مینی‌سریال «ارواح بیروت»؛ تلاش دیگر رژیم صهیونیستی برای حقنه کردن روایت اسرائیلی از وضع خاورمیانه

هنر دروغ گفتن!

این سریال تلاش می‌کند از شهید عماد مغنیه قهرمان قدرتمند و نسبتاً سمپاتیکی بسازد که با وعده‌ها و تطمیع ایران به مسیر تروریسم بد می‌افتد. گریم چهره‌ ایرانی‌ها و شیوه تعامل آنها و عناصر حول و حوش شخصیت‌های ایرانی در سریال هم سعی دارد چهره خشن، رادیکال و بی‌فکر تروریست‌های داعشی را به ذهن مخاطب متبادر کند.

فاطمه ترکاشوند
روزنامه‌نگار


عماد مغنیه، قهرمان مشهور و محبوب لبنانی و از فرماندهان ارشد حزب‌الله، سوژه جدیدترین سریال جاسوسی اسرائیلی است که پس از سریال «فئودا» ساخته سال 2015 توسط همان تیم یعنی لیور راز و آوی ایساچاروف برای شبکه تلویزیونی رژیم اشغالگر قدس ساخته شده است. این مینی‌سریال هرچند عماد مغنیه را به عنوان چهره برجسته ضداسرائیلی و ضدامریکایی، موضوع روایت خود قرار داده اما به همین بهانه به روابط چهارگانه اسرائیل، امریکا، لبنان و ایران می‌پردازد تا از این طریق با تمرکز بر آنچه خود اختلاف میان لبنان و ایران می‌پندارد، پرتره‌ای معوج و درهم‌‌ریخته از شهید مغنیه ارائه دهد.
داستان از جوانی عماد آغاز می‌شود؛ درست از جایی که از میان همه سرویس‌های جاسوسی امریکایی و اسرائیلی که به دنبال این جوان دست‌نیافتنی هستند، تنها ایرانی‌های انقلابی هستند که به او دست می‌یابند و او را قانع می‌کنند که در عملیات علیه دشمنان مشترک با آنها همراه شود. همین از میانه آغاز کردن شرح زندگی شخصیت اصلی است که دروغ‌ها، اعوجاج‌ها و انحراف‌های روایت را آغاز می‌کند.
هوش و قدرت مغنیه برای مؤلفان این سریال، چنان بلاتردید است که تلاشی برای خدشه‌دار کردن این ابعاد قهرمان (بخوانید ضدقهرمان) نمی‌کنند و حتی برخلاف سایر روایت‌های منحرف، از بازیگری برای این نقش استفاده شده که چهره‌ای سمپاتیک و مقبول در چشم مخاطب غربی داشته باشد. او با همسری غیرمحجبه، قرار است تصویری مألوف‌تر هم برای این مخاطب بسازد. در کنار همه اینها، نزدیکی «عماد مغنیه این سریال» به «سید محمدحسین فضل‌الله» آن هم دستاویزی برای جدا کردن خط لبنانی سریال از خط ایرانی آن قرار می‌گیرد تا این روایت هم قدم به قدم، پا جای پای روایت قدیمی رسانه‌های غربی در وجود اختلاف علمای لبنان و علمای ایران بگذارد.
از آنجا که همیشه در این دست روایت‌ها خط «تروریسم خوب» و «تروریسم بد» از یکدیگر جدا می‌شود و امریکا در سمت تروریسم خوب می‌ایستد، سریال تلاش می‌کند قهرمان قدرتمند و نسبتاً سمپاتیکی بسازد که با وعده‌ها و تطمیع ایران به مسیر تروریسم بد می‌افتد. گریم چهره‌ ایرانی‌ها و شیوه تعامل آنها و عناصر حول و حوش شخصیت‌های ایرانی در سریال، هم سعی دارد چهره خشن، رادیکال و بی‌فکر تروریست‌های داعشی را به ذهن مخاطب متبادر کند.
در آن سوی روایت اما اسرائیلی‌ها که تحت تأثیر خشونت و ترور، تصمیم به مقابله به مثل گرفته‌اند ابتدا توسط امریکایی‌ها به آرامش و صلح فراخوانده می‌شوند. عبارت «حافظان صلح»، «باورمندان واقعی» و عبارات پرتکرار از این دست، آن قدر در فیلم‌های شعاری درباره امریکایی‌ها تکرار شده که سازندگان سریال هم به طعنه از این عبارات یاد می‌کنند، بدون آن که محتوای آن را نقد کرده باشند. با این حال پس از ترور دو نماینده امریکایی سیا در بیروت به دست گروه مغنیه، به نظر می‌رسد که سریال هم می‌خواهد ضمن تقدیر از صلح‌طلبی امریکایی‌ها آنان را به خشونت علیه خشونت ترغیب کند و استراتژی‌شان را شکست‌خورده بداند.
فیلم تلاش می‌کند با برش زدن داستان به قطعاتی از صحبت‌های مأموران قدیمی سیا و پخش تکه‌هایی از اخبار تلویزیونی همان سال‌ها، چهره‌ای مستندگونه به خود بگیرد، هر چند که در فرم، هیچ تلاشی هم برای تبدیل شدن به یک مستندبازسازی یا حتی داکیودرام نمی‌کند. حتی مصاحبه‌ها هم تا حد زیادی همراه با داستان‌سرایی و بازیگری به چشم می‌آیند. اما سازندگان سریال ادعا دارند که تحقیقات گسترده‌ای برای نگارش و ساخت آن انجام شده است.
ایساچاروف در گفت‌وگو با تایمز اسرائیل اذعان می‌کند، این سریال «بخشی مستند و بخشی تخیلی است» و همکار او راز اضافه می‌کند که بعد از پژوهش عمقی در منابع امریکایی، اسرائیلی و لبنانی فیلمنامه‌ای تولید شده که «بخش زیادی از آن واقعیت است و بخش‌هایی از آن را که نتوانستیم پیدا کنیم، خودمان پر کردیم.» اما ایساچاروف باز تصریح می‌کند که «عمده تحقیقات ما از جاسوسان امریکایی و اسرائیلی بوده است. اما شغل آنها در زندگی‌شان این بوده که دروغ بگویند. این تخصص آنها‌ست. هنر آنهاست... آیا ممکن است که مرا منحرف کرده باشند؟ بله؛ ممکن است.»
اما چه این صراحت از سوی کارگردان باشد و چه نباشد، برای مخاطب روشن است که با یک روایت امریکایی-اسرائیلی با همان کلیشه‌های همیشگی روبه‌رو است؛ روایتی که در آن افسر امریکایی از در آغوش کشیدن سفیر لبنانی درست به خاطر نژادپرستی سر باز می‌زند و او را با وعده گرین‌کارت به خانواده و فرزندانش، برای جاسوسی می‌فریبد اما باید بپذیریم که شخصیت خوب قصه است. در مقابل تمرکز سریال بر جدا کردن خط ایران از خط لبنان تا اندازه‌ای است که علامه فضل‌الله به مغنیه توصیه می‌کند «مراقب ایرانی‌ها باش، چرا که آنها تا ابد تو را یک عرب احمق می‌پندارند!» و مغنیه هم جواب می‌دهد که «مهم نیست آنها درباره من چطور فکر می‌کنند مهم این است که به من نیاز دارند.» فضل‌الله توصیه می‌کند برای حفظ توازن، نیازمندی دوسویه باقی بماند.
شکی نیست که رژیم صهیونیستی، سرمایه‌گذاری مبسوطی بر تولیدات نمایشی خصوصاً در موضوعات جاسوسی کرده و مینی‌سریال «ارواح بیروت» در ادامه «فئودا» تلاش دیگری است برای سلطه بخشیدن به روایت اسرائیلی از وضعیت خاورمیانه؛ روایتی که در آن اسرائیل، خشن محق، امریکا، حامی ساده‌اندیش و دل‌پاک و صلح‌جو، ایران، تروریست و دشمن درجه اول و نهایتاً هرکسی که تحت تأثیر اوست، فریب‌خورده‌ای خشن خواهد بود.