گزارش نشریه فارن پالسی از اهمیت توافق تهران و ریاض در عرصه بین‌الملل

استفان والت: توافق ایران و عربستان گل به خودی امریکا بود

با وجود گذشت چند روز از اعلام عادی‌سازی روابط ایران و عربستان با وساطت چین، اما همچنان این موضوع کانون اصلی محافل رسانه‌ای و مطالعاتی منطقه‌ای و بین‌الملل شده است. در طول روزهای گذشته محافل خبری جهان به طور پررنگ به توفق ایران و عربستان اشاره می‌کردند؛ چرایی و چگونگی این توافق بخشی از سؤالات اصلی محافل رسانه‌ای و مطالعاتی بوده است به گونه‌ای که با توجه به قطع روابط دو کشور از سال 1394 تاکنون و تحولات منطقه‌ای، حصول آن در کوتاه مدت کمی دور از دسترس بود. اما در نهایت ایران و عربستان بعد از چند روز گفت‌و‌گوی فشرده در پکن، سرانجام یک توافق مهم را با یکدیگر به امضا رساندند.
این توافق واکنش‌هایی را از سوی دولت‌های مختلف جهانی در پی داشت؛ تمامی کشورهای عربی و منطقه‌ای از این توافق استقبال کرده اند؛ روسیه به ایران و عربستان تبریک گفت و برخی کشورهای اروپایی آن را گامی مثبت در آینده صلح بین‌المللی به خصوص در خلیج فارس قلمداد کردند.
عربستان بعد از تحمل شکست‌های مختلف در منطقه به خصوص ناکامی در شکست مردم یمن و شکست استراتژیک در سوریه به دنبال احیای روابط خود با این دو کشور و معرفی خود به عنوان رژیمی صلح‌طلب در منطقه است. تجارب 10 سال اخیر به مقامات سعودی این را آموخت که توانایی حذف یا به چالش کشیدن ایران را ندارند و باید با این واقعیت کنار بیایند که ایران یک قدرت بزرگ منطقه‌ای است.
از سویی ایران همواره به دنبال روابط مثبت در قالب بازی حاصل جمع مثبت بوده است. ایران،عربستان را به عنوان یک کشور اثرگذار منطقه‌ای که تأثیر‌گذاری زیادی بر روندهای جهان عرب دارد، می‌شناسد و همواره به دنبال روابط مسالمت‌آمیز با این کشور بوده است.
از سوی دیگر بازیگر سومی که نقش میانجیگر را در این توافق داشته، چین است. چین با دو طرف توافق روابط گسترده اقتصادی دارد و به دنبال حفظ روابط خود با منطقه و عدم تنش در خلیج فارس است. چین نظم امنیت منطقه‌ای مبتنی بر صلح را یک راهبرد استراتژیک برای خود تعریف کرده و همواره به دنبال برقراری نظم مطلوب در منطقه خاورمیانه به طور اعم و خلیج فارس به طور اخص است.
چینی‌ها در راستای راهبرد اقتصادی خود به دنبال حفظ جایگاه تجاری خود در نظم بین‌الملل هستند که محرک آن موضوع انرژی در خلیج فارس است. کشورهای خلیج فارس قطب انرژی جهان هستند و تنش در این منطقه مستقیم و غیرمستقیم به چین مرتبط خواهد بود.
در نتیجه اندیشمندان و نظریه پردازان مختلف به این توافق واکنش نشان دادند؛ در همین راستا استفان والت، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه هاروارد در مقاله‌ای در نشریه فارن پالسی به ارزیابی خود از توافق صورت گرفته می‌پردازد که در این مطلب به بخش‌هایی از آن پرداخته شده است.

استفان والت می‌نویسد: اگر این توافق پایبند بماند، یک معامله بسیار بزرگ است. مهمتر از همه، این یک زنگ بیدارباش برای دولت بایدن و بقیه تشکیلات سیاست خارجی ایالات متحده است، زیرا این کار ناتوانی سیاست‌های تحمیلی امریکا را که مدت هاست سیاست خاورمیانه‌ای این کشور را فلج کرده، آشکار می‌کند.همچنین نشان می‌دهد که چین چگونه تلاش می‌کند خود را به عنوان نیرویی برای صلح در جهان معرفی کند، ردایی که ایالات متحده در سال‌های اخیر عمدتاً آن را رها کرده است.
والت در ادامه به نقش چین در برقراری توافق و ایفای نقش میانجگیر می‌پردازد و می‌گوید: حال ببینیم که چین چگونه این کار را انجام داد؟ تلاش‌ها برای کاهش تنش بین ریاض و تهران مدتی بود که در حال انجام بود، اما چین توانست وارد عمل شود و به دو طرف برای دستیابی به توافق کمک کند، زیرا رشد اقتصادی چشمگیر این کشور نقش فزاینده‌ای را در خاورمیانه به آن بخشیده است. مهمتر از آن، چین می‌تواند میان ایران و عربستان سعودی میانجی گری کند، زیرا این کشور روابط صمیمانه و تجاری با اکثریت کشورهای منطقه دارد.
چین روابط دیپلماتیک دارد و با همه طرف‌ها تجارت می‌کند؛ با مصر، عربستان سعودی، اسرائیل، کشورهای حاشیه خلیج فارس و دولت اسد هم ارتباط دارد. این‌گونه است که یک قدرت بزرگ اهرم خود را به حداکثر می‌رساند.
وی در ادامه به انتقاد از سیاست‌های ایالات متحده در قبال خاورمیانه می‌پردازد و می نویسد: این گونه است که یک قدرت بزرگ اهرم خود را به حداکثر می‌رساند؛ شما در ظاهر نشان می‌دهید که اگر آنها مایل به همکاری با شما باشند، حاضرید با دیگران کار کنید؛ اما روابط شما با دیگران به آنها یادآوری می‌کند که گزینه‌های دیگری نیز دارید.
والت در ادامه می‌نویسد: ایالات متحده با برخی از کشورها در خاورمیانه «روابط ویژه» دارد و با برخی دیگر، بویژه ایران، اصلاً رابطه‌ای ندارد. نتیجه این است که رژیم‌هایی مانند مصر، اسرائیل یا عربستان سعودی حمایت ایالات متحده را بدیهی می‌دانند و به تهدیدهای ناشی از آن چندان اعتنایی نمی‌کنند؛ خواه موضوع، حقوق بشر در مصر باشد، جنگ عربستان در یمن، یا جنگ طولانی و وحشیانه اسرائیل علیه فلسطین.
درعین حال، تلاش‌های عمدتاً بیهوده امریکا برای منزوی کردن و سرنگونی جمهوری اسلامی راه به جای نبرده است. واشنگتن اساساً ظرفیتی برای شکل‌دهی به برداشت‌ها، اقدامات یا مسیر دیپلماتیک ایران در اختیار ندارد.
این سیاست محصول تلاش‌های بیهوده کمیته روابط عمومی امریکا-اسرائیل یعنی بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها است.این توافق ممکن است واضح‌ترین نمونه از یک گل به خودی در دیپلماسی معاصر ایالات متحده باشد و نشان دهنده این است که واشنگتن نمی‌تواند کار زیادی برای پیشبرد صلح یا عدالت در منطقه انجام دهد؛ در نتیجه میدان را برای پکن باز گذاشته است.
استاد دانشگاه هاروارد به تأثیر توافق ایران و عربستان بر روند رقابت‌های چین و امریکا درآینده اشاره می‌کند و می‌نویسد: توافق عربستان و ایران همچنین ابعاد مهمی از رقابت نوظهور چین و امریکا را برجسته می‌کند؛ آیا واشنگتن یا پکن توسط دیگران به عنوان بهترین راهنما برای نظم جهانی آینده دیده خواهند شد؟ با توجه به نقش جهانی پررنگ ایالات متحده از سال 1945، امریکایی‌ها عادت کرده‌اند که تصور کنند اکثر کشورها از آنها پیروی می‌کنند، حتی زمانی که نسبت به کاری که امریکا انجام می‌دهد، با احتیاط مواجه می‌شوند. چین می‌خواهد این معادله را تغییر دهد و نشان دادن خود به عنوان منبع محتمل‌تر صلح و ثبات بخش کلیدی این تلاش است.
والت می‌نویسد: به عنوان یک قاعده، اکثر دولت‌های جهان خواهان صلح هستند و نمی‌خواهند خارجی‌ها وارد کارشان شوند و به آنها بگویند که چه کار کنند. در 30 سال گذشته یا بیشتر، ایالات متحده بارها اعلام کرده است که سایر دولت‌ها باید مجموعه‌ای از اصول لیبرالی (انتخابات، حاکمیت قانون، حقوق بشر، اقتصاد بازار و غیره) را بپذیرند و به نهادهای مختلف تحت رهبری ایالات متحده بپیوندند.
به طور خلاصه، تعریف ایالات متحده از «نظم جهانی» ذاتاً تجدیدنظرطلبانه بوده است؛ واشنگتن عنوان می‌کند به تدریج تمام جهان را به سوی آینده‌ای لیبرال مرفه و صلح‌آمیز هدایت خواهد کرد. رؤسای جمهور دموکرات و جمهوری خواه از ابزارهای مختلفی برای پیشبرد این هدف استفاده کردند و گهگاه از نیروی نظامی برای سرنگونی دیکتاتورها و تسریع روند استفاده می‌کردند، اما نتایج چندان مطلوب نبوده اند؛ برای نمونه می‌توان از اشغال‌های پرهزینه، دولت‌های شکست خورده، افزایش جنبش‌های تروریستی جدید، افزایش همکاری بین خودکامه‌ها و فجایع انسانی نام برد.
تهاجم روسیه به اوکراین را هم باید به این فهرست اضافه کرد، زیرا تصمیم روسیه برای حمله، تا حدی پاسخی به تلاش‌های نسنجیده ایالات متحده برای وارد کردن اوکراین به ناتو بود. هر چقدر هم که این اهداف به صورت انتزاعی مطلوب باشند، نتایج مهم هستند و بیشتر فاجعه‌آمیز بوده‌اند.
وی در ادامه به روند روبه رشد چین در نظام بین‌الملل از 1970 به بعد اشاره کرده و می‌نویسد: چین رویکرد متفاوتی در پیش گرفته است. این کشور از سال 1979 واقعاً هیچ جنگی انجام نداده است و بارها تعهد خود را به حاکمیت ملی و عدم مداخله اعلام کرده است.
والت با بیان این مطلب می‌گوید: به خاطر فرهنگ لیبرالی که امریکا در نظر دارد به سایر نقاط جهان صادر کند، کشورهای مختلف در برابر این رویکرد مقاومت می‌کنند و چین را فرصتی می‌دانند که می‌توان با این کشور وارد رابطه و معامله شد.علاوه بر این، اکثر کشورهای جهان می‌دانند که جنگ بیشتر برای تجارت بد است و اغلب بر منافع آنها تأثیر منفی می‌گذارد.
آنها نمی‌خواهند ببینند رقابت قدرت‌های بزرگ از کنترل خارج می‌شود، زیرا معتقدند درگیری چین و امریکا عواقب منفی برای آنها خواهد داشت. بنابراین، در دهه‌های آینده، بسیاری از دولت‌ها ترجیح می‌دهند پشت سر هر قدرت بزرگی که به نظر می‌رسد احتمال بیشتری برای ترویج صلح، ثبات و نظم دارد، جمع شوند. با همین منطق، آنها تمایل دارند از هر قدرت بزرگی که معتقد است صلح را مختل می‌کند، فاصله بگیرند.
قبلاً این رویکرد را دیده بودیم. در حالی که ایالات متحده بیش از 20 سال پیش برای حمله به عراق آماده می‌شد، متحدانش در آلمان و فرانسه با مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد برای استفاده از زور مخالفت کردند، زیرا آنها معتقد بودند که یک جنگ بزرگ در خاورمیانه در نهایت به آنها ضربه و صدمه می‌زند که در واقع همین طور هم شد.
درس آشکار برای دولت بایدن این است که به جای تعریف موفقیت سیاست خارجی بر اساس تعداد جنگ‌هایی که برنده می‌شود، تعداد تروریست‌هایی که می‌کشد یا تعداد کشورهایی که با امریکا همسو شدند، توجه بیشتری به تنش زدایی، جلوگیری از جنگ و پایان دادن به درگیری‌ها اختصاص دهد. اگر ایالات متحده به چین اجازه دهد تا به عنوان یک قدرت بزرگ روابط خود با دیگران را گسترش دهد و با چنین عنوانی شهرت پیدا کند، متقاعد کردن دیگران برای همسویی با امریکا دشوارتر خواهد شد.
در نهایت والت عنوان می‌کند: کاهش تنش بین عربستان سعودی و ایران یک تحول مثبت است که خطر درگیری جدی در یک منطقه استراتژیک را کاهش می‌دهد.
بنابراین، حتی اگر پکن از این طریق اعتباری را در عرصه بین‌الملل کسب کند، بازهم باید از این تنش زدایی جدید استقبال کرد. پاسخ مناسب ایالات متحده این است که از نتیجه آن غصه نخوریم؛ در این صورت می‌توان گفت که اراده واقعی برای رقم زدن جهانی صلح‌آمیز وجود دارد.