دیالوگ‌های حدسی!

رضا پهلوی: مامان! بابا! من کی می‌تونم مثل شما تاج بذارم رو سرم؟
ممدرضا: شاید یک روز، شاید هیچ‌وقت پسرم.
فرح: دیروز فالگیر دربار یه حرفایی می‌زد اصلاً دست و دلم لرزید. کاش یه تاج پلاستیکی چیزی می‌ذاشتیم رو سرش بچم آرزو به دل نمونه.
کوثر هاشمی زاده

رضا پهلوی: عهه مامان کلی گلدون اونجاس برم ازشون سان ببینم.
فرح: اوا خاک بر سرم این چه حرفیه؟ آخرشم فکر کنم پول توجیبیتم میای از من بگیری بس که کودنی.
محمدرضا: شمام به‌جا اینکه دنبال طراحی اون تاج باشی که مال زمان اشکانیان باشه یا هخامنشیان یه ذره پا درس و مشق این بچه میشستی این وضعش نبود.
مرضیه سادات آل‌ایوب

فرح: ژست بگیر پسرم.مثل من لباتو غنچه کن، مثلاً شاهزاده‌ای!
ممدرضا: هه!این بچه هیچیش به منو آقاجونش نرفته.
ربع پهلوی: مامان! اونجا دارن معلّق میزنن منم میخام برم.
فرشته پناهی