پرده آخر نمایش ننگین اپوزیسیون؛ دیدار با سران رژیم منفور صهیونیستی

تکرار تاریخ این بار به‌شکل کمدی!

فائزه‌سادات یوسفی
روزنامه نگار


باقی مانده پهلوی سرخورده از تلاش‌ها برای رهبری گروه‌های اپوزیسیون، سعی کرد با سفر به سرزمین‌های اشغالی و دیدار مقامات رژیم صهیونیستی، اعتبار دوباره‌ای برای خود خریده و البته کارنامه سیاه خود را بیش از گذشته نزد ملت ایران تکمیل کند.
این سفر پس از روز قدس بود و مانند تحرکات قبل، سعی شده بود که با برجسته‌سازی مناسبتی و مقارنه زمانی با رویدادهای مهم ملی، توجه‌ها را به خود جلب کند. اما در نهایت به عاریه گرفتن مناسبت‌ها، نشان از درماندگی آنها برای موجودیت و دست خالی بودن راهبرد مشخص علیه جمهوری اسلامی در اذهان عمومی دارد. پهلوی جوهره وجود جنایتکارانه خود را با ماهیت رژیم جنایتکار که نزد خیل عظیم ملت‌های مسلمان و حتی غیرمسلمان مشروعیت وجودی نداشته و ماهیتش تنها با آدمکشی و جنایت معنا دارد، به روزرسانی کرده تا ذات درونی خود را بیش از گذشته بر همگان آشکار کند. با توجه به این موضع اگر این سفر را در چهارچوب نقشه‌های اپوزیسیون معنا کنیم، می‌توان گفت که جنبه حماقت گونه استراتژی‌هایش علیه مردم ایران بی‌سابقه بوده است.
آنچه در نتیجه این سفر براحتی قابل مشاهده است، تداوم استراتژی اپوزیسیون بر مبنای جنایت و کشتار علیه ملت ایران است و اگر تاکنون این حمایت جنبه علنی نداشته، حال آشکار گشته است؛ به خصوص در زمانی که دولت جعلی صهیونیستی در اوج بحران‌های خود و در آستانه فروپاشی است.
 
دورهمی تحقیرآمیز حقیران!
هم‌زمان با این سفر، رسانه‌های معاند فارسی زبان با جنجال‌سازی و دستاوردتراشی سعی کردند که به این اقدام، ارزش تقابلی داده و این گونه القا کنند که این سفر نتایج قابل توجهی داشته است! اما این سفر همانند نشست‌های پیشین در رسانه‌های اصلی چندان نمودی نداشت و عدم انعکاس رسانه‌های غرب نشان می‌دهد که آنها نیز به باقی مانده رژیم سابق چندان اهمیتی نمی‌دهند.
چگونگی استقبال نتانیاهو، زبان بدن تحقیرآمیز پهلوی و فضای غیررسمی و توهین‌آمیز گفت‌و گو، حقارت پهلوی را بیش از گذشته به نمایش گذاشت. تا جایی که واکنش‌های درونی رژیم صهیونیستی نیز بر تمسخر‌آمیز بودن این اقدام حکایت دارد؛ دانیل شک سفیر اسبق رژیم صهیونیستی در فرانسه گفته است: «باید در مورد این سفر صادق باشیم؛ ربع پهلوی فقط یک یادگاری از گذشته‌های دور است، واقعاً نمی‌دانم که دستاورد اسرائیل از این سفر چیست؟! مردم ایران حتی اگر با جمهوری اسلامی مخالف باشند، باز هم به عقب برنمی‌گردند.»
یک خبرنگار صهیونیست نیز نوشت: یک حماقت دیگر از اسرائیل؛ منفورترین مرد ایران، حتی در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی، به مراسم روز هولوکاست با حضور بنیامین نتانیاهو و اسحاق هرتزوگ دعوت شد! رضا پهلوی که ۴۴ سال در لس آنجلس زندگی می‌کند، خیال می‌کند که روزی برای سلطنت به ایران برمی گردد. اما حتی اگر نظام فعلی ایران سقوط کند، رضا پهلوی رهبر ایران نخواهد شد.
البته این دیدار ورق دیگری از تاریخ را به یاد ما می‌آورد؛ زمانی که دو جنایتکار بزرگ، مسعود رجوی و صدام با یکدیگر دیدار کردند و به زعم خود می‌خواستند جمهوری اسلامی را از پای درآورند؛ خیال خامی که البته هردو به گور بردند. بعد از قطعنامه 598، مسعود رجوی و صدام در پی ناکامی در مبارزه با ایران، جلسه‌ای را به ریاست صدام در کاخ ریاست‌جمهوری عراق تشکیل دادند تا چگونگی پیشروی سریع و عمیق در خاک ایران را بررسی کنند. نتیجه این جلسه نیز حملات منافقین به مرزهای غربی کشور بود که در همان ابتدا توسط ایران مهار شد و آرزوی پیروزی را فی البداهه نافرجام گذاشت. سران منافقین به نیروهای خود وعده داده بودند تا با رسیدن به تهران جشن پیروزی را در میدان آزادی برگزار کنند؛ خیال خامی که به مدت چند دهه ادامه داشته و گویی هنوز هم باورشان نشده که در حد و اندازه‌اش نیستند و در رسانه‌های خود آن را در نسبت با اتفاقات امروز ایران و در راستای براندازی جمهوری اسلامی دنبال می‌کنند. درواقع اکنون نیز دو جانی ورشکسته با یکدیگر ملاقات کرده‌اند تا با پیمودن مسیر نافرجام سابق، راهی برای فرار از بن‌بست پیدا کنند.
 
پهلوی و موساد؛ پیوندتان مبارک!
موضوع دیگری که این سفر به روشنی اثبات کرد، نقش حمایتی موساد از اپوزیسیون نه تنها در آشوب‌های اخیر، بلکه در تنش‌ها و آشوب‌های گذشته کشور است. از این رو، تمام برنامه‌ریزی‌ها برای قوای درونی و بیرونی اپوزیسیون، از اتاق فرمان موساد و سرویس‌های جاسوسی امریکا و غرب شارژ و هدایت می‌شود. این موضوع سبب شد که تلاش برخی در داخل که آشوب‌ها را تنها در قاب اعتراض گنجانده و سعی در انکار وابستگی شان به سرویس‌های جاسوسی غربی –عبری داشتند، مردود شود؛ تلاشی که سعی داشت وجود نفوذی‌های داخلی را تنها تصور و توهم معرفی کند. آشکارسازی روابط پهلوی با اسرائیل، ریشه در عدم شناخت او و همدستانش از جامعه امروز ایران، عدم درک واقعیت‌های موجود کشور و باورها و اعتقادات جمعی مردم دارد.
 رژیم صهیونیستی، خود این روزها با مشکلات عدیده‌ای در بدنه سیاسی و اجتماعی روبه‌روست و راه برون رفتی از بحران‌های درونی خود نیز ندارد. اضافه بر آن، در محاصره جبهه‌های مختلف مقاومت قرار گرفته است؛ بطوری که صهیونیست‌ها با نگرانی از قدرت منطقه‌ای ایران، بیان می‌کنند که تهران در چند جبهه علیه اسرائیل جنگ فرسایشی به راه انداخته است. شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ترکیبی با ایران و جبهه مقاومت و وضعیت وخیمش به گونه‌ای است که حتی برخی مقامات اسرائیل، آینده‌ای مبهم و نافرجام را برای آن متصور شده و نسبت به متلاشی شدن خود هراسانند.
رضا پهلوی پیش از سفر در متنی که در صفحه شخصی خود منتشر کرده این دیدار را تجدید روابط باستانی(!) با رژیم خوانده است اما به نظر می‌رسد که به کارگیری واژه صلح و دوستی، خودفریبی حقارت بار است که رژیم صهیونیستی در سال‌های اخیر آن را مهم‌ترین دلیل عادی‌سازی و شالوده پیمان آبراهام در منطقه معرفی می‌کرد؛ دروغی که توخالی بودن فضاحت بار آن روزبه روز بیشتر هویدا می‌شود؛ دروغی که تنها دستاورد آن، همراهی لفظی از سوی مقامات کشورهای عادی ساز بوده و در میان ملت‌ها به سخره گرفته شده است. البته عبارت «احیای روابط دوستانه» از جنبه دیگری هم قابل تأمل است و آن اینکه بدرستی به سابقه دوستی پهلوی و شاه پیش از انقلاب، اشاره می‌کند. هر چند که در طول سال‌های بعد از انقلاب، به دلیل منفور بودن بیش از پیش رژیم صهیونیستی، سعی پهلوی دوستان بر این بود که آن را پنهان نگه دارند و حتی اخبار را تحریف یا کتمان کنند.
محمد رضا پهلوی هم با رژیم صهیونیستی روابط نزدیک و دوستانه‌ای داشت؛ زیرا او در محاسبات خود به این نکته آگاه بود که حفظ و گسترش رابطه با اشغالگران صهیونیست، یکى از کلیدهای اصلى تقویت رابطه با امریکا است. البته، به دلیل نکوهش سیاسی مردم و مخالفت علما و مخالفان سیاسی سعی می‌کرد که آن را چندان آشکارا نشان ندهد. عنوان کردن احیای روابط توسط رضا پهلوی نیز برآمده از همین سیر تاریخی روابط خاندان پهلوی تا امروز است.

و در پایان ماجرا؛ غربی که همیشه شکست می‌خورد
اجلاس قبلی مونیخ، علی رغم تبلیغات رسانه‌ای، به یک میزگرد خبری حاشیه‌ای ختم شد و دستاوردهای آن تنها در رسانه‌ها مصرف شد و در انتهای اجلاس به اتمام رسید. به نظر می‌رسد روی‌آوری اپوزیسیون به اسرائیل به این دلیل است که دیگر چتر حمایت غرب برایشان همانند سابق گسترده نیست. زیرا غربی‌ها پی برده‌اند که اپوزیسیون بسیار ضعیف‌تر از آن است که در داخل کشور تحرک و تأثیرگذاری داشته باشد. از طرفی، سیاست غربی‌ها بعد از فائق آمدن جمهوری اسلامی بر آشوب‌ها تغییر یافته و به دنبال تعامل با جمهوری اسلامی برآمده‌اند. حتی امریکا که مسیر توافق هسته‌ای را کنار گذاشته بود و حمایت از جریان آشوب را در دستور کار قرار داده بود، اکنون به تهران پیام‌های پنهان برای از سرگیری توافق‌ها ارسال می‌کند. امروزه معادلات منطقه‌ای و حتی بین‌المللی با نقش آفرینی جمهوری اسلامی، به نفع منافع ملی رقم خورده و جمهوری اسلامی بیش از گذشته اقتدار خود را در جهان اثبات کرده است. روشن است که اقتدار اکنون در مرحله‌ای است که راهبردهای اپوزیسیون را به کلی از کار انداخته است.
گروه‌های معاند جمهوری اسلامی بعد از ائتلاف و رونمایی از منشور همبستگی، تلاش کردند که قوای یکدستی علیه ایران به راه اندازند، اما دیری نپایید که اختلافات درونی آنها بر خلاف تلاش برای پنهان سازی، بر همگان ثابت شد.
این ائتلاف حتی توانایی داشتن تشکیلات ساده و برگزاری محافلی یکدست را ندارد و آنقدر از درون به استضعاف کشیده شده که قدرتی را برای ادامه مسیری که تنها با جنجال‌سازی طی شده، ندارد. بدنه فاسد اپوزیسیون که پیشتر با حضور عناصر گروهک‌های تجزیه‌طلب و تروریست رسوا شده بود، اکنون نیز پرده‌ای دیگر از فساد درونی‌اش را به نمایش گذاشته است.
قرین شدن پهلوی با رژیم آدمکش اسرائیل، یک افتضاح آشکار برای جریان اپوزیسیون است که به سابقه جنایتکارانه شاه مخلوع برمی گردد و رویه جدیدی نیست. سویه دیگر ماجرا، اسرائیل است که بطور حماقت باری سعی می‌کند برای تقابل با ایران به مهره‌های سوخته متمسک شود؛ چرا که ناکارآمدی ابزارهای مقابله با جمهوری اسلامی و فقر راهبردی علیه آن، رژیم را به استیصال رسانده است. از این رو، عکس یادگاری دو فرد بازنده با یکدیگر، معنایی جز تسلی دادن در ناکامی‌ها علیه جمهوری اسلامی به هم ندارد. این موضوع نشان می‌دهد که دشمنان نظام، هنوز نمی‌توانند باور به قدرت درونی جمهوری اسلامی را برای خود هضم  یا حتی معنا کنند.