برای شبهای طولانی بهار پیشرو
سفر به سرزمینهای غریب بدون دور شدن از سرزمینهای آشنا
مریم رحیمیپور
خبرنگار
من همیشه خیال میکردم آدم خیلی اهل سفری هستم. همیشه فکر میکردم بالاخره یک روز کولهبارم را جمع میکنم و برای سفر به دوردنیا میروم و بیخیال تعلقات میشوم. اما حقیقتش این است که حتی یک ذره هم ویژگی آدمهای اهل سفر را ندارم. سفر تا جایی برایم دلچسب است که زمان بازگشت به «خانه» مشخص باشد، از نظر زمانی هم خیلی دور نباشد.
اما«قمر» در داستان «سفر به سرزمینهای غریب» اینطور نیست. او مجنون سفرهای بیبازگشت است. زندگی برایش فقط معنای سفر را دارد. برای همین در جوانی راه میافتد و هر ماجرایی را از سر میگذراند، از بازار بردهفروشها سر در میآورد، همنشین شاهزاده مصر میشود، مدتی به عنوان دزد دریایی زندگی میکند و خواندن داستانهایش برای من که همیشه خیال سفر داشتم اما همواره در فکر بازگشت به «خانه» بودن حس خوبی دارد.
شاید جذابترین ویژگی قمر برای نوجوان ایرانی، شرقی بودن اوست. دختری اهل فلسطین که حتی تلفظ نامش هم برای ما آشناست و در سرزمینهایی سفر میکند که چندان از ما دور نیستند و سر از حجاز و هند و یمن در میآورد. برای همین میتوانم به راحتی چشمهایم را ببندم و خیال کنم که در آن کاروان حج هستم، در یک بیابان تاریک و پیرزنی عرب از من داستان زندگیام را میپرسد.
در کنار همه اینها قمر، قصهگوست. خیلی وقتها همین قصهگویی نجاتش میدهد. انگار نویسنده شهرزاد را از قصر ملک جوانبخت نجات داده و در کل سرزمینهای اطراف چرخانده، قمرهم بالاخره یک روز آرام میگیرد، مثل مادرش یک کتابفروشی باز میکند و به سکون میرسد.
«سفر به سرزمینهای غریب» داستان دلچسبی برای نوجوانهای بالای 13 سال است. آن هم در نوروزی که با ماه مبارک رمضان همزمان شده و شبهای بلندش شاید مناسب سفر نباشد اما فرصت خیلی خوبی برای کتاب خواندن است، آن هم کتابی که شما را از جایتان بلند میکند و به سرزمینهای غریب میفرستد.