درسهایی از سیاست و حقوق در مکتب علامه نایینی(۵)
تنبیهُالاُمَّة: کتابی نوآورانه برای پاسخ به یک نیاز دیرینه
محسن اسماعیلی
معاون راهبردی و امور مجلس رئیسجمهور
در یادداشت پیشین از اهتمام ویژه مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانی به کتاب «تنبیه ُالاُمَّة و تَنْزیه ُالمِلَّة»، انگیزههای او از احیای این کتاب و تلاش برای جلوگیری از فراموشی آن سخن گفته شد. برجستگی خاص این کتاب از نظر ایشان، پاسخ عالمانه و صریحی بود که برای نخستین بار به یک پرسش قدیمی میداد؛ پرسش از طرح ایجابی حکومت و راه حل عملی فقه سیاسی برای حکمرانی.
ایشان نوشته است: «در آغاز مشروطیت، قیام علما و مردم مسلمان تنها برای تحدید استیلا(1) و استبداد بوده (است). به این جهت، طرف اثبات برای عموم مبهم بود. آن روزی که مردم در زیر پای شاهزادگان و درباریان در اطراف کشور پامال بودند و مالک هیچ چیز خود نبودند و عینالدوله، شاه ناتوان و بیاراده را آلت خودخواهی و هوسبازی خود کرده بود، علمای بزرگ دینی، نالههای مردم را از دور و نزدیک شنیدند و در تهران و تبریز و دیگر جاها یکباره به ناله مردم جواب گفتند. ولی اگر از عموم میپرسیدند چه میخواهند، جواب روشن و یکسانی نمیدادند. گاهی میگفتند: باید قوانین وضع شود و حدود را تعیین نماید. گاهی عدالتخانه، یعنی محل مراجعه و دادرسی عمومی میطلبیدند. ولی یک چیز مورد اتفاق و اتحاد بود و آن را وظیفه دینی و خدایی میدانستند، (و) آن جلوگیری از خودسری و استبداد بود. تا آن روزی که قیامها و جهادها در برابر استبداد بود، مخالفین هم که وابستگان به دربار و بهرهبرداران از استبداد بودند، آشکارا مخالفت نمینمودند بلکه مجال بحث و کارشکنی را گذاشتند برای زمانی که استبداد به ظاهر تسلیم شد و سخن از تنظیم قانون و نظامنامه یا به عبارت دیگر، مشروطیت پیش آمد. در اینجا بود که به اصطلاحِ مؤلفِ بزرگوار(2)، شعبه استبداد دینی به کارشکنی و اشکالتراشی از طریق دین برخاست. ولی حقیقت مطلب این است که عموماً درست معنای مشروطیت و چگونگی انطباق آن را در نظر نگرفته بودند.»(3)
تحلیل آسیبشناسانه طالقانی را دیگران نیز، پیش و پس از او تأیید کرده و فقدان طرحی روشن برای بازسازی آینده را اساسیترین دلیل اختلاف مراجع و علمای زمان مشروطه، سوء استفاده دشمنان و بدخواهان و مرعوبان فرهنگ بیگانه، چند دسته شدن مردم و بالاخره، ناامیدی و شکست همگانی میدانند. گرچه اتفاق نظر در هدف سلبی نهضت مشروطیت، یعنی نفی استبداد و حتی ابهام در هدف ایجابی یعنی نظام سیاسی مطلوب، موجب وحدت مقطعی و پیروزی ابتدایی گشت، اما اختلاف نظر در طرح جایگزین، به سرعت آن وحدت را به تفرقه و بلکه دشمنی تبدیل کرد و شیرینی پیروزی اولیه را به تلخی شکست انقلاب و بازگشت استبداد در چهرهای نوین مبدّل ساخت.
یکی از محققان حداقل چهار گرایش اصلی در میان مشروطهخواهان را برمیشمارد که از هواداران بی قید و شرط حکمرانی غیردینی و سکولار گرفته تا طرفداران مشروطه مشروعه با قرائت شیخ فضلالله نوری را شامل میشود.
دقت در برداشتها و تبیینهای متفاوت علما از مفهوم و آثار مشروطیت، نشان میدهد اختلاف نخبگان به جامعه نیز سرایت کرده و «مردم از مشروطیت معانی مختلف در نظر داشتند؛ به گمان بسیاری از مردم، مشروطیت تأسیس عدالتخانه و اجرای عدالت بود؛ به نظر عدهای، قدمی بود برای سیر در جاده تجدد و ترقی؛ به عقیده دستهای، رجعتی بود به طهارت و عدالت صدر اسلام. در نظر اعیان و اشراف تهران، عبارت بود از محدود ساختن اختیارات شاه و...»
آیتالله شیخ محمدحسین کاشفالغطاء از علمای برجسته و روشنفکر نجف در آن روزگار، شرحی از زندگانی خود نوشته است که بسیار خواندنی است. حضور او در متن حوادث باعث شده است بتوان خاطرات وی را به مثابه منبعی برای بازخوانی تاریخ معاصر، خصوصاً زمان مشروطیت تلقی کرد. او در باره شرایط آن دوران نوشته است: «ملت ایران به دو دسته تقسیم شدند؛ عدهای مشروطهخواه و گروهی استبدادطلب بودند. دشمنی میانشان بالا گرفت، مالها به غارت رفت و خونها بر زمین ریخت. هر دستهای خون، ناموس و مال دیگری را حلال شمرد. این بلا به حوزههای علمیه نجف و بلکه به آقایان علما نیز سرایت کرد. آن روزها مرجعیت تقریباً منحصر به مرحومان آخوند خراسانی و سید یزدی بود. سیدکاظم یزدی بیطرف بود، اما به وی اصرار میکردند که با مشروطهخواهان دمساز شود. آقا سفت و سخت میگفت: «نظرم ممتنع است، چون عاقبت این کار معلوم نیست و من اجازه ندارم با کاری موافقت کنم که سرانجام روشنی ندارد.» گاهی اوقات نیز بر زبان میآورد که «این کار زیان و فساد در پی ندارد، ولی من نه ممانعت میکنم و نه موافقت.» اما آنطرفیها موافقت نکردن آقا را به معنای مخالفت گرفتند. او را سرکرده و رهبر استبدادطلبان خواندند. راه مبالغه نیز پیمودند و کار را به توهین و دشنام و نفرین کشاندند.»
یکی از وجوه ارج و ارزش ویژه کتاب «تنبیه ُالاُمَّة و تَنْزیه ُالمِلَّة» همین است که نایینی در چنین شرایط ملتهب و ناهنجاری، با شجاعت و صراحت کوشید طرح ایجابی خویش را در معرض نقد و نظر قرار دهد. البته نباید فراموش کرد که «او مشروطه را بهترین شیوه حکومتی قابل عمل در آن زمان میدانست، نه یک نظام عالی و مطلقاً خوب و مشروع. از دیدگاه نایینی، هنگامی که این اصل کلی پذیرفته شد، برقراری یک حکومت مشروطهای که بتواند تا سر حد امکان با نظام حکومتی تشیع هماهنگی کند امری حتمی و لازم خواهد بود.»
نایینی بر این باور بود که «چون عالیترین نوع حکومت که عبارت از حکومت امام زمان(عج) باشد وجود نداشته و رژیم حاکم زمان، استبدادی و غیراسلامی بوده، بنابراین باید یک حکومت غیراستبدادی که ضوابط اسلامی را کاملاً زیر پا نگذارد و از دخالت بیگانگان نیز جلوگیری کند برقرار گردد.»
او در فصل دوم از کتاب «تنبیه ُالاُمَّة و تَنْزیه ُالمِلَّة» با سه استدلال به این نتیجه رسیده است. نخست آنکه استبداد، منکری است که تا هر اندازه ممکن است باید آن را از بین برد. دوم آنکه، ثبوت نیابت فقها و نوّاب عام در عصر غیبت به عنوان مدل مطلوب نظام سیاسی از قطعیات مذهب ماست و سوم هم اینکه، اگر نمیتوان حاکم غاصب و جائری را برکنار نمود، لزوم محدود ساختن قدرت او از طریق قانونگذاری و نظارت بدیهی است، «و چون این سه مطلب مبیَّن شد، مجال شبهه و تشکیک در وجوب تحویلِ سلطنت جائره غاصبه از نحوه اولی به نحوه ثانیه، با عدم مقدوریّتِ از یدِ از آن باقی نخواهد بود.»(4)
_________________
1- مهار سلطه و قدرت
2- مقصود، علامه نایینی است
3- عبارتهای داخل گیومه از مقدمه آیتالله طالقانی بر این کتاب است که به طور مستقیم از چاپ زیر نقل میشود: نایینی، محمدحسین، تنبیه ُالاُمَّة و تَنْزیه ُالمِلَّة، به ضمیمه مقدمه و پاصفحه و توضیحات به قلم سیدمحمود طالقانی، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ نهم، 1378، ص 22-7
4 - تنبیه ُالاُمَّة و تَنْزیه ُالمِلَّة، ص 76

