سنگ‌تراش نامدار ایرانی درگذشت

سنگ مزارها از هویت فرهنگی تا انحطاط بصری

حسین نوروزی
خوشنویس و طراح گرافیک

سنگ‌مزار، در ظاهر تنها لوحی است برای مشخص‌کردن جایگاه ابدی مردگان. اما در نگاهی ژرف‌تر، سندی است ماندگار از باورها، زیبایی‌شناسی و ذوق نسل‌هایی که رفته‌اند. آنچه بر این سنگ‌ها حک می‌شود، تنها نام و تاریخ نیست، بلکه روایتی است از فرهنگ، هنر و نگاه یک جامعه به هستی، مرگ و ماندگاری. با این‌ حال، آنچه در عصر حاضر در بسیاری از مزارستان‌های ایران و حتی دیگر کشورها به چشم می‌خورد، نه‌تنها حامل این بار معنایی و فرهنگی نیست، بلکه به‌نوعی نشانه‌ای از انحطاط بصری و زوال سلیقه جمعی ماست.
در گذشته، سنگ‌مزارها در ایران، بویژه در مناطقی چون تخت فولاد اصفهان، آرامستان وادی‌ رحمت تبریز، بقعه‌ها و گورستان‌های قم، یا حتی در دل کوچه‌های قدیمی شهرها، همچون موزه‌هایی از خوشنویسی و هنر حجاری بوده‌اند. خطوطی باشکوه از نستعلیق، ثلث یا کوفی  با محتوای ادبی، عرفانی یا دینی در قالب ترکیب‌بندی‌هایی زیبا و دلنشین که هم احترام به متوفی را بازتاب می‌دادند و هم برای بازدیدکنندگان زنده، تلنگری بودند از مرگ، معنا و گذر زمان. در سنگ‌مزارهای گذشته، خوشنویسی تنها ابزار زینتی نبود، بلکه رسانه‌ای معنوی و عمیق برای انتقال پیام بود.
 سنگ‌مزارها همان‌قدر که یادمان‌هایی برای درگذشتگان بودند، به‌مثابه کلاس‌های بی‌کلامی از زیبایی‌شناسی و حکمت نیز ایفای نقش می‌کردند. آنجا که یک بیت از حافظ یا سعدی با خطی نستعلیق بر سنگی مشکی حک شده، گویی حقیقتی ابدی را فریاد می‌زند که هم به متوفی می‌اندیشد و هم زنده را به تفکر وامی‌دارد، اما امروز، این نقش‌ها و معناها به‌شکل دردناکی از میان رفته‌اند. سنگ‌مزارها اغلب به تولیداتی سری‌دوزی‌شده در بنگاه‌های موسوم به «بکا و گریه» تنزل یافته‌اند؛ جملات کلیشه‌ای، اشعاری بی‌رمق و تکراری، خطوط شکسته و گاه نازیبا که نه در خور شأن متوفی‌اند و نه واجد ارزش هنری.
اغلب این متون توسط مداحان یا کاتبان بنگاه‌ها تنظیم می‌شود و هیچ ردپایی از طراحی گرافیک، ترکیب‌بندی سنجیده یا خوشنویسی اصیل در آنها دیده نمی‌شود. گویی سنگ‌قبرها، به‌جای بازتاب فرهنگ، بدل به تابلوی اعلان مرگ‌های بی‌هویت شده‌اند. در قیاس با گذشته، آن‌چه امروز به‌عنوان «طراحی» بر پیکر سنگ‌های مزار نقش می‌بندد، نه طراحی است، نه دیزاین و نه حتی خط. اینها بیشتر نشانه‌ای از بی‌توجهی به زیبایی‌شناسی، حذف معنا و ابتذال دیداری‌اند. در حالی‌که سنگ‌مزار باید نشانی باشد از منزلت فرد، مقام فرهنگی و تعلقات زیباشناسانه یک جامعه. بی‌توجهی مطلق به گرافیک دیزاین در این عرصه، آن‌ هم در کشوری با پیشینه درخشان خوشنویسی و دیزاین سنتی، مایه تأسف است. در این میان، نقش طراحان گرافیک به‌شدت نادیده گرفته شده است.
 گرافیک دیزاین به‌عنوان یک تخصص، توانایی آن را دارد که مفاهیم عمیق انسانی، فرهنگی و تاریخی را در قالب فرم‌هایی ماندگار، زیبا و تأثیرگذار به‌تصویر بکشد. اما گرافیک دیزاینرها، با آن‌که می‌توانند در طراحی سنگ‌مزارها به‌عنوان مهم‌ترین و ماندگارترین وسایل انتقال فرهنگ و حافظه جمعی ایفای نقش کنند، یا از این حوزه غافل‌اند یا اساساً وارد آن نشده‌اند. گویی دیزاین سنگ‌قبرها، شأن کار هنرمندانه ندارد؛ حال آن‌که شاید هیچ رسانه‌ای تا این حد با مفاهیم عمیقِ مرگ، حافظه، زندگی و هویت درگیر
 نباشد. چرا دیزاینرها از این عرصه کنار کشیده‌اند؟ آیا گمان می‌کنند که سنگ‌مزار، رسانه‌ای زنده نیست؟ آیا مرگ را پایان طراحی می‌دانند؟ یا آن‌که از طرف جامعه، تقاضای طراحی درست، سنجیده و هنرمندانه‌ای برای مزار در میان نیست؟ هرچه هست، نتیجه، انحطاطی است که امروزه در آرامستان‌ها شاهد آن هستیم. بسیاری از خانواده‌ها به‌خاطر ناآشنایی با زبان طراحی، گرافیک و خوشنویسی، به توصیه‌های فوری و سطحی بنگاه‌ها تن می‌دهند. این بی‌تفاوتی عمومی نسبت به فرم و محتوا، موجب شده که سنگ‌مزار از جایگاه هنری خود خارج شود.
در حالی‌که سنگ مزار، نه تنها نشانی از مرگ، بلکه لوحی است از هویت یک جامعه در یک برش تاریخی. در شهرهای بزرگی مانند تهران، نمونه‌هایی هرچند اندک اما قابل‌قبول در بهشت زهرا و بهشت سکینه کرج یافت می‌شود؛ و در تبریز، آرامستان وادی رحمت، در برخی از قطعه‌ها هنوز ردپای تلاش برای احترام به طراحی و حروف دیده می‌شود. اما در برابر نمونه‌های فاخر آرامستان‌های استانبول، آنکارا یا شهرهای آناتولی، همچنان عقب‌ هستیم.
سنگ‌مزار در آن دیارها، نه‌فقط لوح یادبود، بلکه سندی از هویت فرهنگی، اجتماعی و هنری است. سنگ‌مزار در ترکیه هنوز هم مجالی برای نمایش خطاطی، دیزاین و حتی خلاقیت است. ترکیب خطوط عثمانی با معماری آرامگاهی، نوع سنگ، شیوه حکاکی و قاب‌بندی‌های دقیق به مزار معنا می‌بخشد.
در اصفهان، تخت فولاد گنجینه‌ای از سنگ‌مزارهای ارزشمند است. سنگ‌هایی که به‌دست استادان حجار و خوشنویس، با استفاده از خط کوفی بنایی، نستعلیق و ثلث، چنان با ظرافت و معنا حجاری شده‌اند که امروز پژوهشگران خوشنویسی از آنها به‌عنوان اسناد ارزشمند بصری بهره می‌برند. این گورستان‌ها، نه مکان‌های فراموش‌شده، بلکه کتابخانه‌هایی سنگی از فرهنگ ما هستند.
در ایران، ما نه‌تنها از سنت‌های غنی گذشته فاصله گرفته‌ایم، بلکه در مسیر جایگزین نیز به سطحی‌ترین و کلیشه‌ای‌ترین فرم‌های نوشتاری و بصری قناعت کرده‌ایم. حتی وقتی هزینه‌های سنگ‌مزارها بالا می‌رود، باز هم این افزایش قیمت به طراحی یا خوشنویسی نمی‌انجامد، بلکه صرف جنس گران‌تر سنگ یا افزودن قاب و عکس‌هایی با فتوشاپ‌های بی‌سلیقه می‌شود. در چنین شرایطی، طراحان گرافیک باید نقش خود را بازتعریف کنند. جامعه هنری باید مطالبه‌گر باشد. سنگ‌مزار نه تنها نشانی از مرگ، بلکه لوحی است بر جریده تاریخ.
این‌ها نسخه‌هایی هستند از هویت بصری ما در دوره‌ای خاص. حذف دیزاین از آن، یعنی حذف حافظه جمعی ما. باید به روزگاری بازگردیم که سنگ‌قبر، خانه دوم خوشنویسی بود؛ که هر واژه، هر خط  و هر نقش، حامل پیامی بود از زندگی، مرگ و آن‌ سوی هستی.
به‌جای آن‌که سنگ مزارها تابلوی اعلان پایان باشند، باید به صحیفه‌های هویتی و فرهنگی بدل شوند. این رسالت، نه بر دوش بنگاه‌های بکا و گریه است و نه مداحان. این رسالت، بر دوش طراحان، خوشنویسان و هنرمندان است. مگر نه اینکه نقش طراح گرافیک، آراستن محتواست برای ارتباطی درست و ماندگار. در پایان، شایسته است نهادهای هنری، دانشکده‌های هنر و انجمن‌های خوشنویسی و دیزاین  به این حوزه ورود کنند.
گورستان‌ها، موزه‌هایی خاموش‌اند که صدایی ندارند، مگر آن‌که ما از طریق دیزاین، زبان آنها را زنده کنیم. هر سنگ‌مزار، اگر درست طراحی شود، نه‌ فقط گرامیداشت یک فرد، بلکه میراثی است برای آینده. و در پایان، این بیت از شاعر: این سنگ قبرها همه سرنامه‌هاستی کز آخرت برای مردم دنیا نوشته‌اند این خط راه‌ها که به صحرا کشیده‌اند یاران رفته با قلم پا نوشته‌اند.