میخونم «قربون اون کبوترای حرمت»

مهدی امام رضایی
شاعر

دوباره غروبه و این دل بی‌طاقت ما
داره پرپر می‌زنه بیاد به مشهد الرضا
 هر سری میام حرم به لطف جود و کرمت
میخونم «قربون اون کبوترای حرمت»
 آخه بین کفترات طوقی و پاپری داری
نمی‌شه چند ساعتی گیتای گشت رو برداری؟
 با عیال وقتی میام میون اون صحن و سرات
برق چشماش می‌پره با برق گنبد طلات
 دیگه اونجا مجبورم سلامو مختصر کنم
خوب اگه طلا بخواد، چه خاکی من به سر کنم؟
 دوست داره گنبدو از بالاخیابون ببینه
همینجور آسه بیاد، خسته که میشه بشینه
 دست تو جیبم بکنه، به سیم آخر بزنه
توی راه مغازه‌ها رو یک به یک سر بزنه
 می‌گه که جنسای چینی همه فیک و بنجلن
میگم اتفاقاً اینا عامل توکلن!
 آخه بازار رضا که جنس دینی می‌فروشن
عبا و چفیه و سجاده چینی می‌فروشن
 آقاجون یادته اون یه ذره ویروس شاغال
راه مشهدت رو بست و همه رو برد به شمال
 تا یکم رو نقشه رنگ شهرامون آبی می‌شد
یهویی با سویه جدیدش آفتابی می‌شد!!!
 یادته؟ یه کاری کرد با خلق دنیا این بلا
که تموم آتئیستا رو آوردن به دعا!
 آقا جون نگا بکن تورا چقدر گرون شدن
همشونم قرق پولدارای فلون شد‌ن
 شنیدم میگن زیارت تو حج فقراست
سند فقر ما دست شپشای جیب ماست!
 وعده دادم بهشون اگه یه روز بدی برات
ولشون کنم تو صحن، برن تو جلد کفترات!
 این همه آدم میان زیارتت، خو مام بیایم
صبح و ظهر سرت شلوغه آقا جون ما شام میایم
 بعد عمری قل زدن تو نذریای هیأتی
نذار آقا بمونیم تو کف شام حضرتی!
 آقا تو شلوغیا حاجتامون قاطی نشه
بنزی که خواستیم ازت پراید اسقاطی نشه
 آقا پول چیه؟ فقط روحمونو جلا بده
حالا شد یه خشتی هم از گنبد طلا بده
 ما می‌خوایم با شما قیمت بگیریم نفیس بشیم
اگه شد شبیه خادمات ما هم رئیس بشیم!
 من که اینطوری دارم برای مشهد می‌خونم
تو هواپیما تا اونجا یه ریز اشهد می‌خونم
 آقا جون براتمون رو نمی‌دی؟ فدا سرت
مام می‌ریم قم چغلیتو می‌کنیم به خواهرت!
 می‌دونم به حرف خواهرت آقا گوش می‌کنی
دعوتی میدی و این شعرو فراموش می‌کنی
 می‌دونم خودم چقدر بیخود و بی‌لیاقتم
می‌ دونی خودت چقدر تو حسرت زیارتم
 اون سلبریتیه راس می‌گف که ماها رعیتیم
آره سلطان تویی و ما همه زیر سایه‌ تیم
 زیر عکس حرمت رفیقامو تگ می‌کنم
باز #منم_امام_رضاییم رو هشتگ می‌کنم