چرا روشنفکران در تحلیل اغتشاشات 1401 به خطا رفتند؟

زیاده‌خواهی اقلیت از اکثریت

مهدی جمشیدی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

 متفکرانی که با «نظریه‌های عالم تجدد» می‌اندیشند
از زمانی که جریان روشنفکری در ایران شکل گرفت، یعنی از دوره مشروطه به بعد، همواره ما یک معضل جدی در نسبت با این جریان نوپدید داشتیم. روشنفکران ایرانی نه فقط تلاش می‌کردند جامعه را در چهارچوب «نظریه‌های عالم تجدد» فهم کنند بلکه ما را یک جامعه محتاج تجدد قلمداد می‌کردند و در صدد بودند تا جامعه را از مسیر تاریخی و طبیعی خود که بومی و اینجایی بود، خارج کنند.
جریان روشنفکری، این نیروی اجتماعی و البته سیاسی، در حقیقت از نظر چهارچوب‌های فکری و انگاره‌های نظری، وابسته به عالم تجدد و برآمده از آن است. او هویتی «آنجایی» دارد و می‌کوشد «اینجا» را هم «آنجایی» کند و در خوشبینانه‌ترین حالت، غایت او ترکیب سنت و تجدد است و درصدد است هویت اجتماعی‌ای را ساخته و پرداخته کند که مضمون و غایات تجددی دارد اما به پاره‌ای از شئون و ساحات سنتی بسنده می‌کند که البته خنثی و صوری و فاقد قدرت بسیج اجتماعی است.
 
کج‌روایت‌هایی از جامعه ایران
  جریان روشنفکری در ایران به دلیل اینکه همواره بر اساس «الگوی معرفتی تجدد» اندیشه‌ورزی کرده است اغلب معنایی را بیگانه از واقعیات اجتماعی ما برساخت کرده‌ و از این رو، در فهم دقیق و تحلیل واقعیت جامعه ایران ناتوان بوده است، چرا که چهارچوب نظری‌ آنان نه تنها کمکی به فهم جامعه ایران نمی‌کند بلکه آن را تحریف هم می‌کند. از همین رو است که گاه با کج‌روایت‌هایی از جامعه ایران از سوی روشنفکران مواجه می‌شویم که با حرکت تاریخی و طبیعی جامعه ما نه تنها سازگاری ندارد بلکه تضادهای جدی دارد. بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم که آنچه برخی روشنفکران در توصیف جامعه ایران می‌گویند، گاه آنقدر دور از واقعیت جامعه ماست که بیشتر‌ طلب و خواست ذهنی‌‌شان به نظر می‌رسد. از این رو است که معتقدیم حائل شدن روشنفکران، میان ما و جامعه گاه باعث اغتشاش مفهومی و دوری ما از واقعیات جامعه‌مان شده است.
 
آنان که بازیگردان اتفاقات 1401 شدند
پس از انقلاب اسلامی، ما با اولین نیروی تجددی که مواجه بودیم، دولت موقت و نهضت آزادی بود که شور و حرارت انقلاب با حضور شخص امام خمینی(ره) باعث به حاشیه رفتن آنان شد. اما در اواخر دهه شصت، نیروهایی که شاید حاصل بازسازی نهضت آزادی بودند، در قالب چپ اسلامی و حتی غلیظ‌‌ تر از آنان حرکت اصیل انقلابی را از مسیر خود خارج کردند و در دهه هفتاد قدرت را به دست گرفتند. در اواخر دهه هشتاد یک فتنه جدی اجتماعی را به وجود آوردند و نهایتاً در 1401 ما شاهد بازخیزی این جریان بودیم. منتها این بازخیزی، یک تفاوتی با دوره‌های قبل داشت و آن، اینکه نیروی روشنفکری چه آنان که در عرصه عمومی بودند و چه آنان که در ساختار سیاسی حضور داشتند، همگی در پشت صحنه، بازیگردان‌ اتفاقات 1401 شدند و نیروهای بی‌تجربه و فاقد پیشینه کنشگری اجتماعی و مدنی را جلو انداختند.
 نکته دوم اینکه مسأله را از سطح «سیاسی» تغییر دادند و به سطح «سبک زندگی» بردند، یعنی نزاعی که 1401 شکل گرفت، نزاع بر سر سبک زندگی بود. ما در اغتشاشات 1401 با یک تکه بسیار کوچک از دنباله عالم تجدد در جامعه ایران مواجه بودیم که می‌خواست به اسم «تکثرگرایی» به سبک زندگی خود رسمیت ببخشد. در روایت آنان، جامعه‌ ایرانی، طبقات و اصناف مختلفی هستند و هیچ نخ تسبیح و محور واحدی ندارند، بلکه جامعه را تکه تکه و پاره پاره می‌دیدند که هیچ امری نمی‌تواند مقوم این تکه‌ها شود.
 
روشنفکران غوغاسالار
جریان روشنفکری، از آنچه در اغتشاشات 1401 گذشت، چنین روایت کرد که «چاره‌ای جز تکثرگرایی اجتماعی نیست، هیچ هویتی نباید هویت حق و رسمی باشد، برای سبک‌زندگی و هنجاری اجتماعی نمی‌توان یک معیار مشخص قائل شد، همه را آنگونه که هستند باید پذیرفت، جمهوری اسلامی راه را به خطا رفته و تصور کرده که سبک زندگی ایرانی و اسلامی برتر است!»
جریان روشنفکری که چنین ادعاهایی را مطرح می‌کرد، از این واقعیت غافل بود که زندگی اسلامی ایرانی در درون خود تنوع و تکثر دارد و این‌گونه نیست که همه از نظر دیانت در یک مرتبه باشند منتها مسأله این است که عمده و اکثر جامعه ایران نسبت به عالم تجدد، مرزبندی مشخصی دارند و این جماعت اندکی که در 1401 غوغا برانگیختند و روایت‌پردازی کردند، اقلیتی هستند که با شعار تکثرگرایی پیش آمده‌اند. در واقع، خواست آنان زیاده‌خواهی اقلیت علیه اکثریتی است که همه در دیانت مشترک‌اند. در این دیانت کسی ممکن است چادر به سر کند و کسی ممکن است مانتو به تن کند، کسی ممکن است اهل روسری و کسی اهل مقنعه باشد، اما همه در معیارهای اساسی دینی با هم مشترک، متحد و متفق‌‌القول‌اند.
 جمهوری اسلامی از ابتدا، هم دینداری و هم انقلابی‌گری را یک مقوله ذومراتب و لایه‌بندی شده قلمداد کرد؛ چراکه در گفتمان انقلاب، افراد، شیء پنداشته نمی‌شوند بلکه در سلایق و طبایع، متنوع و متکثرند. این تکثر از ابتدا بوده و چیز جدیدی نیست، ولی تکثری که برخی روشنفکران‌طلب می‌کنند، خروج از این مرزهاست و اساساً می‌خواهند سبکی از زندگی را رواج دهند که نسبتی با ایرانیت و اسلامیت ما ندارد.
 
تعبیر «خیزش انقلابی» چرا و چطور باطل شد؟
از جمله ادعاهایی که در خصوص اغتشاشات 1401 طرح شد، «خیزش انقلابی» بود. در حالی که به کار بردن تعبیر «انقلاب» در توصیف اغتشاشات 1401 به شوخی شبیه‌تر است. آنان که نظریه‌های انقلاب را خوانده‌اند، به خوبی می‌دانند که چنین تحرکاتی را بر اساس هیچ نظریه‌ سیاسی- اجتماعی نمی‌توان «انقلاب» خواند. انقلاب یک پیشینه تاریخی، متفکر و نظریه‌پرداز، رهبران مشخص و غایات عینی دارد، از تشکیلات و شبکه‌بندی اجتماعی برخوردار است و از دل خواست و اراده تاریخی برمی‌خیزد. اینها مفاهیم و گزاره‌هایی هستند که هیچ یک در اغتشاشات سال گذشته مصداقی نداشت. آنان که شناختی از انقلاب اجتماعی داشتند، در این جریان در پشت صحنه نشستند و آنان که فاقد تجربه‌های سیاسی و اجتماعی بودند، جلو آمدند و تازه تجربه اندوختند.
بنابراین، عمده خطای جریان روشنفکری ما این بود که تصویر ذهنی بشدت ساده و رسانه‌زده‌ای داشت و تصور کرد اگر در رسانه توان روایت‌پردازی، قدرت غوغاسالاری و ایجاد هیجان دارد، در کف خیابان هم می‌توانند جنبش، جریان و خیزش ایجاد کنند اما در عمل، آن غوغاسالاری‌های فضای مجازی، در نهایت در کف خیابان به بیش از 200 هزار نفر نرسید!
بنابراین، اغتشاشات سال گذشته، نه تنها «انقلاب اجتماعی» نبود بلکه آنچه مشاهده کردیم، تراکم روایت‌ها و انباشت القائات رسانه‌ای بود که عده‌ای را برانگیخت و به خیابان‌ها آورد. اما در ادامه به حرکاتی رو آوردند که انقلاب با آنها بیگانه است؛ آدم‌سوزی، آدم‌کشی، ‌تخریب، فحاشی و هتاکی و... که هیچ‌کدام نسبتی با یک فرهنگ انقلابی اصیل ندارد.

 

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و هشتاد و دو
 - شماره هشت هزار و دویست و هشتاد و دو - ۲۸ شهریور ۱۴۰۲