چرا توپخانه افراطی‌ها علیه تصمیم جدید دولت کار نمی‌کند؟

وفاق جامعه و دولت علیه رادیکال‌ها

مرتضی گل پور
روزنامه نگار


«اگر قرار بود با شیوه‌های قبلی شرایط درست شود، درست می‌شد و روزبه‌روز بدتر نمی‌شد، بنابراین باید از آن روش‌ها و شیوه‌ها دست برداریم.» این سخن رئیس‌جمهور در جلسه رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی است. برداشت تحلیلگران این بود که این سخن بر شکست مدیریتی و شیوه‌های اجرایی کشور دلالت دارد و بیانگر این است که مدیریت به شیوه گذشته و تصمیم‌گیری به روال سابق، دیگر جوابگو نیست. اما بررسی بیشتر، به ما می‌گوید دلالت‌های این سخن پزشکیان فراتر از حوزه مدیریت و اجرایی کشور است، زیرا حوزه سیاست و فرآیندهای سیاسی جامعه هم درست مانند مدیریت و اجرا، دچار فرسایش و عقب‌ماندگی شده است. حوزه سیاست ایران اعم از کنش سیاسی، روش‌های رقابت سیاسی، مفاهیم، چهارچوب‌های ذهنی و رفتارهای حزبی و سیاسی در 30 سال گذشته بدون تغییر مانده‌اند. همه چیز سیاست داخلی ایران ثابت و بدون تغییر مانده، اما جامعه تغییر کرده است. دلیل اینکه حوزه سیاست ایران دیگر آن نفوذ کلام و تأثیر سابق را در جامعه ندارند، وجود همین فاصله است. گویی جامعه و حوزه سیاست دو سر یک طیف هستند که هر یک به سمت مخالف حرکت می‌کند.
 
ثبات احزاب؛ تغییر جامعه
احزاب یا جریان‌های سیاسی، محصول شکاف‌های تاریخی و گوناگونی ساختارهای اجتماعی و اقتصادی هستند. احزاب به وجود می‌آیند تا منافع، ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های گروه‌های مختلف اجتماعی را نمایندگی کنند، گروه‌هایی که بر پایه آن شکاف‌ها و ساختارها سامان می‌یابند. این تعریف از جریان‌های سیاسی به وضوع در دهه 70 شمسی دیده می‌شد. اصلاح‌طلبان، عمدتاً ارزش‌ها و منافع طبقه متوسط را نمایندگی می‌کردند که اکثریت جامعه را تشکیل می‌دادند. اصولگرایان هم منافع و دیدگاه‌های اقشار تاریخی‌تر و سنتی‌تر را نمایندگی می‌کردند. به این ترتیب، دوگانه ساختاری عمده در ایران (البته ساختار اجتماعی و سیاسی ایران تنوع بیشتری داشت) به یک دوگانه سیاسی هم تبدیل شده بود. بر پایه همین دوگانه، گفتمان‌های دوگانه اصلاح‌طلبی و اصولگرایی هم شکل گرفت، گفتمان‌هایی که در حوزه‌های سیاست، فرهنگ، اجتماع یا سیاست خارجی دیدگاه‌های خود را داشتند. این دو جریان، برای تبیین مطالبات اقشاری که نمایندگی می‌کردند، ادبیات و مفاهیم خاصی داشتند. اما امروز یعنی سال 1403 قریب به 3 دهه از آن دوره گذشته است. جامعه ایران بسیار دگرگون شده و تحولات و تغییرات بسیاری را به خود دیده است. اما احزاب، گروه‌ها و جریان‌های سیاسی در همان دهه 70 باقی مانده و قدمی پیش نیامده‌اند. این ادعا که احزاب و جریان‌های سیاسی در ایران تغییر نکرده‌اند، با توجه به ادبیاتی که به کار می‌برند، صورت‌بندی آنان از مسائل کشور و بالاتر از آن، صورت‌بندی جامعه ایران قابل فهم است.
 
تغییراتی که جامعه ایران
به خود دیده است
عمده تغییر جامعه ایران در 3 دهه گذشته ناشی از تحولات اقتصادی است. تورم‌های مزمن و تحریم‌ها، دست‌کم به لحاظ اقتصادی باعث کوچک شدن طبقه متوسط شده است. هرچند این طبقه اکنون به صورت فرهنگی و اجتماعی اندازه سابق خود را حفظ کرده است. افزایش طبقات فرودست و افزوده شدن به ایرانیانی که زیرخط فقر زندگی می‌کنند، گسترش شدید ارتباطات و تبدیل فضای مجازی به بخش جدایی‌ناپذیر زندگی و در نهایت جابه‌جایی گروه‌های مرجع، تغییرات دیگری است که ایران در 3 دهه گذشته تجربه کرده است. این تغییرات، باعث تغییر در ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شده است. به این ترتیب، اکنون تنوع و چندگانگی جامعه ایرانی، نه‌تنها بیشتر از دهه 70 است، بلکه بر پایه آن، نیازها، چهارچوب ذهنی، آرزوها و سبک زندگی هم تغییر کرده است. این تغییرات اقتضا می‌کند احزاب ادبیات و چهارچوب فعالیت خود را با جامعه تطبیق دهند. یا اینکه می‌بایست احزاب و جریان‌های سیاسی جدیدی هم ایجاد شوند که بتوانند گروه‌های اجتماعی جدید ایران را نمایندگی کنند. این اتفاق نیفتاد. به رغم تغییرات سریع جامعه ایرانی، احزاب و جریان‌های سیاسی همچنان بدون تغییر مانده‌اند. احزاب جدیدی هم نیامده‌اند که نماینده نیازهای جدید باشند. این بدون تغییر ماندن، چیزی جز عقب افتادن حوزه سیاست از جامعه در حال دگرگونی نیست.
 
عملگرایی یا رفتار ایدئولوژیک
به ادبیات و حرف‌های فعالان سیاسی، اعم از اصولگرا و اصلاح‌طلب نگاه کنید. هنوز با همان دوگانه‌هایی عمل می‌کنند که در دهه 70 رایج بود. اصلاح‌طلبان از ضرورت اصلاحات می‌گویند، بدون آنکه نیاز داشته باشند اصلاحات دهه 70 را بر اساس اقتضائات قرن جدید بازتعریف کنند. اصولگرایان هم با استفاده از ادبیاتی مثل غربگرا، نفوذی، مدیریت اشرافی و مانند اینها با طرف مقابل رقابت می‌کنند. عمده تمرکز و تکیه این دو جریان بر گفتمان است؛ بر ادبیات، منظومه‌های فکری یا ایدئولوژیک. این در حالی است که جامعه ایرانی نه‌تنها از آن ادبیات و گفتمان‌های دوگانه صرف عبور کرده، بلکه در زندگی خود دیگر در پی سویه‌های ذهنی و ایدئولوژیک صرف نیست. جامعه به عملگرایی روی آورده است، آنچه در علوم سیاسی به پراگماتیسم معروف است. نیازهای جامعه دگرگون‌شده ایرانی، عینی است، نیازهای ملموس و معطوف به نفس زندگی. این در حالی است که رقابت یا نزاع جریان‌های سیاسی، نه با رویکرد به زندگی، بلکه با توضیح و تبیین گفتمان‌ها و ایدئولوژی‌های حزبی صورت می‌گیرد. جمله معروفی از «دنگ شیائو پینگ» رئیس‌جمهور تحولگرای چین وجود دارد که «فرقی نمی‌کند گربه سیاه باشد یا سفید، گربه باید بتواند موش بگیرد.» اما احزاب، جریان‌ها و گروه‌های سیاسی ایرانی همچنان به دنبال اثبات سفیدی خود و سیاهی رقیب هستند. آنان هیچ برنامه مدون و مانیفست مشخصی برای نیازهای ملموس زندگی ایرانی ندارند.
 
کاهش شدید نفوذ سیاست بر جامعه
بار دیگر جمله پزشکیان را مرور کنیم: «اگر قرار بود با شیوه‌های قبلی شرایط درست شود، درست می‌شد و روز‌به‌روز بدتر نمی‌شد، بنابراین باید از آن روش‌ها و شیوه‌ها دست برداریم.» رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی ایرانیان در هر انتخابات ناشی از تداوم شیوه‌های قبلی در حوزه سیاسی است. زیرا جامعه تغییر یافته ایرانی ناشناخته مانده و حزب یا گروهی نیست که بتواند به آن جهت دهد یا جهت آن را نمایندگی کند. بر همین اساس، دیگر به دشواری می‌توان براساس طیف‌بندی سیاسی مرسوم، توضیح داد که ایرانیان در هر انتخابات چه رفتاری در پیش می‌گیرند. زیرا دیگر احزاب و جریان‌های سیاسی، پیشرو و راهبر جامعه نیستند. این جامعه است که پیشاپیش حرکت می‌کند و احزاب را به راهی که می‌خواهد می‌برد. احزاب و جریان‌ها نه می‌توانند جریان سیاسی و انتخاباتی راه بیندازند، و نه طرحی نو به جامعه ارائه کنند. امروز تنها حاصل شیوه فعلی سیاست‌ورزی، جابه‌جایی‌های مدیرانی است که صرفاً به واسطه نزدیکی به احزاب و جریان‌ها به جایی می‌رسند. از این رو آنچه دیده می‌شود، صرفاً کاهش نفوذ حوزه سیاست در جامعه ایران است. از این شیوه سیاست‌ورزی آبی برای مردم گرم نمی‌شود، هرچند برای عده‌ای نان دارد. درست شبیه کسانی که تلاش می‌کنند با فعالیت سایبری در شبکه‌های اجتماعی، آن هم با تکیه بر دوقطبی‌های نخ‌نماشده اصولگرا و اصلاح‌طلب، در حوزه سیاست ایران عرض اندامی کنند. البته نمی‌توانند، چون پیوندی با ساختارهای عینی جامعه ندارند.