«دونالد ترامپ» چیست و کیست؟
شومن حرفهای تاجر فرصتطلب
وصال روحانـی
روزنامهنگار
تصاویری که در روز ترور نافرجام دونالد ترامپ گرفته شد و او را در حال مشت گره کرده و شعار دادن در عین زخمی شدن گوشاش بر اثر تیراندازی فرد ضارب نشان میدهد، چیزی است که تا ابد در متن تاریخ حیات امریکا باقی خواهد ماند.
باقی خواهد ماند چون نشان داد ترامپ چطور دوست دارد در اذهان مردم دیده شود و چگونه مایل است فرهنگ و سیاست امریکا را به گونهای تغییر بدهد که با خواستههای درست یا غلط وی همخوانی داشته باشد. ترامپ یک دهه است که به تراش زدن تندیس هویت سیاسی خود اشتغال دارد ولی هر چه از او متصاعد میشود، نه لزوماً یک سیاستمدار قوی (یا حتی ضعیف) بلکه بیشتر تاجر تیزهوش و فرصتطلبی است که نیک میداند چطور از هر فرصتی برای مطرح ساختن هر چه بیشتر و بهتر خود بهره گیرد و برای مردم جذاب باشد. او یک شومن حرفهای است که میداند راه جلب نظر مردم، حمله کردن هر چه قویتر به بنیادهای سیاست سنتی امریکا و کهنه و عتیقه توصیف کردن آن و دادن وعده مدرنسازی اساسی آن از طریق بیرون راندن افکار لیبرالی و جانشین کردن آن با رویکردهای پرطمطراق ملی- میهنی و مرامهای پوپولیستی است. شعار او با مضمون «امریکا را دوباره پرقدرت میکنیم» تکرار و یادگاری از حضور او در انتخابات سال 2016 است و همان قدر غیرممکن نشان میدهد که 8 سال پیش جلوه میکرد اما مهم این است که مردم امریکا در او و مرامهای آرتیستوار او و دروغیناش چیزهایی را میبینند که اگرچه صوری و کاملاً تبلیغاتی است اما سرشان را گرم میکند و هیچ سیاستمدار دیگری چه در حزب او (جمهوریخواه) و چه در حزب رقیب (دموکرات) صرافت و زرنگی ترامپ را در روی آوردن به آن از خود بروز نمیدهد.
جلوتر از کهنهکاران
تصاویر تیراندازی کماثر توماس متیو کروکز 20 ساله به ترامپ در روز 24 تیر در یکی از کمپینهای انتخاباتی وی در شهر کوچک باتلر واقع در ایالت پنسیلوانیای امریکا از این جهت هم ارزشمند است که نشان میدهد در نیم قرن اخیر مکانیسمهای انتخاباتی در امریکا تا چه میزان سست، مسخره و تبلیغاتی شده و چطور یک تاجر سودجوی گرویده به سیاست با بهکارگیری ذرهای هوش هم میتواند از این سازکارها بیشترین و بهترین بهرهها را برای خود برگیرد. محافل سیاسی امریکا بارها و بشدت درخصوص روند سریع تبدیل شدن ترامپ به یک سیاستمدار تیزهوش ابراز حیرت کردهاند اما واقعیت این است که او بهتر از هر کسی و حتی فراتر از سیاستمداران سنتی و پیر و ازکارافتاده امریکا که جو بایدن سرکرده بیمار و کنار رفته حزب مخالف شمایل بزرگ آنها است، یاد گرفته که چگونه از مصادیق سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و لشکری کشورش پلی برای رسیدن خود به قدرت بسازد و این قبیل ارزشهای سست و چندین و چندفرهنگی را ملعبه دست خود سازد. از دوران حکومت آرتیستی و دروغین رونالد ریگان که برخلاف ترامپ نه یک هنرمند ظاهری بلکه در ایام جوانی واقعاً آکتور سینما و بازیگر فیلمهای هالیوودی بود، کمتر کسی توانسته بود مثل ریگان ادای رؤسای جمهوری را درآورد اما ترامپ مکار نه تنها در این قالب کاملاً جا افتاده بلکه برعکس ریگان در تدوین و اجرای سیاستهای امریکا نیز نقشی فعال و پررنگ دارد. آنقدر پررنگ که به سایرین اجازه نمیدهد در ترسیم سیاستهای کلان امریکا کوچکترین سهمی داشته باشند و همه چیز به خود او برمیگردد. نمیتوان ترامپ را از این بابت یک سیاستپیشه فوقالعاده توصیف کرد اما تردیدی نیست که مهارت او در سوءاستفاده حداکثری از فضای لرزان سیاست امریکا که هر لحظه به شکلی درمیآید، حتی از کهنهکاران این عرصه بیشتر است.
آنهایی که به دام «شومن» افتادند
سالهاست که امریکا در شور و شوقهای گذرا، افسون کاذب نمایشهای تلویزیونی موسوم به ریالیتی شو، هیجانات افراطی ورزشی و البته داد و ستدهای عظیم اقتصادی براساس قواعد و فرهنگ کاپیتالیسم غرق است و حتی طبقات فرودست و متوسط امریکا رؤیای حضور در این دنیای پوشالی را در سر دارند. هنر بزرگ ترامپ که او را موفق ساخته، این است که میتواند خصوصیات دنیای نمایش و آنچه را که «شو. بیزینس» نامیده میشود، به دنیای سیاست بیاورد و آنها را با هم عجین سازد و از این طریق آرای فراوانی را در انتخابات ریاست جمهوری و سایر عرصههای سیاسی به دست بیاورد و به واقع هیچ کس به اندازه او در این کار سخت و تحقق این هدف ویژه موفق نبوده است. ترامپ برخلاف رقبای پیر و از کارافتاده خود و سایر سیاسیون ارشد امریکا که بیش از حد خشک به نظر میرسند، قادر است از کوچکترین فرصتها هم بزرگترین نمایشها را برای رسیدن به مقاصدش بسازد و مردم را شگفتزده کند و اطرافیانش را به وجد آورد. این مهارت در روز سوء قصد اخیر به ترامپ بیش از هر زمانی هویدا بود؛ پس از شلیک شدن تیر به سمت وی، ترامپ به جای ترسیدن و فرار کردن، بپاخاست و با تکان دادن مشتهای گره کردهاش در هوا فریاد زد؛ «مبارزه، مبارزه» و مردم که در دام «شو»ی تبلیغاتی وی افتاده بودند، هیجانزده داد زدند: «امریکا، امریکا»!!
باید قواعد بازی را بدانی
ترامپ در آن لحظات خاص بیشباهت به نفرات کتک خورده مسابقات «کشتی کج» نبود که اگرچه جراحت برداشتهاند اما خیال تسلیم شدن ندارند و از ادامه مبارزه سخن میگویند. او مثل یک هنرمند نمایشی قهار با حرکات دست و فریاد زدنهایش تماشاگران را به هیجان آورد و طوری آنها را مسحور کرد که برای دیدن نمایش بعدی وی سر از پا نشناسند. این روالی است که اینک به همت ترامپ و به لطف هنرهای نمایشی و صحنهگردانی او تبدیل به قوه محرکه اصلی در عرصه سیاست هم شده است. دستور کار در این نوع از صحنهگردانی این است که با انواع حیلهها و فرصتطلبیها، بینندهها و مردم عادی را به هیجان بیاورید و سر و صدا کنید و محیط را به هم بریزید تا مردم به سوی نمایشهای بعدی شما هم کشیده شوند. اینکه صحنه مربوطه، یک نمایش در سیرک یا مسابقات «کشتی کج» و بوکس است یا چیزی 180 درجه متفاوت با آن (صحنه انتخابات ریاست جمهوری امریکا) فرق چندانی در قضیه ایجاد نمیکند و مهمترین مسأله این است که قواعد بازی را بدانی.
دغلکار راستکردار!
ترامپ با مهارتهای نمایشیاش موفق شده بود همه تخلفات اثبات شده خود را به ته مغز مردم و ناظران براند و گریز به ظاهر قهرمانانهاش از مرگ در حادثه تروریستی پنسیلوانیا را به نزدیکترین و تازهترین یادآوری از خود در ذهن مردم، سیاسیون و حتی رسانههای غرب تبدیل کند. ترامپ که پیش از جریانات اخیر اجتماعی- سیاسی و تخلفات اقتصادی- اخلاقیاش مخالفان عمدهای در حزبش داشت، بعد از ورود به محل کنوانسیون حتی یک صدای مخالف با خود نشنید و نیکی هیلی و ران دوسانتیز، دو رقیب اصلیاش هم با او ابراز همراهی و حمایت کردند و وی در فضایی آکنده از شکوه و افتخار به عنوان نماینده رسمی و نهایی حزبش در انتخابات ریاست جمهوری امریکا معرفی شد. به روایتی، فقط ترامپ میتواند آنقدر بداندیش و دغلکار باشد که به نظر برسد قهرمانی راستکردار در معرض بزرگترین تهدیدها است و تنها اوست که میتواند امریکای هرج و مرجزده را هدایت و به سوی ساحل نجات و تجلی دوباره هدایت کند. هدفی که این مرد استاد در نمایشهای صوری شاید آنقدرها هم که ادعایش را بر زبان میآورد، در پی تحقق آن نباشد.
منبع: Aljazeera.com
بــــرش
شمایل ابدی یک حزب
با چنین رویکردها و کلکهایی ترامپ تا به حال آنقدر امتیاز کسب کرده و اثرگذار بوده که تصویر و تصور موجود از حزب جمهوریخواه را با ماهیت وجودی خود و با آنچه که حد نهایت سیاسیگری توأم با شوآف به حساب میآید، عجین کرده و این حزب را به «حزب ترامپ» و به آینهای از افکار و مرام خویش تبدیل نموده است. مهر و نشان او طوری روی حزب خورده که دیگر نمیتوان جمهوریخواهان را بدون وی معنا و تفسیر کرد و این در حالی است که هم در پیشینه تجاری او خدشههای بزرگی به چشم میخورد و هم پس از گرویدنش به سیاست، پروندههای متعددی را که دربر دارنده تخلفهای متعدد اوست، علیه خود مفتوح دیده و مهمترین آنها 34 مورد تخلفی است که در زمینههای مختلف به وی منتسب شده و دادگاه عالی منهتن نیویورک چندی پیش او را در تمامی این موارد مقصر شناخت. استعدادهای ویژه ترامپ در شستن این اتهامات به اثبات رسیده است؛ از درگیر کردن ذهن مردم تا استفاده حداکثری از مسأله تیراندازی نافرجام به وی برای قرار دادن این واقعه در صدر امور در جریان کنوانسیون اخیر حزب جمهوریخواه در ایالت میلواکی امریکا به طور تمام و کمال به نمایش گذاشته شد. آنجا که ترامپ با گوش مجروح بانداژ شدهاش طوری با چهره یک فرد پیروز وارد صحنه شد و از بین سایر اعضای حزب عبور کرد که انگار بزرگترین قهرمان ملی و نماد و مظهر ابدی این حزب است.