضور نیروی انسانی، تجهیزات و سرمایه دارد. از سوی دیگر؛ امریکاییها در رقابت با رقبای استراتژیک خود یعنی چین و هند و روسیه و سازمانهایی مانند بریکس و جی 20 هستند و اگر همه تمرکز خود را متوجه این منطقه کنند، از رقابت اصلی عقب میمانند. این اتفاق برای امریکاییهایی است که به دنبال آقایی در جهان و حفظ ارزش دلار و جایگاه نظامی خود در دنیا هستند، اصلاً مطلوب نیست.