ماجراهای خانم آقای او

اندر حکایات فلک و مکتب

ریحانه ابراهیم‌زادگان
شاعروطنزپرداز


میز و مکتب، ملازم چند ده نسل این مملکت است. لیکن به قاعده‌ جمیع تحولات، هر سنه و دوره‌ای تطوراتی یافته.
یک زمانی، ملایی بود می‌نشست؛ اطفال به هر سن و سال دور می‌نشستند چهارزانو، کسب درس می‌کردند. میز و تخته نبود چوب و فلک زاویه‌ اتاق بود دست از پا خطا می‌کردند به ترکه  آلبالوی شب خیس خورده متنبه می‌شدند. کسی نقل فلک شدن به گوش ننه بابا می رساند یک دور مکرر در خانه کتک می خورد که چه کرده ملا غضب کرده ترکه به دست شده است.
آقاجان می‌گفت عهد درس و کتابشان چهارنفر پشت یک نیمکت می نشستند جای جم خوردن نداشتند. پنجاه شصت نفر دانش‌آموز از هر پایه بودند بعضاً چندسال رفوزه شده با ریش و سبیل مشق الفبا می کردند. ابزار شکنجه  آن دوره شلنگ بود و قلم. می گذاشتند حاق انگشت طفل معصوم، فشار می‌دادند؛ لیکن تنبهی در کار نبود. سرتق بوده به رویه پیشین مکرر آتش می‌سوزاندند. آقاجان می‌گفت بچه‌ها به شاگرد زرنگ‌ها و سال بالایی ها پول داده قول می‌گرفتند بروند بدلشان امتحان داده نمره  مطلوب کسب کرده از تورق و تشویش شب امتحان مستخلص می‌شدند.
دوره‌ ما اوضاع به سامان تر شده کیفیات مکتب نظم و نسقی گرفته بود. دو نفری پشت نیمکت می‌نشستیم. اختلافمان می‌شد خطکش می‌گذاشتیم ما بینمان به نشانه  افتراق. خبر از ترکه و فلک و شلنگ و قلم نبود ابزار شکنجه مشق شب بود. از تصمیم کبری و ریزعلی خواجوی رونویسی می کردیم تا ارباب رعیتی ملتفت مان شود.
سالی سه نوبه امتحان داشتیم. دوروز مانده به عید با البسه  شب عیدمان می رفتیم کارنامه  ثلث دوم به انضمام پیک شادی تحویل می گرفتیم. دو هفته به عیش و نوش می‌گذشت از گشت و گذار سیزده به در برگشته تا صبح زار می زدیم پیک شادی می‌نوشتیم.
دهه  فجر، خوش خوشانمان بود. ده روز به جشن می گذشت. یک جوری خودمان را می چپاندیم حاق گروه سرود می آمدند سر کلاس صدا می کردند جهت تمرین. می رفتیم از کلاس مستخلص می‌شدیم.
 حسن مقطع درس و مدرسه، امتحانات ثلث سوم بود. خرداد می‌رفتیم امتحان داده می آمدیم منزل با البسه‌ مدرسه لم می‌دادیم به پشتی، عطر نم کولر می پیچید زیر دماغمان، گوجه سبز گاز می‌زدیم کیفور می شدیم.
نقل درس و مکتب امروزی‌ها به‌غایت توفیر دارد با سایر نسل‌ها. ثلثشان ترم شده رونویسی به خود ندیده‌اند. پیک شادی نداشته دو هفته  به  نوروز به انضمام یک هفته قبل و یک هفته بعدش خلاصند. امتحاناتشان مجازی شده تشویش امتحان نمی‌شناسند. به ما می گفتند والدینت بگو بیایند مکتب، تا صبح سه نوبه جایمان  را از ترس خیس می کردیم اینها برمی‌دارند ننه بابا می‌برند گله کنند چرا طفل ما به جهت شیطنت تنبیه شده. میز و صندلیشان اختصاصی شده مدیر و ناظم و معلم به خطند مبادا آبشان گرم نانشان سرد شود به تریج قبایشان بربخورد.
القصه هرچند اوضاع مکتب نسل تازه، به سامان‌تر به نظر می‌رسد لیکن  لذتی که نسل ما از میز و مکتب برد نمی برند، حدیث خاطره‌هایشان نقل توفیر آبدوغ خیار و کباب کوبیده است!

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و یکصد و بیست و شش
 - شماره هشت هزار و یکصد و بیست و شش - ۲۳ بهمن ۱۴۰۱