درباره فیلم «اتاقک گلی» محمدعلی عسگری
خشونت جنگ و آدمبدهایی که شرور نیستند!
مریم شوندی
منتقد
فیلم اتاقک گلی در جهانی روایت میشود که در آن «داستان» نفسهای آخر خود را میکشد و مهمترین چالش سازندگان فیلم هم این است که در فقدان داستان چطور میتوانند روایت را زنده نگه دارند. فیلم روایتکننده روستای اسلامآباد در حین جنگ مرصاد و حمله فرقه منافقین به آن روستا است. با اینکه در ابتدای فیلم شروع نسبتاً خوبی در معرفی شخصیتها و فضای روستا دارد، اما این شروع بهسرعت جای خود را به بازی خارج از کادر بازیگر نقش اول میدهد و روابط انسانی با مرجعیت او نخ تسبیح پاره میکند. فیلم جوانی به نام شاهو را به ما معرفی میکند که بنابر ادعای دیالوگهای فیلم ترسو است، اما این ترس در بازی بازیگر نهایتاً در حد اضطراب و دلشوره به نمایش درمیآید. میگویند عاشق است که آن هم در سطح چند کنش نه چندان عمیق و کمی چاشنی قربان صدقه که از جهان کاراکتر دور است سر و تهش هم میآید. روایت در صبح روزی که شاهو در جاده با رزمندگان ایرانی روبهرو میشود جدیتر میشود، رزمندگانی که مثل یک دردسر بزرگ وسط زندگی شیرین شاهو میافتند و با وجود چهرههای نورانی و قدیسوارشان، با خود بحران و جنگ و خونریزی و دوری را بر سر او آوار میکنند. در واقع فیلم با لکنتش در به فرم آوردن بحبوحه جنگ با منافقان، در عینی نساختن شخصیت شرور و رذل آنها و بسنده کردن به جلوههای میدانی از تیراندازی و بمب، ناخواسته حس ناامنی را بین هر دو نیروی خیر و شر تقسیم میکند. مؤلف اثر هر چقدر به دل ژانر جنگ و دفاع مقدس نزدیک میشود، بیشتر از پیش دستهای خالی خود را در برانگیختن حس شفقت تماشاگر باز میکند و وقتی کاملاً تهی میشود به نمایش صحنههای اصابت گلوله به سر، قطع اعضا و صدای شرهکردن خون رو میآورد تا بلکه روایتش با پمپاژ حس اشمئزاز از کما بیرون بیاید. به کار گرفتن روایت بحران تولد نوزاد هم با اینکه از سایر خردهروایتهای فیلم قابل باورتر است اما نهایتاً کارکردی جز خلق صحنههای کلیشهای ندارد و سریع محو میشود و بعد از نمایش سکانس آخر وقتی دوربین به آسمان میرود، علاوه بر اینکه روح دختر را با خود بالا میبرد گویی روح داستان هم عروج میکند و در بالاترین نقطه از سطح تمام فیلم به جهان بدون خود نظاره میکند.
اتاقک گلی محصول مشترک بنیاد شهید و امور ایثارگران، بنیاد فرهنگی روایت فتح و موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است و سؤال اینجاست ساخت چنین فیلم پیشاسینمایی با کمک سه ارگان مهم در تولید آثار دفاع مقدس چه توجیهی دارد؟ آیا رجحان حضور یک فیلم دفاع مقدسی در جشنواره بر کیفیت آن، دلیل خوبی برای صرفنظر کردن از رسالت اصلی آن است؟ کاش میشد درباره بودجههای نابهجا هم فیلم ساخت، بودجههایی که میتوانست صرف آثار جدیتر شود، بودجههایی که به فراخور توان هنرمند میشد در شاخههای دیگری، مانند فیلم کوتاه خرج شود و یا در پروژههای بلندمدت به کار بیاید ولو به قیمت چندسال حضور نداشتن اسم این ارگانها در جشنواره فیلم فجر. این فیلم اما حتماً داستان خواهد داشت.