خوانش مردم‌شناسانه حسین نوروزی، پژوهشگر مطالعات هنر از مراسم شب یلدا ؛

سنتی کهنه برای نیازی نو

حسین نوروزی 
پژوهشگر مطالعات هنر

در میان سنت‌ها و آیین‌های ملی ایران، یلدا جایگاهی ویژه دارد؛ جایگاهی که نه از دل آیین‌نامه‌ها و نهادهای رسمی، بلکه از بطن زیست روزمره مردم برآمده است. یلدا شبی است که در آن، طبیعت، زمان، خانواده و زبان در نقطه‌ای مشترک به هم می‌رسند. شبی که تاریکی به نهایت خود می‌رسد تا امکان درک روشنایی، نه فقط به‌عنوان پدیده‌ای طبیعی، بلکه به‌مثابه مفهومی انسانی و فرهنگی، فراهم شود. همین معناست که یلدا را از یک «مناسبت تقویمی» فراتر می‌برد و به تجربه‌ای زنده در حافظه جمعی ایرانیان بدل می‌کند.
بی‌تردید یلدا، همانند نوروز و برخی دیگر از سنت‌های کهن ایرانی، ریشه در جامعه‌ای کشاورزی دارد؛ جامعه‌ای که زندگی‌اش با گردش فصل‌ها، طول روز و شب و نظم طبیعت تعریف می‌شد. در چنین زیست‌بومی، بلندترین شب سال صرفاً یک رخداد نجومی نبود، بلکه تجربه‌ای ملموس و گاه اضطراب‌آور به شمار می‌رفت. تاریکی طولانی، سرما و توقف کار، انسان را با آسیب‌پذیری خود در برابر طبیعت روبه‌رو می‌کرد و فرهنگ، برای مهار این اضطراب، آیین می‌ساخت. گردهم‌آمدن، بیدار ماندن و انتظار برای زایش نور، پاسخی فرهنگی به همین تجربه بود.
از همین‌جا است که گاه چنین تصور می‌شود که یلدا، به‌عنوان بازمانده‌ای از جامعه کشاورزی، در جامعه امروز ایران ـ جامعه‌ای شهری، شبه‌مدرن و دگرگون‌شده ـ دیگر کارکردی ندارد. اما این برداشت، بیش از آنکه تحلیلی باشد، حاصل درکی ایستا از مفهوم سنت است. سنت‌ها، برخلاف ابزارها، با تغییر شرایط الزاماً کنار گذاشته نمی‌شوند؛ بلکه دگرگون می‌شوند و معناهای تازه می‌یابند. آنچه باقی می‌ماند، نه شکل ظاهری، بلکه کارکرد انسانی و اجتماعی آیین است.
جامعه امروز ایران، اگرچه دیگر با اضطراب سرما و طول شب مواجه نیست، اما با چالش‌هایی عمیق‌تر دست‌به‌گریبان است: تنهایی، فرسایش روابط انسانی، گسست میان نسل‌ها و تضعیف نهاد خانواده. زیست شهری، شتاب زندگی، فشارهای اقتصادی و گسترش ارتباطات مجازی، اگرچه امکانات تازه‌ای فراهم کرده‌اند، اما هم‌زمان از عمق روابط کاسته‌اند. درست در چنین شرایطی است که آیین‌هایی مانند یلدا، نه‌تنها کهنه و زائد نیستند، بلکه ضرورتی تازه پیدا می‌کنند.
یلدا از معدود مناسبت‌هایی است که هنوز محور آن خانواده است، نه مصرف. این آیین، برخلاف بسیاری از جشن‌های معاصر، نیازی به نمایش توان اقتصادی یا رقابت اجتماعی ندارد. اصل یلدا، نشستن کنار هم، گفتن و شنیدن و شریک شدن در زمان است. همین سادگی، راز ماندگاری آن است. یلدا به انسان یادآوری می‌کند که ارتباط انسانی، پیش از آنکه به امکانات وابسته باشد، به حضور وابسته است.
در برگزاری مراسم یلدا، شرایط اقتصادی می تواند تاثیرگذار باشد. اما شرایط اقتصادی نباید مانع برگزاری این مراسم و دورهمی های خانوادگی شود. اگر یلدا به فهرستی از خریدها تقلیل یابد، از معنا تهی و از دسترس بسیاری از خانواده‌ها خارج خواهد شد.
اتفاقاً در چنین سال‌هایی، ضرورت دورهمی‌های خانوادگی و تقویت روابط عاطفی بیش از پیش احساس می‌شود. خانواده، اولین پناه انسان در برابر فشارهای اقتصادی و روانی است. گفت‌وگو، همدلی و حضور عاطفی، سرمایه‌هایی هستند که نه‌تنها به پول وابسته نیستند، بلکه در شرایط دشوار، اثر و اهمیتشان دوچندان می‌شود. یلدا، در جوهره خود، یادآور همین حقیقت ساده است.
نقش شعر و ادبیات در شب یلدا نیز از همین منظر معنا پیدا می‌کند. فال حافظ، نه پیش‌گویی ساده و نه سرگرمی سطحی، بلکه گفت‌وگویی نمادین با امید است. حافظ شاعری است که تاریکی را می‌بیند، اما آن را سرنوشت نهایی انسان نمی‌داند. حضور شعر در یلدا، پیوند این آیین با زبان و تخیل ایرانی را زنده نگه داشته و آن را از تبدیل شدن به رسمی بی‌روح بازداشته است.
برای درک بهتر جایگاه یلدا، می‌توان آن را در کنار نوروز قرار داد؛ دو سنت بزرگ ملی که در نگاه اول متفاوت به نظر می‌رسند، اما در عمق، به یک جهان‌بینی مشترک تعلق دارند. اگر نوروز جشن آغاز و شکوفایی طبیعت است، یلدا جشن ایستادگی انسان در دل تاریکی و انتظار برای بازگشت نور است. نوروز با بیرون رفتن، دیدوبازدید، سفر و حضور در فضای باز معنا می‌یابد و یلدا با مکث، نشستن و بازگشت به فضای امن خانه.
با این‌همه، هر دو آیین بر درک عمیق گردش ایام و پیوند ناگسستنی زندگی انسان با طبیعت استوارند. نوروز، انسان را به تازگی، مراقبت از زمین و همزیستی با طبیعت فرا می‌خواند و یلدا با یادآوری بلندترین شب سال، آگاهی از نظم کیهانی و جایگاه انسان در این چرخه را زنده می‌کند. یکی با حضور پررنگ طبیعت و دیگری با فقدان موقت آن، انسان را به احترام و مراقبت از این پیوند دعوت می‌کند.
اما وجه مشترک نهایی نوروز و یلدا، نه صرفاً طبیعت، بلکه انسان و روابط انسانی است. طبیعت در فرهنگ ایرانی، هرگز جدا از انسان معنا نمی‌یابد. سبز شدن زمین در نوروز، بهانه‌ای برای دیدار است و طولانی شدن شب در یلدا، فرصتی برای باهم‌بودن. در هر دو، عاطفه، گفت‌وگو و پیوند انسانی در مرکز قرار دارد. این نگاه، برخاسته از جامعه‌ای محبت‌مدار و صمیمی است که در آن، گردش فصل‌ها بستری برای تحکیم روابط انسانی بوده است.
در سال‌های اخیر، با گسترش فردگرایی و سلطه سبک زندگی مجازی، اهمیت آیین‌های جمعی بیش از پیش آشکار شده است. ارتباطات گسترده‌تر شده‌اند، اما عمیق‌تر نشده‌اند. خانواده‌ها کوچک‌تر و فاصله‌ها بیشتر شده است. در چنین فضایی، یلدا فرصتی برای مکث و بازاندیشی فراهم می‌کند؛ فرصتی برای یادآوری اینکه انسان، بدون پیوند عاطفی، فرسوده می‌شود.
یلدا نمونه‌ای از سنت پویاست؛ سنتی که نه در تقابل با جهان امروز، بلکه در گفت‌وگو با آن معنا پیدا می‌کند. این آیین، نه دعوت به بازگشت به گذشته، بلکه یادآوری این نکته است که برخی نیازهای انسانی، با تغییر زمان از میان نمی‌روند. جامعه‌ای که پیوندهای عاطفی در آن تضعیف شود، حتی با توسعه اقتصادی نیز آسیب‌پذیر خواهد بود.
در نهایت، یلدا یادآور حقیقتی ساده اما بنیادین است: شب، هرقدر هم طولانی، پایان‌پذیر است. این گزاره، نه صرفاً شاعرانه، بلکه بخشی از خرد تاریخی ایرانیان است؛ خردی که آموخته چگونه در دل دشواری‌ها، روایت امید بسازد. یلدا، بیش از آنکه جشن یک شب باشد، تمرینی فرهنگی برای باهم‌بودن است؛ تمرینی که امروز، شاید بیش از هر زمان دیگری، به آن نیاز داریم.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و نهصد و شانزده
 - شماره هشت هزار و نهصد و شانزده - ۳۰ آذر ۱۴۰۴