گفت‌و‌گوی «ایران» با فخرالدین پورنصری‌نژاد شاعر و نوازنده پیشکسوت

چه آمده بر سر عشق!

«در آثار ارزشمند و بی‌شمار زنده‌یاد مهندس همایون خرم ترانه‌های ساده بسیاری به کار برده شده اما بطن این ترانه‌ها پرقدرت و دلنشین هستند چرا که برخاسته از یک غریزه هنری و عاطفی و درونی است و درعین سادگی بسیار اثرگذار، اما ترانه‌های امروزی خوشبینانه نیست چرا که فقر تصویر‌سازی در آن دیده می‌شود؛ ترانه‌هایی که برخاسته از عشق‌های خیابانی است.

ندا سیجانی
روزنامه‌نگار

زادروزش با بهار گره خورده است.11 اردیبهشت ماه 1318. فخرالدین پورنصری‌نژاد ملقب به پورنصر، شاعر و نوازنده برجسته و پیشکسوت فلوت و ویولن و در واقع از آخرین نسل شاگردان زنده‌یاد استاد اقبال آذر. شاید نام این هنرمند به گوش مخاطبان ناآشنا باشد، اما اهالی شعر و موسیقی او را خوب می‌شناسند. شاعری همنشین با مفتون امینی، منوچهر آتشی، نواب صفا و.... و هم‌دوره با علی تجویدی، حبیب‌الله بدیعی، جلال ذوالفنون و...

او زادگاهش را اینگونه توصیف می‌کند:« در جنوب غربی تالاب انزلی به دنیا آمده‌ام، در چنبره باغ‌ها و کشتزارهای برنج، در حریم جنگل و رودی در سایه‌سار درختان بید و نی‌های خیزران، که زمزمه‌اش صدها هزار وزغ را به ترنم وامی‌داشت و شتابان با صد پیچ، صد باغ و برکه را بر سر راه سیراب می‌کرد تا برسد به تالاب.
هرچند پرورده جنگل بودیم و جار و جنجال جنگل از رؤیای ما جدا نبود، اما از تالاب، رؤیای دیگری در سر داشتیم؛ آنجا که تمام صداها از جنس ترانه بود؛ صوت، صوت، صوت، اقیانوسی صوت و صداهای سرگردان.... همه چیز در موسیقی‌ام از همین جا آغاز شد... پشت همین نی، زیر همین آسمان ابری، متأثر از صیادی که بجز حرفه اجدادی به فلوت‌نوازی در حومه تالاب شهره بود و از قدرت بازوان سالخورده‌اش، دیگر از افکندن تورهای سنگین برنمی‌آمد و به حمل کالا و مسافر روی آورده بود.»
رؤیای تالاب
 فخرالدین پورنصر، تالاب انزلی را بن‌مایه خلق موسیقی‌اش می‌داند و در بی‌خوابی شب‌های پایتخت، سفری رؤیایی به شب‌های مهتابی تالاب می‌کند و به یاد آن نی‌نواز به خواب می‌رود... او شعر و موسیقی را از آوای همین تالاب آموخته است و از نجوای این تالاب عاشق شد و عاشقانه نوشت...:«در سفرهای شبانه مهتابی، رو به خانه شهری در انزلی، اولین شبی را به یاد دارم که وقتی صیاد، اختیار سکان را به باد می‌سپرد، با فلوت تالاب را به آشوب می‌کشید و همین شب‌ها در گرایشم به ساز فلوت سرنوشت‌ساز بوده است.
پدر و مادرم اهل ذوق و طبیعت‌خو بودند، حرمت طبیعت و مهر بر حیوان، اولین فضیلتی بود که از خانواده آموختیم.
خدشه بر طبیعت و آزار حیوان در ذهن ما عقوبت سختی در پی داشت. این خوی آرمانی شده در من در حد دیانت در ستایش از خلقت و عالم هستی از هیچ آرمانی کمتر نیست...
فضای خانه ما، هیچگاه از ترانه و آواز خالی نبود، خواهرانم مقلد آواز روح‌انگیز و روح‌بخش و قمر بودند و برادرانم که مقدمات اولیه آوازی را از پدرم و ردیف و گوشه را از تعزیه‌خوان‌های حرفه‌ای آموخته بودند، به ادیب و ظلی، دل می‌بستند و من با همه شور و شوقی که به خواندن آواز در سرداشتم، دلباخته صدای ویولن بودم.»
داستان فلوت نوازی من
 فخرالدین پورنصری‌نژاد فعالیت موسیقایی‌اش را با ساز ویولن آغاز کرد؛ ‌سازی که دانش‌آموختگانش، ویولن ایرانی را به نام استاد ابوالحسن صبا می‌شناسند:«در آغاز تحصیل در دبیرستان، به رشت نقل مکان کردیم، ساز دست‌سازی داشتم با شکل و شمایل ویولن.
پسرعمه‌ام که در ساختن ابزار چوبی و سازهای کوبه‌ای استاد بود، با توجه به علاقه‌ام، ویولنی برایم ساخته بود و برادر بزرگم یوسف که از پرداختگران شعر و موسیقی بود، روزی به خانه آمد و با گشودن آن جعبه رؤیایی، گویی دروازه رؤیاها به رویم گشوده شد و پس از صحبت کوتاهی مرا به کلاس استادی برد، در گوشه باغ سبزه‌میدان، به نام «یرواند».اگر چه پس از مدتی به علت افت فعالیت تحصیلی و پایین آمدن سطح نمره‌های درسی، مدتی از رفتن به کلاس آن استاد محروم شدم، اما در اوج شیفتگی به نواختن ویولن به فلوت روی آوردم که سازهمیشه همراهم بود. در تب و تاب فلوت‌نوازی، اتاقم انباره فلوت‌های چوبی خراطی‌های رشت بود و پس از مدتی به تأسی از فلوت‌نواز نام آشنای شهر«غلامرضا امانی» فکرساختن فلوت‌های فلزی در ذهنم جرقه زد. بعد از نشستن این فکر در ذهنم، تمام دریافتی‌های روزانه‌ام از خانواده، صرف ساختن فلوت‌های فلزی شد و در عبور از بازار مسگرها، تمام لوله‌های فلزی در نظرم نماد رؤیایی یک ساز خوش‌صدا بودند. بعد از آن به فلوت‌های کلیددار چوبی از جنس آبنوس روی آوردم. در آن روزها گرایش بعضی از نوازندگان این ساز(فلوت) به سبک موسیقی عربی بود و در آن سال‌ها هنوز خوانندگانی چون نادرگلچین و ناصرمسعودی پا به میدان خوانندگی نگذاشته بودند و عصرگاهان، گاهی برای تمرین آواز به این باغ می‌آمدند (باغ محتشم گذشته و قدس امروز) و این باغ جولانگاه نوازندگانی از این دست بود که در اجرای چنین آهنگ‌هایی پیشتاز بودند.
 برادرم ابراهیم که علاقه‌ای به چنین آهنگ‌هایی نداشت، در خلوت شب، گاهی دیوار سکوت را در این باغ  فرو می‌ریخت و من به تقلید در گوشه‌های آوازی دلخواهم با او همنوا می‌شدم و او علاوه بر آواز، درغزلسرایی و سرودن آهنگ‌های محلی به شعر طنز هم توانا بود و از آنجا که هنرمندی گوشه‌گیر بود، هیچگاه به آموزش آواز روی نیاورد؛ بجز دو فرزندش که از آموزش او بی‌بهره نماندند.»
مشاهیر و بزرگان شهرم
همچنین فخرالدین پورنصری‌نژاد متولد و پرورش یافته شهر همین بزرگان است؛ شهری که مهد شاعرانی چون گلچین گیلانی، شیون فومنی، هوشنگ ابتهاج، سیدمحمود فخر موسوی و... استادان موسیقی چون ناصر مسعودی، نادرگلچین، فریدون پوررضا و... و شهر سردارجنگل، میرزا کوچک خان جنگلی است.
«اگر شهر رشت را با شهرت ریشه‌دار فرهنگی، خاستگاه مشاهیر و هنرمندانی در رشته‌های مختلف ادبی و هنری محرز بدانیم، سهم باغ معروف این شهر را نباید در پرورش ذوق و شوق این هنرمندان نادیده بگیرم و نام این مشاهیر، در دل تاریخی این باغ ثبت است و اوج شیدایی و فلوت‌نوازی من هم در راستای سختکوشی سال‌های دبیرستان در این باغ طی شده است که با‌ وجود دلبستگی به آثار اصیل موسیقی ایرانی، گوشه‌چشمی هم به اجرای آثار متفنن داشتم، اما با شروع برنامه گل‌ها و پخش گسترده آثار اصیل و سرآغاز نوای روح نواز کلارینت و صدای جادویی روشنک، بی‌قرارشدم و تأثیری عمیق بر دل و جانم نهاد و این نغمه دل‌نواز گل‌ها به نماد زیباترین نوا در ذهنم تبدیل شد و اغراق نیست اگر بگویم آن نغمه روح‌انگیز گل‌ها را صدها بار از ذهن و زبان سازم گذراندم.»
صاحب سبکان «گلها»
پورنصر درباره این برنامه می‌گوید: «برنامه گل‌ها به کاروان‌سالاری زنده‌یاد استاد ابوالحسن صبا و شهنوازان و آهنگسازانی زبده، با مشتاقانی بی‌شمارهمراه شد و من متأثر از این برنامه بودم. از تمام آثار متفنن دل کندم و علاقه‌ام منحصر شد به شنیدن برنامه گل‌ها و آثار و هنر نوازندگی زنده‌یاد استاد حسن کسایی که از میان همین سال‌ها درخشید و به الگویی بی‌جانشین و تمام عیار در نوازندگی‌ام تبدیل شد و با‌وجود ناهم خویشی‌سازی، نی و فلوت در نوازندگی‌ام خویشی یافتند و این خویشاوندی جز به شیفتگی در آوازهای خوش این ساحر نی نواز و ممارست‌های طولانی در مسیر سال‌های مدید امکان‌پذیر نبوده است.  هرچند به اصالت کار هیچ نوازنده و خواننده صاحب سبکی، گوش نبسته و از هر چشمه‌ای جرعه‌ای نوشیدم...
در درازنای شکل‌گیری نوازندگی‌ام از چند نوازنده و خواننده صاحبنام جای پایی است. برخی اثرگذار و پایدار و برخی کم اثر چون سایه کمرنگی.
 و بیش از همه از دوست و استادم، زنده‌یاد استاد علی تجویدی تأثیرپذیر بودم.  استادی که درتنوع جمله بندی، ترکیب و تلفیق و بیان شفاف و بی‌حشو و زوائد گوش‌نواز صوتی و همچنین خونسردی و وقار در بداهه‌نوازی و کشاندن یک اشتباه یا انحراف صوتی در مسیر ابتکار و خلاقیت فردی، کم نظیر بود و سبکی غیرمتأثر از این و آن در بداهه‌نوازی داشت.
حاصل دوستی و همنشینی با این استاد زنده‌یاد و استادانی دیگر چون حبیب‌الله بدیعی، میلاد کیایی و... آثاری است که در همنوازی و آواز به جا مانده و البته ترانه و آهنگ‌هایی که به مرور زمان در ذهنم شکل گرفت و همچنین زنده‌یاد دکتر پرویز رمضانی نوازنده خوشنواز سنتور که هم‌نوا از سال‌های دانشجویی است.
 بعد‌ها با سپری کردن خدمت نظام وظیفه در مراغه و قبولی در دانشگاه تبریز و اجرای روح نواز نغمه گل‌ها در مجمع استادان و ادیبان انجمن ادبی در حضور شهریار، سند اعتبار نوازندگی‌ام و جواز راهیابی به رادیو به‌عنوان نوازنده رسمی و تلمذ از محضر اقبال آذر شد.»
فخرالدین پورنصر، طی این سال‌ها کتاب‌ها و مقالات متعددی در باب شعر و ترانه نوشته است که خواندن آنها خالی از لطف
نیست.
فقر تصویر سازی در ترانه های امروز
کتاب‌هایی همچون «درخواب آن آوازها»، «خیابان ایران زمین و عابران بی‌هارمونی»، «قایقم بادبانی است» و... شعرهایی که بعضاً برگرفته از موضوعات اجتماعی هستند نه عاشقانه‌های بی‌محتوایی که در ترانه‌های خواننده‌های پاپ امروزی بسیار به گوش می‌رسد. او می‌گوید: «تصویرسازی در ترانه‌سرایی امروز و حتی آهنگسازی، مهمترین اصل ارتباط با مخاطب است اما متأسفانه در هر دو مقوله فقر تصویرسازی وجود دارد. نکته دیگر شاخصه مهم و اصلی هنرمند، شاعر یا نویسنده یا هر اثر هنری است. بدین معنا که هنرمند یا ترانه سرا یا شاعر می‌بایست دارای ویژگی یا کاراکتر باشد تا بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و مهم‌ترین اصل این ارتباط صمیمیت است و در ادامه قرار دادن موضوع در فضای طبیعت که آن را چاشنی کار خود قرار می‌دادند که در ترانه‌سرایی امروز بسیار کم اثر نشان داده شده است. به‌طور مثال ترانه بسیار زیبای بیژن ترقی «به رهی دیدم برگِ خزان پژمرده ز بیدادِ زمان؛ کز شاخه، جدا بود...» که از طبیعت الهام گرفته شده است یا شعر زیبای «سهند» مفتون امینی: «موی سفید سینه تاریخ / یک خرمن غنیمت ابریشم /در شام دستبرد به سودای شرق و غرب/ یک چادر سپید اطاعت...»
پورنصری‌نژاد بر این نظر است که با توجه به فعالیت‌های متعدد هنری و فرهنگی یک شاعر، بازیگر، خواننده، آهنگساز و... گاهاً یک اثر می‌تواند تعیین‌کننده سرنوشت خوب یا بد آن شخص باشد: «موضوع دیگر وجه تمایز یک اثر شاعر، خواننده، نوازنده و... است که ممکن است آن اثر او را به شهرت برساند یا به‌ طور کلی مسیر هنری او را تغییر بدهد و آن تحولی است که در سبک و سیاق خود به‌وجود آورده و امضای آن شخص است. مانند موسیقی بی‌کلام «دریاچه قو اثر چایکوفسکی» یا «سمفونی شماره 9 بتهوون» و.... یا به‌عنوان مثال در میان آثار انبوه احمد شاملو، از نگاه من مهم‌ترینش «آیدا، ‌درخت، خنجر و خاطره»:
«چندان که هیاهوی سبز بهاری دیگر/ از فرا سوی هفته‌ها به گوش آمد / با برف کهنه که می‌رفت / از مرگ من سخن گفتم.» شعری که موجب شهرت او شد یا شعر معروف «بی‌تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به‌دنبال تو گشتم» اثر فریدون مشیری  یا شعر«اسب سفید وحشی» منوچهرآتشی که او را به شهرت بزرگی رساند.«اسب سفید وحشی اینک گسسته یال / برآخور ایستاده غضب‌ناک / سم می‌زند به خاک ...»
جای خالی ترانه های دیروز
او در ادامه صحبت‌هایش درباره ترانه‌های امروزی اظهار می‌دارد: «در آثار ارزشمند و بی‌شمار زنده‌یاد مهندس همایون خرم ترانه‌های ساده بسیاری به کار برده شده اما بطن این ترانه‌ها پرقدرت و دلنشین هستند چرا که برخاسته از یک غریزه هنری و عاطفی و درونی است و درعین سادگی بسیار اثرگذار اما ترانه‌های امروزی خوشبینانه نیست چرا که فقر تصویر‌سازی در آن دیده می‌شود.
ترانه‌هایی که برخاسته از عشق‌های خیابانی است. عشق‌های کاذب «رنگین کمان‌هایی که فواره‌ها را به دروغ نشان می‌دهند.» من در یکی از ترانه‌هایم به این موضوع اشاره داشته‌ام:«چه آمده بر سر عشق/ لیلی سر به هوا شده / مجنون بی‌خود/ دیدار‌ها بی‌گل سرخ/ و جدایی‌ها بی‌باران....» و در پایان باید بگویم جای ترانه‌های دیروز، خالی است.