کهنه پردازی
سعید فلاح فر
پژوهشگر هنر
این هفته یازدهمین دوسالانه نگارگری افتتاح شد. دوسالانه ای که بین دو دوره متوالی آن بیش از پنج سال فاصله افتاده و کمتر کسی به بایدها و نبایدهای آن پرداخته است مگر این که با عباراتی هیجانی و کلی گویی از لزوم برگزاری آن گفته باشد. آیا باید یک دوسالانه ملی را در حد یک خواسته صنفی یا یک دورهمی شغلی تنزل داد؟ اساساً آنچه در حوزه نگارگری اتفاق میافتد، ظرفیت یک رویداد ملی را دارد؟ رویدادی که خواسته یا ناخواسته، قطعاً علاوه بر نقش و نگارهای جذاب، نگاهی به کردارها و کارکردهای اجتماعی هم داشته باشد.
نیما یوشیج در تولد یک سالگی پسرش نوشت: «پسرم یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی...، زین پس همه چیز جهان تکراریست؛ جز محبت و مهربانی.»
اگر متهم به اهانت به ساحت تقدس آمیز هنر ملی نمیشوم، باید بگویم: «یک پرداز و یک قلمگیری و... نگارگری را دیدی، زین پس ـ به استثنای معدودی مثل آثار فرح اصولی، علی اکبر صادقی و... ـ باقی آثار تکراریست.» «یک رستم و سهراب، یک لیلی و مجنون، یک مجلس بزم و یک مجلس رزم و... را دیدی، غیر از چند موضوع سفارشی از شخصیت های معاصر، موضوع باقی آثار تکراریست.»
با کمی فاصله از مخاطبان نگارگری در نمایشگاهها بایستید و به حرف هایشان گوش کنید. قریب به اتفاق؛ چیزی جز تمجید از دقت و ظرافت اجرا یا حداکثر وفاداری به قواعد ترکیب بندی سنتی نمی شنوید. بحث میان استادان صاحبنام نگارگری هم چندان از این محدوده خارج نیست. حداکثر ممکن است عده ای تلاش کنند به زحمت، هندسه و فلسفه ای نچسب و اغراق آمیز را به آثار هنرمندی نسبت دهند یا عوالم عارفانه و کرامات افسانه ای برای درگذشتگان بتراشند. که باز هم برای تأیید همین گفت و گوها که ارتباطی به نقد هنری ندارد، اجباراً آنها را با خاطره یکی از هنرمندان قدیم و یا آثار پیشینیان مقایسه خواهند کرد. غیر از آن چند نمونه استثنایی مورد اشاره که البته بیشتر مدیون مفاهیم نقاشی مدرن و معاصر هستند تا آموزه های فنی، آخرین باری را که از محتوای یک اثر نگارگری یا از موضوع یک اثر نگارگری یا از خلاقیت و... یک اثر نگارگری متعجب شده اید یا به فکر فرو رفته اید، به خاطر می آورید؟ وقتی گذشته نگارگری اصلیترین معیار آفرینش باشد و میل به بازگشت بر غالب ذهنیت نگارگران غلبه کند، خلاقیت تا چه اندازه میدان شکوفایی خواهد داشت؟ و اتصال به مفهوم «معاصر» چگونه شکل میگیرد؟ غیر از این که در اقداماتی سطحی و شعاری و محفلی باقی بماند. به گمانم تعریف هنر و آنچه امروزه به عنوان هنر شناخته میشود ـ فاصله زیادی با تولیدات امروزی نگارگری دارد. آنچه در هنرهای سنتی با ردای غیرقابل نقد «عرفان» عرضه میشد یا معنا پیدا می کرد، در هنر معاصر به سمت فلسفه حرکت کرده است. فلسفه ای که جایش در رویکردهای فعلی نگارگری خالی مانده و تلاش برای «فلسفیدن» جای آن را پر نمی کند. هنر نگارگری کتابخانههای سلطنتی، در سپهر هنری معاصر، جایش را به جنبش های اجتماعی هنر داده است.