پزشک زن ایرانی فاتح قلههای ۸۸۴۸ متری اورست و ۸۱۶۳ متری ماناسلو
اینجا جهان می خندد
سهیلا نوری
خبرنگار
سالها است تصویر قله اورست روی دیوار خانهاش خودنمایی میکند. هر روز صبح با دیدن این تصویر خودش را بر بلندای بام جهان میبیند و به کمارزش بودن دغدغههای زندگی نیشخند میزند. اعجاز کوهستان همه وجودش را فرا گرفته و بهترین سالهای زندگی این بانوی کوهنورد به شغل و ورزش محبوبش پیوند خورده است؛ همچنان که با تولد یک نوزاد نابترین لحظه زندگیاش را تجربه میکند، ایستادن بر فراز قلههای مرتفع جهان نیز یک جان تازه به او میبخشد تا ادامه مسیر زندگی و اهدافش را با انگیزه و انرژی بیشتری بپیماید.
روز ملی کوهنورد یادآور انسانهایی است که روح بیقرار آنها بر بلندای زمین آرام میگیرد. کسانی که در بالاترین نقطه زمین خدا را با همه وجودشان حس میکنند. اورست، بام زمین میعادگاه انسان هایی است که برای ایستادن بر بلندای آن لحظه شماری میکنند. در این میان برخی برنمی گردند و پیکرشان در دامن کوهستان آرام میگیرد. دکتر آتوسا معنوی آخرین بانو و تنها پزشک ایرانی است که فروردین امسال با صعود به قله اورست بعد از 45 روز پرچم ایران را بر فراز بلندترین قله جهان به اهتزاز درآورد.
اینجا گردی زمین معلوم است
«گِردی زمین از این بالا کاملاً مشخص است. تا چشم کار میکند سپیدی است. تلألو کمجان خورشید آسمان را از همیشه زیباتر کرده و قلههای کم ارتفاعتر از لابهلای ابرهای پنبهای زیباترین تصویر ممکن را ساختهاند. هوهوی باد یک جور عجیب و غریبی در گوش میپیچد. اینجا کار کوهها از سر به فلک کشیدن گذشته است. دور تا دور را قلههای پوشیده از برف گرفتهاند. همهچیز تازگی دارد. انگار یک قدرت ماورایی همهجا را گردگیری کرده که تا این اندازه، تمیز، شفاف و براق است. اینجا به آغوش خداوند نزدیکتری. خبری از انرژیهای منفی و تیرگیها نیست؛ اینجا جهان میخندد.»
این تصاویر از دریچه نگاه دکتر آتوسا معنوی و بر فراز قله اورست قاب گرفته شده است. با او که در مورد تجربه صعود به مرتفعترین قله جهان صحبت میکنم این تصاویر را از لابهلای حرفهایش بیرون میکشم. پزشک متخصص زنان و زایمان شهرستان آمل، تنها مازنی فاتح بام جهان است که توانسته با پرچم کشور عزیزمان در ارتفاع ۸۸۴۸ متری از سطح دریا، عکسی ماندگار بگیرد. او همچنین اولین پزشک زن ایرانی است که قله ۸۱۶۳ متری ماناسلو در نپال را فتح کرده و بر اساس دستورالعمل هیأت کوهنوردی با فتح این قله، معادل مدال طلای جهان را به دست آورده است. از او در مورد سختیهای 45 روز پیمایش تا قله و ثبت چند دقیقه فیلم و عکس روی قله اورست میپرسم و میگوید: «45 روز کوهپیمایی طاقتفرسا را تجربه کردم تا روی قله اورست خودم را به خداوند نزدیکتر احساس کنم. در طول مسیر بدنهای بیجان و یخ زده کوهنوردانی را دیدم که به پای عشقشان یعنی کوهستان جان باخته بودند، اما طبق وصیتشان پیکرشان همان جا مانده بود. انواع مشقتها را از بیامکاناتی تا سودجویی راهنماهای نپالی کوهستان دیدم، اما همه را به جان خریدم تا به بام جهان برسم. سرمای هوا باورنکردنی بود؛ در بیسکمپ دمای هوا منفی 10 درجه و در قله اورست دما به منفی 40 درجه کاهش پیدا کرده بود. هرچند که تا زمان رسیدن به قله بارها به خودم نهیب زدم که چرا این صعود سخت را انتخاب کردم و این همه هزینه برای فتح اورست ارزش داشت یا نه؟ ولی ایستادن روی بام جهان پاسخ همه تردیدها و سؤالهای من بود. انگار خدا آغوش باز کرده بود تا من در امنترین نقطه جهان آرامش بگیرم. خبری از چشم و همچشمیهای سطحی آدمهای امروزی نبود. خبری از جنگ و هیاهوی زندگیهای ماشینی نبود. کسی به چهره و شمایل خودش فکر نمیکرد. فقط مبهوت عظمت کوهستان و قدرت خالق آن همه شکوه و زیبایی بودیم. درست است که کمتر از 15 دقیقه در قله توقف داشتم ولی حالا که چند ماه از صعودم به اورست گذشته است با تمام وجود میگویم آن 45 روز عجیب و غریب، به تجربه ایستادن روی بلندترین نقطه زمین میارزید.»
اینطور که آتوسا تعریف میکند عشق به خانواده مهمترین نیروی محرک او برای تحمل سرمای استخوانسوز و مسیر صعبالعبور رسیدن به قله اورست بود. در آن شرایط احساس تنهایی و خستگی مثل خوره به جان کوهنورد میافتد و تنها قدرت ذهن است که به داد او میرسد.
هستیم تا جهان را زیباتر کنیم
کمالطلبی، صبر و شجاعت ویژگیهای غیرقابل انکار آتوسا است. علاقه زیاد به کوهنوردی آن هم از نوع سخت و حرفهای آن، از همین ویژگیهای شخصیتی این بانوی 56 ساله نشأت می گیرد. شاید کمتر کسی در این سن و سال به فکر فتح اورست بیفتد ولی این صعود سخت برای او که در کنار ورزش، با نهایت انگیزه وعلاقه به عنوان یک متخصص زنان فعالیت میکند یک هدف بود که به آن دست پیدا کرد. البته این نقطه پایان رؤیاها و اهداف او نیست؛ «به شدت معتقدم هر کدام از ما باید یک کاری انجام دهیم تا دنیای اطرافمان را قشنگتر کنیم. سهم من هم از این زیبایی ایستادن بر بام جهان بود. اگر من به عنوان یک پزشک قدیمی و پرکار که از سال 1375 و بعد فارغالتحصیلی از دانشگاه شهید بهشتی تا همین امروز با جدیت و عشق تمام در تخصص زنان فعالیت میکنم، توانستم در این سن و سال فاتح قله اورست بشوم، پس بدون شک هر کسی هم دنبال آرزوهایش برود و برای رسیدن به آن تلاش کند موفق میشود. زنان بیشماری شبیه من هستند که معیار خوبی برای جمله از من که گذشت نیستند؛ ما هستیم تا جهانمان را زیباتر کنیم.»
صعودهای داخلی و برونمرزی زیادی در کارنامه ورزشی آتوسا معنوی ثبت شده است، اما آنچه که برای او از این صعودها اهمیت بیشتری دارد، احساس آرامشی است که از کوهستان میگیرد. احساس حضور در لحظه و شادی و هیجان مداوم در طول کوهپیمایی، دلایل مهمی است که باعث میشود همچنان این ورزش پُرهزینه، بدون اسپانسر و پُرخطر را با تمام عشق و علاقه دنبال کند. او با خنده میگوید فعلاً مهمترین پروژه پیش رویش مراسم عروسی تنها فرزندش است و ادامه میدهد: «فتح اورست برای من حدود 40 هزار دلار هزینه به همراه داشت، مبلغی که میتوانستم با آن دور دنیا را بگردم ولی ترجیح من رسیدن به بلندترین نقطه زمین بود. مسیر اورست پر از تجربههای تکرارنشدنی است و کوهنوردانی که شانس صعود پیدا میکنند این تجربهها را تا آخر عمر از یاد نمیبرند. خوشحالم که من هم یکی از آنها هستم و به لطف خدا تا آخر عمر به این تجربههای من اضافه خواهد شد.»
جادوی کوهستان
انگیزه آتوسا برای قدم برداشتن در راه کوهستان سالها قبل و در یک سفر خانوادگی شکل گرفت؛ «13 سال قبل برای اولینبار مسحور کوه شدم. با خانواده به منطقه سبلان رفته بودیم و با اینکه از ادوات کوهنوردی فقط کفش کوه همراه داشتم، خودم را به قله 4800 متری سبلان رساندم. لذت آن تجربه به قدری در جانم رخنه کرد که به محض برگشتن از سفر، تجهیزات کوهنوردی خریدم و در دورههای تخصصی شرکت کردم. تا پیش از آن ورزش میکردم و دوره مربیگری یوگا را در هند گذرانده بودم، اما هیچ وقت فکر نمیکردم بعد از 40 سالگی به فکر یک ورزش حرفهای، سخت و پر هزینه بیفتم. کوهستان کار خودش را کرد و من هرچه به قلههای بیشتری صعود کردم اعتیادم به کوهنوردی بیشتر شد تا جایی که حالااغلب آخر هفتهها من را فقط میتوانید در قله دماوند پیدا کنید.»
از او در مورد حال و هوای ایستادن بر بلندای مادر ایرانزمین میپرسم و اینکه آیا تجربه صعود به این قله برایش تکراری شده است یا نه. مثل بسیاری از کوهنوردان او هم از قدم گذاشتن بر پهنای نماد ایران سیر نمیشود و میگوید: خیلی اوقات که دلم برای دماوند تنگ میشود، کوله میبندم و بدون معطلی راهی میشوم. هنوز هم ایستادن روی قله دماوند مرا به وجد میآورد و نفسم را به شماره میاندازد. بعد از این همه سال، هنوز هم این احساس برایم نه تکراری شده و نه کمرنگ. دماوند برای من حکم مادرم را دارد. موجود زندهای است که میتوانم ساعتها با او حرف بزنم و بابت آرامشی که به من میبخشد قدردانی کنم. به همین خاطر ایستادن بر بام دماوند برایم از تمام صعودهایی که تجربه کردم لذتبخشتر است.