یادداشت

ابتذال خرد

وقتی کسی که عنوان اندیشمند را با خود حمل می کند آن هم با مدعای دین پژوه و اخلاق پژوه با اغراض سیاسی به معنای نازل آن لب به سخن می‌گشاید نه تنها مهر تأیید بر بی صلاحیتی خود در عرصه اندیشه می‌زند بلکه فریاد می‌کند که تنها حمل کننده کتاب‌هایی است که بر پشت خود می‌کشد.

محمدالیاس قنبری
روزنامه نگار

وقتی کسی که عنوان اندیشمند را با خود حمل می کند آن هم با مدعای دین پژوه و اخلاق پژوه با اغراض سیاسی به معنای نازل آن لب به سخن می‌گشاید نه تنها مهر تأیید بر بی صلاحیتی خود در عرصه اندیشه می‌زند بلکه فریاد می‌کند که تنها حمل کننده کتاب‌هایی است که بر پشت خود می‌کشد. حمل کننده‌ای که نه بویی از عقلانیت برده است و نه بهره‌ای از معنویت. مصطفی ملکیان که همواره تلاش داشته است در عرصه اندیشه ایران سری در سرها در بیاورد، علی‌رغم پرکاری و تقلا برای مطرح شدن هیچ گاه اندیشمندی مفید و مؤثر حتی برای جریان غربگرا نیز نبوده است. اگر اندیشه‌های عبدالکریم حاج فرج دباغ (سروش) برای سال‌ها الهام بخش جریان سکولار و تربیت کننده افرادی بود که سودای مبارزه با دشمنان «جامعه باز» داشتند و تا مدت‌ها برای گفتمان اصلاح‌طلبی در ایران مفاهیم نظری دست و پا می‌کرد از جمله خود مفهوم «اصلاحات» که اقتباس سروش از پوپر بود، ملکیان هیچ گاه نتوانست الهام بخشی کند و افقی بگشاید و جریانی راه بیندازد.
اولین توقعی که از خرد، خردورزی و آدم خردمند می‌رود، طمأنینه، ادب و فروتنی است و جناب آقای ملکیان که براحتی زبان به توهین می‌گشاید و در جسارت به رئیس منتخب جمهور هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد باید نشان دهد که چه نسبتی با خرد و خردورزی دارد. این گونه سخن گفتن نشان از هرچه داشته باشد نشان از خردورزی ندارد. سخنانی که نه تنها توهین به رئیس جمهور بلکه مستقیماً و بدون هیچ شرم و تعارفی توهین به 62 درصد آرای مردمی است که نام سیدابراهیم رئیسی را در برگه رأی خود نوشتند. ( بماند که آرای 16 درصدی محسن رضایی و قاضی‌زاده هاشمی نیز آرایی است که سنخیتی با جریان مطبوع جناب ملکیان ندارد و جریان مطبوع ایشان تنها 8.5 درصد آرا را در انتخابات 1400 کسب کرد.)
به راستی چرا جریان روشنفکری ما همواره در گفتار و رفتار خود اینقدر مردم ستیز و جامعه ستیز است؟ چگونه جریان روشنفکری در ایران که می‌توانست با حفظ وجهه انتقادی خود جریانی محترم باشد این گونه خود را مبتذل کرده و بغض و اغراض را مبنای سخنان بی منطق و بی مبنا و پایه خود قرار داده است؟ جریانی که به اسم روشنفکری این گونه در لحظه اظهار نظر می‌کند و بارها نشان داده که هیچ حد و مرزی در به لجن کشیدن مردم و جامعه نمی‌شناسد تا جایی که از فحاشی به عنوان راهبرد مبارزه استفاده می‌کند بدایتاً از دست‌های خالی خود از منطق و استدلال خبر می‌دهد.
کانت گفته بود که روشنگری، رهایی انسان از نابالغی خویش است اما جریان روشنفکری ما که ملکیان امروز به نمایندگی از آن سخن می‌گوید براحتی دست به قضاوتی زشت و غیراخلاقی درباره افراد می‌زند و نشان می‌دهد علیرغم دست گرفتن شعارهای روشنگری، همچنان کودکی نابالغ است که تنها کاری که از دستش برمی‌آید پرتاب سنگ به سمت دولتی است که در حال آواربرداری از هشت سال خسارت محض دولت مورد علاقه اوست. به راستی نباید تأسف خورد برای جریانی که اندیشمندش می‌شود ملکیان؟ اندیشمندی که در برابر هشت سال خسارت محض دولت تدبیر و امید و اعتدال! لب فروبسته بود. دولت سیزدهم بارها اعلام کرده است که نه تنها از انتقاد استقبال می‌کند بلکه نیازمند انتقاد است اما جریان روشنفکری ما که لااقل می‌توانست به عنوان جریانی محترم نقش انتقاد را بر عهده گیرد (دلسوزی و همیاری پیشکش) آنقدر دچار بغض و لجاجت نابالغانه است که نه تنها هیچ دردی از مردم دوا نمی‌کند بلکه خود مبدل به درد و رنجی مضاعف بر تاریخ ما شده است. آقای ملکیان به نمایندگی از روشنفکری، بخوبی به ما نشان می‌دهد که این جریان نه تنها نگران درد و رنج مردم نیست بلکه افسرده و مأیوس از مردم است. دیگر نباید گفت که برای این جریان رأی مردم فقط زمانی مقبول است که پیروز انتخابات می‌شود بلکه این جریان به کل از مردم متنفر و ناامید است. جملات تأسف‌بار ملکیان خیلی چیزهای دیگر را برملا می‌کند از جمله اینکه معرفت اخلاقی باعث عمل اخلاقی نمی‌شود و روشنفکری ما دچار خلأ تهذیب نفس است. آقای ملکیان که خود در گفت و گویی اذعان می‌کند کنشگر سیاسی نیست امروز مورد خوبی برای نشانه‌شناسی و تحلیل جریان روشنفکری است.