نقاشی قهوهخانهای و روایت تاریخ مردمی
رضا دبیرینژاد
مدیر موزه ملی ملک
هر فرهنگی بنا بر تجربه زیسته مردمانش دستاوردهایی را ایجاد میکند که نوع نگاه آن مردم را به جهان پیرامونشان نشان میدهد. معمولاً این دستاوردها با شاخصهایی همراه هستند که نشانگر زیبایی پسندی مردمان است؛ مردمانی که در تداوم زیست خود به این الگوهای زیبایی رسیدهاند از این رو میتوان هنرهای بومی و مردمی را جدای از هنرهای رسمی پدیدهای دانست که حاصل یک سنت مردمی است که این سنت در کنار بهرهگیری از مواد در دسترس و بومی در یک فرایند تجربی، سینه به سینه شاخصها و قالبهایی را نسل به نسل انتقال میدهد و از این طریق، هم الگوهای حیاتی خود را حفظ میکند و هم در این انتقال فرایندها خود را به روز میسازد. بر همین اساس وقتی به میراثی از فرهنگ مردمی نگاه میکنیم، میتوانیم به دنبال سنتهای فرهنگی و شاخصهای تداوم یافته در آنها بگردیم تا حتی بخشی از مصداقهایی را که از بین رفته است نیز بازیابیم. وقتی به نقاشی قهوهخانهای به مثابه یکی از هنرهای مردمی نگاه میکنیم، میتوانیم شاخصهای زیبایی شناختی را در میان مردمی که به تماشای این پردهها مینشستهاند، بجوییم و ببینیم این پردهها چه نقش فرهنگیای را ایفا میکنند. این نوع از نقاشی را میتوان تداوم سنت روایتگری در فرهنگ ایرانی دانست، همان نقشهایی که از نقش برجستههای باستانی شروع میشوند و بعدها در نگارگری ایرانی ادامه پیدا میکنند. از قهرمانانی که یک تنه بر اسب سوارند و به میدان قهرمانی و پیروزی میروند که در اذهان ایرانیها قهرمانان همیشه پیروز هستند حتی اگر کشته یا شهید شوند. همان گونه که نگارگری در کنار اشعار یا متون روایی قرار میگیرد تا لحظهای و صحنهای از روایت را در قالب نقش خیالی تجسم بدهد، نقاشی قهوهخانهای نیز بخشی از روایتی را برمیگزیند و آن را بر پرده جای میدهد تا نقالان و پردهخوانان یا راویان اخبار مردم در پیش صحنه پردهها بایستند و داستان قبل و بعد آن صحنه تجلییافته در پرده را بگویند و مردم بیننده را به همذات پنداری بکشانند؛ همذات پنداریای که میتواند به گریه و اشکی ختم شود. از این رو نقاشان پردهکش قهوهخانهای بیش از آداب نقاشی از آداب روایتگری تبعیت میکنند. روایت در فرهنگ مردم قهرمانان و ضدقهرمانانی دارد که هر کدام با زیبایی و زشتی در باورها جای گرفتهاند و ترسیم آنها نیز با سنتهای نمادین زشتی و زیبایی یا تقدس در فرهنگ مردم آمیخته است. در این سنت شخصیتها رتبهبندی و جایگاهی دارند که این رتبهبندی در یک پرسپکتیو مقامی در نقاشی تجلی مییابد. همچنین ترکیببندی این پردهها نیز از همین جایگاهها و ارزشهای روایی تبعیت میکند. هنرمند نقاش همانند یک روایتگر سوم شخص وقایع را میبیند و آنها را آن گونه که در خیال خود یا سنتهای پیشینیان دیده است در پرده جای میدهد از این رو عناصر روایت با واقعیت جهان پیرامون و آنچه میتواند دیده شود، تطبیق ندارد بلکه با این خیال که منبع روایت است، تطبیق دارد. روایتگر نقاش پردهها برای آثار خود از منابع روایی اعم از تاریخ مذهبی یا روایتهای اسطورهای بهره میگیرد و میتواند آنها را در کنار هم و شبیه هم ترسیم کند چرا که در روایتگری او میان منابع مرزی وجود ندارد و همگی ارزشهایی را نشان میدهد که جامعه بر اساس ارزشهای برآمده از آنها شکل گرفته و روایت آنها نوعی تجدید و تثبیت ارزشها نیز هست و همان گونه که آیینها و مناسک ارزشهای مذهبی یا قومی و ملی را یادآوری میکنند و میان مردمان امروز و تاریخ مذهبی و اسطورهای پیوند برقرار میسازد برای نقاش قهوهخانهای نیز نقاشی همان جایگاه آیینی و مناسکی دارد و میتواند همان کارکردها را برای جامعه داشته باشد یعنی قداستها را بازسازی میکند و تاریخ واقعیت را با غم روایی جامعه پیوند میزند تا آنها را به یک ادراک احساسی برساند. نقاشی قهوهخانهای از تقیدهای واقعی فراتر میرود اما بیش از تعهد نقاشانه به باورهای فرهنگی مردم متعهد بوده است.