نقدی بر مواضع‌ عجیب‌ اسلاوی ژیژک پیرامون وقایع اخیر ایران

روشنفکر غوغاسالار

تخیلات کژ «ژیژک» آینده جهان را خطرناک خواهد کرد

دکتر حسین پرکان
دکترای سیاستگذاری فرهنگی و استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی


اندیشمندان بسیاری همچون نوآم چامسکی و جان گری، نوشته‌های اسلاوی ژیژک را بی‌اعتبار و فاقد معنا می‌دانند. نوآم چامسکی نوشته‌های ژیژک را ژست‌های توخالی می‌‌خواند و سبک او را در نقطه مقابل «گزاره‌های آزمون‌پذیر تجربی» و حوزه‌های «جدی»تری مانند علوم دقیق قرار می‌دهد. جان گری، فیلسوف بریتانیایی، از ژیژک به خاطر ستایش خشونت و سخنان مهمل انتقاد کرده و او را یکی از محصولات سرمایه‌داری معرفی می‌کند. این در حالی است که ژیژک در سال 1395، با حضور در یکی از برنامه‌های تلویزیونی ایران، به بحران‌های جهانی، علت حمایت تعجب‌برانگیز خود از دونالد ترامپ، ریشه‌های سرمایه‌داری داعش و افول جریان چپ جهانی پرداخت. جالب اینکه به اهمیت ایران به‌عنوان جریان نه شرقی و نه غربی اشاره کرد. حال، همین «ژیژک»، در یک موضع‌گیری عجیب، از اغتشاشگران وقایع اخیر ایران و شعارهای آنان، حمایت قاطعانه کرده است. واکاوی عوامل تغییر موضع ناگهانی و متناقضانه ژیژک و بررسی خطاهای ادراکی و رفتارهای سیاسی و غیرعلمی او، چیزی است که در این یادداشت به آن می‌پردازیم.

جنجالی‌ترین روشنفکر جهان یک کمونیست است!
 چرا اسلاوی ژیژک، فیلسوف و نظریه‌پرداز اسلونیایی، به‌عنوان یک شخصیت علمی مشهور در جهان، موضع‌گیری عجیبی در حمایت از اغتشاشات اخیر ایران کرد؟ برای پاسخ به این سؤال، بایستی ابتدا به زمینه‌های فکری ژیژک پرداخت:
1. اسلاوی ژیژک، از روشنفکران پرکار و پرسر و صدای این دوران است که راجع به همه چیز، توان فلسفه‌بافی دارد. او درباره‌ فحاشی، قهوه‌ بدون کافئین، خون‌آشام‌ها (ومپایر)، هنری کیسینجر، فیلمِ آوای موسیقی و اخوان‌المسلمین، میزان بالای خودکشی در کره جنوبی و خیلی چیزهای دیگر فلسفه‌بافی کرده است. او به همه چیز علاقه دارد؛ حتی ایران و اغتشاشات آن!
2. ژیژک همزمان عالِمی است که کانت و هایدگر را خوب می‌شناسد و در ضمن شور مفرطی به مسائل روزمره هم دارد. هم با هگل همخانه است و هم با هیچکاک، هم از سقوط مبارک و هم از هبوط از بهشت می‌نویسد. اگر از واگنر و شوئنبرگ زیاد می‌داند، چون به دیدن فیلم‌های خون‌آشامی و خواندن داستان‌های پلیسی علاقه‌ مفرط دارد.
3. ژیژک، دنیا را بین «سرمایه‌داری لیبرال» و «بنیادگرایان» تقسیم می‌کند و بر همدستی محرمانه‌ این دو تأکید می‌‌گذارد. از نظر او، بنیادگرایی رفتار زشت کسانی است که غرب تحقیرشان کرده و منافع‌شان به مخاطره افتاده است. لذا از نظر او، اگر نیروهای میانی لیبرال چپ رادیکال را همچنان نادیده بگیرند، امواج مهارناشدنی بنیادگرایی ایجاد خواهند کرد. ژیژک معتقد است صعود فاشیسم اسلامی با از میان رفتن چپ سکولار در کشورهای اسلامی که غرب آن را تشویق کرده، همراه بوده است.
4. بلندپروازی و اندکی جنون‌زدگی ژیژک، باعث شده او علاوه بر اینکه تهدیدی برای نوسرمایه‌داری است، در عین حال دشمن قسم‌خورده‌ کثرت‌گرایی لیبرالی یا محافظه‌کاران سیاسی هم باشد.
5. در تردید نسبت به اصالت، او پسامدرن است.
6. جنبه‌ دیگر پسامدرنی نوشته‌های ژیژک، درآمیختن «توهم» و «واقعیت» است. خود ژیژک هم ملغمه‌ غریبی است از واقعیت و توهم. چیزی غیرواقعی درباره‌ رفتارهای غیرعادی سرگردان او وجود دارد. اشتهای سیری‌ناپذیرش برای ایده‌های تازه؛ ستودنی و درعین ‌حال نگران‌کننده است. بی‌شک تخیلات کژ «ژیژک» آینده جهان را خطرناک خواهد کرد.
7. در محتوای نوشته‌های او، هیچ چیزی به اندازه سیاست انقلابی سازش‌ناپذیر ژیژک نیست که کثرت‌گرای پسامدرن نباشد. این هم شاید یکی از عجایب این زمانه باشد که جنجالی‌ترین روشنفکر جهان یک کمونیست متعهد است.
8. سبک ژیژک با امتناع سرسختانه‌اش-که سعی می کند از نظر احساسی درگیر نشود- قابل‌توجه است (یک ویژگی دیگر پسامدرنی). ولی حتی او هم نمی‌تواند عصبانیتش را پنهان کند.
 
خطای ادراکی و رفتار سیاسی یک متفکر پسا‌مدرن
 ژیژک در اظهارنظر اخیرش درباره ناآرامی‌های اخیر ایران می‌گوید: «امروز تمام آن وراجی‌های مرتبط با خصیصه‌گرایی فرهنگی (که اغلب از جانبِ نیروهای ارتجاعی برای توجیهِ ستم‌های قومیتی و مذهبی به‌کار می‌رود) معنای خود را از دست داده‌اند: «اتفاقاً اکنون می‌توانیم ببینیم که چطور مبارزه‌ ایرانی‌ها مبارزه‌ همه‌ ماست. آنچه در ایران جریان دارد در تاریخِ جهانی اهمیتی تعیین‌کننده دارد: جنبشی که مبارزاتی متفاوت را در وحدتی ارگانیک ترکیب می‌کند (ستیز علیه سرکوبِ زنان، علیه بنیاد‌گرایی مذهبی و مبارزه برای آزادی سیاسی در مقابلِ ترورِ دولتی)». در این موضع‌گیری، ژیژک دچار چند خطای ادراکی می‌شود:
1. اگر ژیژک بخواهد بر علایق خود پایبند باشد، بایستی موافق انقلاب اسلامی باشد، نه صداهای مخالف آن. لذا در اینجا، دچار خطای ادراکی شده و هژمونی را به اشتباه درک کرده است. در واقع سلطه نیروهـــــــای مذهبی
 بر جامعه ایرانی را هژمونی در نظر گرفته و حرکت‌های تقابلی با این سلطه را ستوده است. در حالی که هژمونی اصلی و واقعی، مربوط به کل جهان است که جریان‌های غیرمذهبی‌ (صهیونیسم، فراماسونرها و...) در دست دارند و در طول 44 سال گذشته در دنیا تنها یک تقابل جدّی علیه این هژمونی وجود داشته است؛ آن هم «انقلاب اسلامی ایران».
2. ادعای مبنی بر «مبارزه ایرانی‌ها» برای یک پژوهشگر در این سطح، جای تعجب است، چرا که مشخص شد این جریان، یک جریان مردمی نبود.
3. «ستیز علیه سرکوب زنان» جریانی است که توسط انقلاب اسلامی رقم خورده است و این شعار را اغتشاشگران مصادره کرده‌ بودند. وضعیت زنان پس از شکل‌گیری جمهوری اسلامی در زمینه‌های مختلف، رشد چشمگیری داشته که آمارهای جهانی و داخلی آن، برای محققی مثل ژیژک، به‌راحتی قابل دستیابی است.
4. «مبارزه برای آزادی سیاسی در مقابلِ ترورِ دولتی» اساساً جریانی است که انقلاب اسلامی در مواجهه با مواردی همچون کاپیتولاسیون و خفقانِ سیاسی آن زمان شکل داد. حال مبارزه برای آزادی سیاسی، مبارزه با هژمونی است که در جهان وجود دارد و انقلاب اسلامی با آن در حال ستیز است.
 ما در غرب اتفاقاً باید از ایران بیاموزیم
ژیژک در بخش دیگری از اظهارنظر خود می‌گوید ما در غرب اتفاقاً باید از ایران بیاموزیم: «ما در غرب هیچ حقی نداریم ایران را به‌عنوان کشوری در نظر بگیریم که باید عقب‌ماندگی خودش را [از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی] از غرب جبران کند. ما در غرب اتفاقاً باید از ایران بیاموزیم، ما بزودی شاهد خواهیم بود که جنبش‌هایی مشابه با ایران در ایالاتِ متحده، در لهستان، در روسیه و در بسیاری از دیگر کشورها به راه بیفتد. نتیجه‌ بی‌واسطه‌ این اعتراضات هرچه باشد، مهم این است که این جنبش زنده نگه داشته شود، شبکه‌های اجتماعی حولِ آن شکل بگیرد و حتی اگر سرکوبِ دولتی بتواند موقتاً آن را به پس براند، زیر پوستِ جامعه به حیات خود ادامه دهد و بنیادی برای تولد دوباره پی افکند. دیگر کافی نیست تا صرفاً با فعالانِ ایران ابراز همدردی و همبستگی کنیم: «مسأله‌ آنان ابداً چیزی دور از ما و مربوط به فرهنگی متفاوت یا اگزوتیک نیست.» در این سخنان او، باز دو خطای ادراکی اتفاق می‌افتد:
1. اینکه ژیژک گفته ما باید از ایران بیاموزیم، درست است، ولی باز در اینجا، هژمونی را اشتباه تشخیص داده است. هژمونی، جریان جهانی ظلم و ستم است و جمهوری اسلامی، اقلیت است و در مواجهه با آن.
2. ژیژک، عقب‌ماندگی ایران را با کنایه، پیش‌فرض قبلی خود گرفته و مدعی است که این جریان اعتراضی، رو به جلو است. غرب نیز بایستی در این زمینه از ایرانی‌ها تقلید کند. این نتیجه‌گیری ژیژک درست خواهد بود به شرط آنکه توضیحات قبلی راجع به هژمونی الحادی را مدنظر قرار دهیم و انقلاب اسلامی مرجع غربیان باشد. در واقع در این ادعای ژیژک نیز دو پیش‌فرض غلط وجود دارد: یکی عقب افتادگی ایران در بعد فرهنگی و دومی، هژمونیک بودن انقلاب اسلامی.
نباید از این نکته هم غافل شد که «زن، زندگی، آزادی» شعاری است که عملاً انقلاب اسلامی در مواجهه با حکومت پهلوی سر داده و نسبت به آن زمان، توفیقات زیادی را رقم زده است که در آمارهای جهانی و داخلی کشور ایران، قابل دسترسی است. انتساب این شعار به جریان مخالف جمهوری اسلامی که همان جریان هژمونی است، خطای ادراکی ژیژک است که در موضع‌گیری او به چشم می‌خورد.

 

بــــرش

«ژیژک» هم اعتبار علمی خود را بر سرِ اغتشاشات اخیر ایران، به باد داد

ژیژک همزمان عالِمی است که کانت و هایدگر را خوب می‌شناسد و در ضمن شور مفرطی به مسائل روزمره هم دارد. هم با هگل همخانه است و هم با هیچکاک، هم از سقوط مبارک و هم از هبوط از بهشت می‌نویسد. اگر از واگنر و شوئنبرگ زیاد می‌داند، چون به دیدن فیلم‌های خون‌آشامی و خواندن داستان‌های پلیسی علاقه‌ مفرط دارد

جستجو
آرشیو تاریخی