الزامات ظهور دوباره ایران به مثابه یک «ابرقدرت» در جهان فرهنگی

دکتر محمد مهدی اسماعیلی
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی / عضو هیأت علمی دانشگاه تهران

«تسلیم فرهنگی» در برابر فرهنگ‌های مهاجم و قدرت‌های خارجی، نه تنها نزد ایرانیان نشانه «بی‌خردی»، بلکه گناهی نابخشودنی شناخته می‌شود. در دوره‌های مختلف تاریخ، وقتی حکومت‌های بیگانه به مام وطن هجوم می‌آوردند، هیچ فرهنگ بیگانه‌ای، قدرت تجزیه و توان فروپاشی فرهنگ ایران اسلامی را نیافت، بلکه خود، جذب و هضم ایران و اسلام شد. با این همه، برخی نیروهای فکری، به رغم این آگاهی تاریخی ملت ما از سرنوشت بیگانه‌گرایی و تسلیم‌اندیشی، به تقدیس فرهنگ‌های مهاجم یا ترویج عناصر آن پرداخته‌اند و حتی برای ترغیب دیگران به پذیرش نظریه تسلیم، استدلال‌ها و استنتاج‌های بسیاری را نیز ساخته‌اند و القا کرده‌اند.
 ۱- دوگانه تسلیم‌اندیشی و احیاگری
تسلیم‌اندیشی (یا بیگانه‌گرایی) و احیاگری (یا ناب‌اندیشی)، امروزه به عنوان دو قطب مخالف فرهنگی، کارنامه روشنی نزد جامعه ایرانی دارند. پیروان نظریه «تسلیم فرهنگی» به رغم آنکه وانمود می‌کنند در سودای تازه‌اندیشی و نخبه‌پروری و فرهنگ‌آفرینی هستند، هیچ ایده مترقی و طرح کاربردی برای تحول، سیاستگذاری و اجرا ندارند، جز اینکه نظریه‌های منسوخ نیم قرن قبل را توصیه و تجویز کنند؛ نظریه‌هایی بر پایه «مدرنیزاسیون» و «غربی‌سازی» برای همه عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی که حتی اروپایی‌ها نیز مضرات و معایب آن را مدت‌هاست دریافته‌اند و به دنبال راه خروج از این روند ویرانگر هستند، اما در ایران، هنوز و همچنان برخی گروه‌ها و جریان‌ها، می‌خواهند این «خودویرانگری فرهنگی» را به عنوان ایده‌ای نو به مخاطبان القا کنند و بفروشند! این ساده‌ترین و البته بدترین ایده‌ای است که یک متفکر یا کنشگر فرهنگی می‌تواند به جامعه تزریق کند، چرا که مانند یک «بسته آماده» ظاهری فریبنده دارد، اما از درون، حامل مصایب فرهنگی بسیار و دچار عقب‌افتادگی تاریخی است.
 در مقابل تسلیم‌اندیشان که نه هویت دارند و نه تاریخ، احیاگران از تاریخی بلند، هویتی تاریخی، منظومه معرفتی، ادبیات منعطف و نظریه منسجم برخوردارند. من چندی پیش، با صورتبندی آرای امام خمینی، امام خامنه‌ای و دیدگاه‌های شهید مطهری، این کلان نظریه را با عنوان «احیای اصل اصالت فرهنگ» طرح کردم؛ مبنی بر اینکه فرهنگ، در عرض سایر نظام‌های دیگر، مانند سیاست و اقتصاد قرار ندارد، بلکه در طول آنها و در رأس هرم طبقه‌بندی می‌شود، چون به مثابه روح و هویت یک جامعه، به «سامان اجتماعی» شکل می‌دهد.
 ۲- بیگانه‌گرایی و نخبه‌کشی: دو لبه یک تیغ
به همین جهت، احیاگران بیش از هر چیز متکی به «تفکر فرهنگی» و متفکران آن هستند و در عین حال، می‌دانند که هیچ عصر بالنده‌ای، بدون چالش پدید نیامده و هیچ تحول تمدنی‌ای بدون مقاومت به سرانجام نرسیده است. بنابراین، بدون آنکه مانند تسلیم‌اندیشان دچار «عقب‌افتادگی تاریخی» یا «جمود مدرن» شوند، حرکت رو به جلوی خود را برای نوزایی تمدنی پیش می‌برند.
 در تحلیل این آرایش کلان فرهنگی، باید آگاه بود که «نخبه‌کشی» صرفاً کار تسلیم‌اندیشان و بیگانه‌گرایان است؛ چرا که حامیان غربی‌سازی در حوزه عمومی فرهنگ، فقط قائل به ترجمه، اقتباس و گرته‌برداری هستند و اساساً به پرسش کشیدن مشهورات فرهنگ غربی و اندیشیدن پیرامون آنها را برنمی‌تابند و آن معیارها و مقیاس‌ها را وحی منزل فرض می‌کنند. غلبه این روحیه که بازتولید نوعی «اخباری‌گری مدرن» و «اشعری‌گری جدید» است، بزرگترین دشمن فرهنگ‌سازی و بدترین آفت‌ برای قدرت فکر و فرهنگ به شمار می‌رود. به همین سبب، تسلیم‌اندیشی و نخبه‌کشی امروزه نه تنها به دو مفهوم مترادف با یکدیگر، بلکه به دو لبه یک تیغ علیه فرهنگ و فکر تبدیل شده‌اند. امروزه کسانی که این رویکرد را نمایندگی می‌کنند، اصلی‌ترین متهمان نخبه‌کشی در ایران امروز هستند، چرا که از ایده‌های نو و تحولات تازه می‌ترسند و تعطیلی فکر و رکود فرهنگی به نفع‌شان است.
 امروزه به روشنی می‌بینیم که بیگانه‌گرایان و تسلیم‌اندیشان در مقابل هرگونه رونق و پویایی فرهنگی که مخالف پیش‌بینی‌های شکست‌خورده و قالب‌های فکری منسوخ آنها باشد، برمی‌آشوبند و برای تحقیر نخبگان متعهد از هر برچسبی استفاده می‌کنند، چنانکه حاضرند با سبکسری، همه چیز از جمله بزرگترین دستاوردهای انقلاب و نظام را به سخره بگیرند تا مخاطب و مردم را از امروز و آینده، مأیوس و ناامید سازند.
این «جمود مدرن» تنها رهاورد غربی‌سازی فرهنگ در ایران و دیگر کشورها بوده است که سوخت ماشین نخبه‌کشی را تأمین می‌کند، اما احیاگران به خوبی اشراف دارند نیرویی که بالندگی تمدنی ما را در طول تاریخ سبب شده، رویش «نخبگان فرهنگی» در همه ادوار بوده است؛ پدیده‌ای که دشمنان ایران از هر راهی برای عقیم‌سازی آن بهره جسته‌اند، اما همچنان «قدرت فرهنگ» در کشور ما پیشتاز است.
 ۳- الزامات ظهور یک ابرقدرت فرهنگی
«دولت مردمی» از ابتدا آگاه بود که مبارزه با «نظریه فرهنگی تسلیم» (که به مراتب خطرناک‌تر از صورت‌های سیاسی، اقتصادی و… آن برای کشورمان است) چه هزینه‌هایی در پی دارد. از این رو، هم برنامه کلان و هم کلان نظریه خود را برپایه ارزیابی همه این هزینه‌ها و فایده‌ها پیش برده است. ما اعتقاد راسخ داریم به رغم هزینه‌های گزافی که مبارزه با تسلیم‌اندیشان و بیگانه‌گرایان به کارگزاران فرهنگی دولت تحمیل می‌کند، دستاوردهای بی‌شمار و چشم‌انداز بی‌بدیل آن، بسیار امیدبخش و ثمربخش است که در رأس آن، ظهور دوباره ایران به عنوان یک «ابرقدرت» در جهان فرهنگی قرار دارد. این، هدفی ملی، انقلابی و متعالی است که همه ما را گرد هم می‌آورد.
 برای تحقق این چشم‌انداز، ما از ابتدای مسئولیت در دولت می‌دانستیم که از یک سو باید زیرساخت‌های داخلی فرهنگ و نظام حکمرانی فرهنگی را با شتاب، ترمیم کنیم و توسعه دهیم. از سوی دیگر، با نوسازی دستگاه دیپلماسی فرهنگی، گام‌های مهمی را برای ترمیم روابط با کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای برداریم تا انزوای فرهنگی دامنگیر ایران نشود، چون هر کشوری بنا بر اقتضائات زمانه باید قدرت نرم خود را نوسازی کند و ایران از معدود تمدن‌های زنده است که همچنان، به رغم تحولات تاریخی بسیار، استعداد افزایش قدرت خود در جهان فرهنگی را دارد. از ابتدای مسئولیت دولت مردمی تلاش شبانه‌روزی ما معطوف به این بود که باید هسته داخلی فرهنگ تقویت شود تا قدرت نرم خارجی گسترش یابد.
 ۴- نخبگان، حقوق فرهنگی و قدرت ایران
این گام‌ها از سی ماه گذشته، اکنون به نقطه عطف خود نزدیک می‌شود. شریان‌های فرهنگی جامعه ایران، امروز زنده‌تر از همیشه است و چشم‌اندازی که ناممکن به نظر می‌رسید، اکنون بیش از پیش در دسترس قرار دارد. در نیمه دوم مسئولیت دولت مردمی، سهم ایران از تحولات جهان فرهنگی گسترش چشمگیرتری خواهد یافت و ظهور قدرت جهانی فرهنگ ما افزون‌تر خواهد شد، اما در عین حال باید دانست که تحولات تمدنی، همواره چالش‌خیز نیز بوده‌‌اند. همچنان، تسلیم‌اندیشان و بیگانه‌گرایان به مقاومت خود علیه احیاگران ادامه می‌دهند و از مأیوس کردن نخبگان نیز دست نخواهند کشید. ایران اسلامی، عصر نوین تمدن‌سازی خود را سپری می‌کند و طبیعی است که در برابر یک کنش عظیم که حامل تاریخ جدیدی است، واکنش‌های پربسامدی نیز شکل بگیرد.
 «ائتلاف برای فرهنگ»، راهبرد اساسی ما در دولت متحد فرهنگی برای این نوزایی تاریخی است و معتقدیم که تحولات کلان تمدنی تنها با بازگشت «نخبگان فرهنگ» به عرصه عمومی پیش‌ خواهد رفت؛ اتفاقی که تماماً به ضرر بیگانه‌گرایان است. سرمایه معرفتی امروز ایران، نخبگان فرهنگی‌ای هستند که از تحول نهراسیدند، از تسلیم بیزار بودند، هزینه‌های این راه دشوار را به جان خریدند و با جهد بسیار، بازار ایده‌ها را رونق بخشیدند. آنان به خوبی دریافته‌اند که دولت، خود را نسبت به همه آنها مسئول می‌داند، چون نزد ما حمایت از نخبگان در زمره احقاق «حقوق فرهنگی» ملت است و این حمایت را ضامن افزایش قدرت ایران در جهان فرهنگی می‌دانیم.