گنجِ شاهوار

در وصفِ این نمونه عزّ و تمکین و وقار

محمدعلی موحد
عضو شورای عالی علمی مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی

منـــــت خـــدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت.
آفرین می‌خوانیم بر هوشیاری مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی و حبذّا می‌زنیم بر همت کاظم موسوی بجنوردی که این فرصت را برای ما فراهم آورده است.
امثال مجتبائی نعمت‌های خدایی هستند و بر هر نعمتی شکری واجب.
پس می‌ستاییم و سپاس می‌داریم و شکر می‌گزاریم موهبت دوستی با مجتبائی را ـ ‌‌این نمونه عز و تمکین و وقار را‌ـ که منت‌دار حضور او هستیم، و تبریک می‌گوییم نودوهشتمین سال زندگی او را، و دعا می‌کنیم برای سعادت و دوام عمر با برکت او.
واجب آید چون که آمد نامِ او
شرح کردن رمزی انعامِ او
گمان می‌کنم همه ما که در این مجلس گرد آمده‌ایم این تجربه را داشته‌ایم که در گشت کوه و صحرا تلألو آبی را دیده و به سوی آن کشانده شده باشیم. نزدیک‌تر می‌روی، چشمه‌ای می‌بینی که از دل سنگ بیرون می‌زند. لقای آب مسحورت می‌کند. چندان صاف و روشن و پاک و زلال، ولی کمتر کسی می‌اندیشد که این جویبار خُرد چه سفر دور و درازی داشته و چگونه دل این صخره صمّا را شکافته، ذره ذره آن گرانبارِ درون سنگ و خاک دامن‌کشان راه جسته و به اینجا رسیده است. چگونه و به چه افسون از هزاران صافی گذشته و هزاران بار سر بر سنگ کوفته و پالوده شده تا چنین کریمانه و بی‌دریغ، خوش و خرّم سینه در برابر خورشید برهنه می‌کند و سر بر پای ما می‌ساید.
و شگفــــــــتـــــا کـــه چشمه‌سار ـ‌این مسافر غریب‌ـ تا کنون حکایت دل با کس نگفته و راز اعجازی را که از استاد ازل آموخته هرگز فاش نکرده است!
و مجتبائی را می‌بینیم در میان ما نشسته با آن ادب و تمکین و آن کمالات و آن پختگی و آراستگی که خیره می‌کند چشمان ما را، اما کمتر متوجه این معنی هستیم که این گنج شاهوار چگونه و از کجا فراهم آمده است. مجتبائی کیست؟
این کیست چنین خوانِ کرم بازگشاده
خندان جهتِ دعوتِ اصحاب رسیده
یک دسته کلید است به زیر بغلِ عشق
از بهر گشاییدنِ ابواب رسیده
کیست این سالک طریق معرفت که هرگز دست از طلب برنمی‌دارد؟ از کجا شروع کرده و چه مراحلی را پیموده، به قول مولانا چه لگدها از ستوران روزگار خورده! چند و چند سوده شده و فرسوده شده تا چنین پالوده گشته است، که به تعبیر سعدی آنچه می‌گوید و می‌نویسد:
به پرویزنِ معرفت بیخته
به شهدِ ظرافت برآمیخته
آن دخل را که با گشاده‌دستی و رایگان پاکبازانه در دامن ما می‌ریزد، به چه حیلت، و به چه قیمت اندوخته است.
چند قبا بر قدِ دل دوختم
چند چراغِ خرد افروختم
پیرِ فلک را که قراریش نیست
گردش بس بلعجب آموختم
گنج کرم آمد مهمانِ من
وامِ فقیران ز کرم توختم
حاصل از این سه سخنم بیش نیست
خام بدم پخته شدم سوختم
بر مَثَلِ شمع منِ پاکباز
ریختم آن دخل که اندوختم
 
* متن پیام در «شب سید فتح‌الله مجتبائی» که قرار است امروز در مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی برگزار شود و پیش از قرائت، اختصاصاً در اختیار روزنامه ایران قرار گرفته  است.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و نهصد و شش
 - شماره هشت هزار و نهصد و شش - ۱۸ آذر ۱۴۰۴