یک استاد روابط بینالملل، جایگاه ایران، اسرائیل و تنگه هرمز را در سند امنیت ملی ۲۰۲۵ دولت ترامپ واکاوی کرد
بازتعریف نگاه آمریکا به خاورمیانه
سند امنیت ملی ۲۰۲۵ آمریکا دیروز منتشر شد و بررسی آن نشان میدهد که واشنگتن نگاه خود به جهان و خاورمیانه را بازتعریف کرده است. دکتر حیدرعلی مسعودی، استاد روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی، در گفتوگو با «ایران» درباره اصول حاکم بر این سند تأکید میکند که بر مبنای این سند دیگر آمریکا به دنبال هژمونی جهانی و «بینالمللیگرایی لیبرال» پس از جنگ جهانی دوم نیست و تمرکز اصلی آن بر حفاظت از منافع حیاتی ملی است. از باز بودن تنگه هرمز و دریای سرخ گرفته تا امنیت اسرائیل و تقسیم مسئولیت با متحدین در خاورمیانه؛ رویکرد تازه آمریکا نشاندهنده شیفتی ملموس از سیاستهای هژمونی گرایانه به واقعگرایی قدرتمحور است که میتواند معادلات منطقهای و تعامل تهران و واشنگتن را تحت تأثیر قرار دهد.
گروه دیپلماسی
رضا عدالتی پور
سند امنیت ملی ۲۰۲۵ آمریکا چه ماهیت و اصولی دارد؟
اصول حاکم بر سند امنیت ملی جدید آمریکا چند محور کلیدی دارد. از جمله صلح از طریق قدرت، عدم مداخله در کشورهای دیگر و تأکید بر مداخله موجه و توجیهپذیر، به گونهای که تنها مداخلات حداقلی در کشورها یا مناطق دیگر مجاز شمرده شود، واقعگرایی منعطف، تأکید بر دولتمحوری در عرصه بینالمللی در مقابل نهادگرایی، توازن قدرت، صنعتیسازی داخلی در آمریکا، توازن تجاری، تقسیم مسئولیت میان شرکا و متحدان آمریکا و نهایتاً امنیت اقتصادی مهمترین اصول این سند هستند. سند در بخش مقدمه توضیح استراتژی آمریکا صراحتاً عنوان میکند که «هدف سیاست خارجی، حفاظت از منافع حیاتی ملی است و تمرکز آن فقط و فقط بر همین امر است.» از این رو استراتژیهای امنیت ملی آمریکا از زمان پایان جنگ سرد تا کنون را ناکام عنوان کرده است. در این سند با اشاره به اینکه نخبگان سیاستگذاری و سیاست خارجی کشور پس از جنگ سرد دچار اشتباه محاسباتی شدند و خود را متقاعد کردند که تسلط دائمی آمریکا بر کل جهان به نفع کشور است و در نهایت، سیاستگذاران روی جهانیسازی و به اصطلاح «تجارت آزاد» قمارهایی بهشدت اشتباه و ویرانگر انجام دادند، بر عبور از این مفاهیم تأکید دارد. در مجموع، این سند نمایانگر یک نگاه واقعگرایانه و قدرتمحور است که بر مؤلفههای قدرت ملی آمریکا تأکید دارد و نوعی مرزبندی و تمایز با «بینالمللیگرایی لیبرال آمریکا» است که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود؛ زمانی که آمریکا خود را هژمون لیبرال عرصه بینالمللی میدانست و معتقد بود برای تأمین منافع ملی، باید نهادهای بینالمللی که آمریکا آنها را بنیانگذاری کرده و در آنها هژمون است، توسعهیافته و جهانی شوند، اما اکنون در مسیری متفاوت از آنچه بینالمللیگرایی لیبرال آمریکا نام دارد گام برخواهد داشت.
سند در ارتباط با ژئوپلیتیک و جغرافیای جهانی چه رویکردی را ارائه میدهد؟
این سند به وضوح به اولویتبندی مناطق مختلف جهان پرداخته و این ترتیب، شاخص مهمی برای تعیین اهمیت هر منطقه برای آمریکا است. در این سند، نیمکره غربی یعنی قاره آمریکا به عنوان اولین منطقه مورد اشاره قرار گرفته و پس از آن به ترتیب آسیا، اروپا، خاورمیانه و نهایتاً آفریقا ذکر شدهاند. صرف این ترتیب نشان میدهد که تمرکز اصلی آمریکا بر نیمکره غربی و آسیا است، در حالی که اروپا، خاورمیانه و آفریقا در مراحل بعدی اهمیت و اولویت قرار دارند.
در هر یک از این مناطق، سند به شاخصها و محورهای خاصی اشاره میکند. برای نیمکره غربی یا قاره آمریکا، راهبرد امنیت ملی مبتنی بر تکمیل «دکترین مونروئه» است؛ یعنی تأکید بر اینکه قاره آمریکا حوزه نفوذ مطلق ایالات متحده است و آمریکا اجازه نمیدهد سایر کشورها در این حوزه دخالت کنند. همزمان، سند تأکید میکند که مسائل خارج از این حوزه جزو اولویتهای اصلی نیستند و این رویکرد نوعی انزواگرایی مبتنی بر دکترین مونروئه به لحاظ تاریخی تلقی میشود. در منطقه آسیا، سند بارها بر نقش روسیه و چین تأکید کرده و روشن میکند که آمریکا چه در نسبت با روسیه و چه با چین رهبری خود را از موضع قدرت در این منطقه دنبال خواهد کرد. در اروپا، سند بیان میکند که این قاره اعتماد به نفس لازم برای مواجهه با روسیه را از دست داده و فاقد آن است. روسیه به عنوان تهدیدی وجودی برای اروپا تلقی میشود و نه لزوماً برای آمریکا، بنابراین اولویت آمریکا در این منطقه ایجاد ثبات راهبردی در پهنه وسیع اوراسیا است. در خاورمیانه، سند بیشتر بر جنبه تقسیم یا احاله مسئولیت تأکید دارد و نقش آمریکا بیشتر در جهت مدیریت و هدایت دیگر شرکاست. درباره آفریقا نیز اهمیت این منطقه برای آمریکا کمتر مورد توجه است، هرچند برخی شاخصها و چالشها در متن سند ذکر شدهاند.
منظور از تقسیم یا احاله مسئولیت در خاورمیانه چیست؟
در رابطه با خاورمیانه، سند امنیت ملی ۲۰۲۵ آمریکا به وضوح نشان میدهد که این کشور به دنبال تقسیم بخشی از بار مسئولیت این منطقه به دوش متحدین و شرکای خود است. تأکید بسیار صریح است که خاورمیانه دیگر اهمیت سابق خود را برای آمریکا ندارد. این تغییر رویکرد به دو دلیل اصلی است. اول اینکه خاورمیانه دیگر تنها یا بزرگترین تأمینکننده انرژی برای آمریکا نیست؛ منابع انرژی جهانی متنوع شدهاند و خود آمریکا به یک صادرکننده انرژی تبدیل شده، بنابراین حساسیت سابق نسبت به این منطقه کاهش یافته است. دوم اینکه رقابت ابرقدرتها در این منطقه کمتر شده و آمریکا توانسته با تمرکز ویژه، به خصوص در دولت ترامپ، اتحادهای خود با متحدینش در خلیج فارس را تقویت کند.
در واقع، یک نوع شیفت امنیتی و ژئوپلیتیک در نگاه آمریکا به خاورمیانه دیده میشود؛ نگاه سنتی امنیتی جای خود را به نوعی نگاه اقتصادی و ژئواکونومیک داده است. خاورمیانه اکنون به عنوان منبع و مقصد سرمایهگذاری بینالمللی اهمیت دارد و بویژه مسائل مرتبط با انرژی، انرژی هستهای، هوش مصنوعی و فناوریهای دفاعی مورد توجه قرار گرفته است.
سند صراحتاً نفی نگاه رسالتگرایانه آمریکا را نیز نشان میدهد؛ به این معنا که آمریکا دیگر نباید به دنبال تغییر نوع حکومتها یا نظامهای سیاسی در خاورمیانه باشد. حتی بهصورت آشکار تأکید شده که آمریکا نباید به شرکای عرب خود توصیههایی درباره تغییر نظامهای سیاسیشان بکند و باید وضعیت موجود در منطقه را بپذیرد. در نهایت، رویکرد آمریکا این است که منافع مشترک خود را با این منطقه و شرکای خود در منطقه دنبال کند و تلاش نکند نظم موجود درون کشورهای متحد خود در این منطقه را دگرگون سازد.
منافع مشترک آمریکا و شرکای آن در خاورمیانه چیست؟
این منافع مشترک آمریکا در چهار محور اصلی مورد توجه قرار گرفته است و ترتیب آنها اهمیت ویژهای دارد. اولین محور، باز بودن تنگه هرمز و دریای سرخ است؛ دومین محور، جلوگیری از صدور تروریسم از خاورمیانه و محور سوم جلوگیری از ایجاد تهدید برای خاک آمریکا است؛ و محور چهارم، امنیت اسرائیل و مسائل مرتبط با پیمان ابراهیم است. اگرچه امنیت اسرائیل همچنان یکی از ستونهای اصلی سیاست آمریکا در خاورمیانه به شمار میرود و در این مورد شکی نیست، اما ترتیب و تأکید سند نشان میدهد که برخی محورهای دیگر، مانند باز بودن تنگه هرمز، دریای سرخ و جلوگیری از صدور تروریسم، اهمیت حتی بیشتری دارند. به بیان دیگر، با توجه به این سند، این اولویتها به اندازه امنیت اسرائیل یا حتی بیش از آن برای آمریکا اهمیت دارند و نشان میدهد که نگاه آمریکا در خاورمیانه اکنون بیشتر مبتنی بر تضمین امنیت مسیرهای انرژی و ثبات منطقهای است تا تغییرات سیاسی یا نظامی صرف که پیش از این بود.
بــــرش
سند در مورد ایران و بحث درگیریهای احتمالی آینده در خاورمیانه
چه رویکردی دارد؟
در سند امنیت ملی ۲۰۲۵، به ایران تنها دو تا سه بار اشاره شده و عمدتاً در زمینه عملیاتهایی مانند حمله هوایی یا عملیات «چکش نیمهشب» است که توان غنیسازی ایران را محدود کرده است و بیش از این موارد هم موضع دیگری لحاظ نشده است. با این حال بررسی کلی این سند که مبتنی بر اصول واقعگرایانه و ارزشهای ملی و منافع ملی آمریکا است، نکته مهمی را در رابطه با خاورمیانه و خلیج فارس روشن میکند. اگرچه آمریکا حوزه نفوذ اصلی خود را قاره آمریکا تلقی میکند و بر مبنای این سند خاورمیانه اهمیت سابق خود را از دست داده و به نظر میرسد که آمریکا نه از تشدید درگیریها استقبال میکند و نه احتمالاً تلاش خواهد کرد مانع آنها شود. اما چنانچه این درگیریها به منافع حیاتی و مشترک آمریکا مانند باز بودن تنگه هرمز، دریای سرخ و امنیت اسرائیل خدشه وارد کند، در چنین شرایطی، رویکرد آمریکا احتمالاً بیطرفانه نخواهد بود. در مجموع اگر سایر منابع و مؤلفههای سیاست خارجی و امنیتی آمریکا را نیز در کنار این سند بررسی کنیم، باید این گزارهها را با مقداری اغماض و احتیاط تحلیل کرد و در نظر گرفت که سیاست کلی آمریکا در قبال ایران و خاورمیانه ترکیبی از واقعگرایی، منافع ملی و حداقلگرایی در مداخله مستقیم است. آمریکا طبیعتاً از اسرائیل حمایت خواهد کرد و این به دلیل وجود لابی قدرتمند اسرائیلی در واشنگتن و همچنین پیوندهای الهیاتی و مذهبی میان برخی جمهوریخواهان موعودگرا و یهودیان است. با این حال، بر اساس مفاد سندی که منتشر شده آمریکا نه از تشدید درگیریها در خاورمیانه استقبال خواهد کرد و نه اگر متحدینش بخواهند اقدامی انجام دهند، چندان مانع آنها خواهد شد.
بنابراین، به نظر میرسد آمریکا احتمالاً از اقدامات احتمالی اسرائیل علیه ایران جلوگیری نخواهد کرد.

