ناخوشی‌های روزگار و دلخوشی‌های بهار

رضا صائمی
دبیر گروه فرهنگی

سالی سخت را تجربه کردیم. سالی پر از فراز و نشیب رخدادهایی که بیش از طعم شیرین، تلخکامی‌هایش را به رخ ما کشید و خاطره و خاطری نگران باقی گذاشت تا سالی که گذشت در تقویم و تقدیر روزگار، نه یک نوستالژی که یک تراژدی بماند حالا اما در آستانه بهاریم. با این همه اما دلواپسی‌ها و دل‌نگرانی‌ها از فردا به روایت سریالی خود در ذهن و دل ما ادامه می‌دهد. چنانکه نه شور عید را می‌فهمیم و نه بوی عید به مشام‌مان می‌رسد. آنقدر در حافظه‌مان درد نشسته که رد عید را نمی‌توان در آن پیدا کرد. شلوغ است، خیابان‌ها خیلی شلوغ است، اما بی‌فروغ. قیمت‌ها چنان سر به فلک کشیده و خرید شب عید به شام غریبان شبیه شده که دیگر حتی کسی نمی‌پرسد دل خوش سیری چند؟ کاش مغازه‌ای دلخوشی می‌فروخت. حتی گران. دلخوشی گران هم که باشد می‌ارزد به این همه نگرانی‌های مفت. نگرانی‌هایی که جان را افسرده می‌کند و جسم را فرسوده. این روزها در میان شلوغی خیابان‌ها چیزی جز ازدحام کوچه‌های دلتنگی نمی‌بینیم. چیزی جز پرسه‌زنی‌های انبوه بر سنگفرش‌های اندوه. به قول اخوان: «سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است، کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را، نگه جز پیش پا را دید، نتواند، که ره تاریک و لغزان است». به قول فروغ: «کاش یکی چراغ بیاورد و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم». با این همه، اما بهار همواره به یکباره از پس زمستان می‌آید. به روشنایی در اوج تاریکی، به رستگاری بعد از آزگاری می‌ماند. بهار نشانه چیزی نیست، خودش نشانه است. نشانه‌ای که ردی از معجزه را در خود دارد. معجزه شکفتن بعد از شکستن. معجزه شکوفایی بعد از ویرانی. بهار تجربه اعجاز است. تصویری از پایان شب سیه و روایتی از آغاز سپیدی. بهار به قامت کشیدن بعد از خمیدگی می‌ماند، به قد برافراشتن بعد از خمودگی. به چیزی شبیه به زایش و رویش زندگی. و همین‌ها، همین نمادها و نمودهایی که در ذات بهار پیداست، امید را در دل زنده می‌کند؛ امیدی که بر تردیدها غالب می‌شود تا پیکر زمخت یأس تَرَک بردارد و روزنه‌ای به روشنایی باز شود، تا جوانه بزند بذر امیدی که هویت ماست. بی‌شک بر این باورم آنچه باید نو شود حال است نه سال. به احسن‌الحال که برسی یعنی سال نو آغاز شده. نه درختان که شکوفه زد که امید وقتی جوانه بزند بهار آغاز می‌شود. به قول برنارد ویلیامز: «احتمالاً روزی که خداوند امید را خلق کرد، در همان روز بهار را هم آفرید». آری در تقویم تاریخ، اول فروردین آغاز بهار است، اما در تدبیر تاریخ، این امید است که شروع بهار را نوید می‌دهد. امید اما آغاز یک راه است، مبدأ حرکت، نه رسیدن به مقصد. بهار بهانه یک شروع است، شروعی دوباره. باید این بهانه را قدر دانست. گاهی بهشت را نه به بها که به بهانه می‌دهند و حالا آمدن بهار می‌تواند بهانه به دست ما دهد. بهانه به دل ما تا آغاز کنیم، دوباره آغاز کنیم. راهی به رهایی بگشاییم. راهی به رستگاری. آلبر کامو می‌گوید، جایی که امید وجود ندارد باید آن را آفرید. چه بهانه‌ای بهتر از بهار برای آفریدن امید. یک ضرب‌المثل انگلیسی می‌گوید: «زمستان هرچقدر طولانی باشد، مطمئناً بهار نیز خواهد آمد» حالا بهار آمد، پس از زمستانی طولانی و سخت. سالی که پاییزش هم زمستان بود، اما پس از هر زمستانی، این بهار است که می‌آید نه فصل دیگری. همین شاید برای امیدوار شدن کافی باشد. نه اینکه فقط از بهار یاد کنیم و بهاریه بنویسیم، بلکه از باد بهار بیاموزیم و گره‌گشا باشیم. به قول حافظ: «چو غنچه گرچه فروبستگی‌ست کار جهان/ تو همچو باد بهاری گره‌گشاه می‌باش» شاید شعاری به نظر برسد اما همواره در طبیعت نشانه‌هایی نهاده شده تا آدمی هم در تربیت فردی و هم در مدیریت اجتماعی از آن بیاموزد و راهی به رستگاری بجوید.

چه زیبا گفت فریدون مشیری:

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به‌ حالِ روزگار...
خوش به‌ حالِ چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش به‌ حالِ دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز
خوش به حالِ جانِ لبریز از شراب
خوش به حالِ آفتاب...
ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌پوشی به کام
باده رنگین نمی‌نوشی ز جام
نقل و سبزه در میانِ سفره نیست
جامت از آن می‌ که می‌باید تهی است
ای دریغ از «تو» اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از «من» اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از «ما» اگر کامی نگیریم از بهار

صفحات
  • صفحه اول
  • سیاسی
  • دیپلماسی
  • بین الملل
  • اقتصادی
  • زیست بوم
  • علم و فناوری
  • ایران زمین
  • ورزشی
  • حوادث
  • اجتماعی
  • اطلاع رسانی
  • صفحه آخر
آرشیو تاریخی
<
۱۴۰۳ اسفند
>
ش
ی
د
س
چ
پ
ج
۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۱ ۲ ۳
۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰
۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷
۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴
۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۱ ۲
۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹
شماره هشت هزار و هفتصد و پنج
 - شماره هشت هزار و هفتصد و پنج - ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
۱۶