در میزگرد«ایران» با حضور رضا مهدوی، بهروز وجدانی و پیمان بزرگ نیا در خصوص موسیقی نواحی ایران مطرح شد
زنگ خطر نابودی موسیقی نواحی ایران به صدا درآمده است
موسیقی نواحی ایران بخشی جداییناپذیر و متصل به فرهنگ و هنر ایران است و طی سالیان قبل همراه با زندگی و آداب و رسوم اقوام ایرانی پدید آمده و رشد کرده است.
نداسیجانی
خبرنگار
موسیقی نواحی ایران، موسیقیای است کهن با قدمتی چندین هزارساله؛ اما این گونه موسیقایی آنگونه که باید و شایسته این موسیقی است، نتوانسته دربین مردم جایگاه گستردهای پیدا کند. از نگاه شما این اتفاق به چه سبب است؟
مهدوی: بعد ازانقلاب اسلامی، موسیقی اقوام ایران از توجه ویژهای برخوردارشد. جالب است بدانید موسیقی فولکلورحدود ۸۰ سال پیش توسط صادق هدایت در نوشتههایی با زبان فرانسه آورده شده است. نکته دیگراینکه دانشمند موسیقی استاد فوزیه مجد عنوان موسیقی نواحی را به درستی تبیین کرد که بهعنوان صفت درکنار موسیقی شهری و دستگاهی جایگاه مییابد.
موسیقی نواحی دارای حکمت است وگاه اصالت را برمی گرداند و در مواردی به زبان پارسی ودرساحتها به کنه فن موسیقا رجوع دارد و حقیقتیابی و گزارشگری از انواع موسیقی در مناطق ایران است.
در دهه70 و در مرکز موسیقی حوزه هنری تالاراندیشه اتفاقات بزرگی درباره موسیقی اقوام ایران رقم خورد و به لحاظ اجرای صحنهایی، پژوهش و مکتوبات محل رجوع شد و به دنبال آن، چهرههای درخشانی دربخش انتخابها، دبیران، هیأت علمی، بخش اجرا همچون محمدرضا درویشی، هوشنگ جاوید، جهانگیر نصری اشرفی، منصوره ثابتزاده، پروین بهمنی و دیگرافراد اهل فن پای کار آمدند و براین موسیقی صحه گذاشتند و موسیقی نواحی ایران در تالار اندیشه نهادینه شد و اجراهای باشکوهی برگزارشد و سرآغازی برای الگوبرداری دیگرنهادها گردید تا آنجا که موسیقی نواحی ایران با نگاه جدیتری درجشنواره موسیقی فجرمطرح شد وسرآغازی برای ایجاد جشنواره موسیقی نواحی در کرمان و همچنین اعزام موسیقیدانان نواحی به خارج ازایران شد. درآن سالها دردانشگاه موضوعاتی در رابطه با سازهای موسیقی اقوام مطرح شد و کارگاههای آموزشی بویژه دردانشگاه سوره در خصوص این موسیقی با مواد درسی آمیخته گردید و خوشبختانه تا به امروز شاهد اتفاقات خوبی در رابطه با موسیقی نواحی ایران هستیم. البته به لحاظ کمی و کیفی قابل بررسی است اما به اعتقاد من، ازآنچه در قبل داشتیم چه درجشن هنر شیراز و موارد دیگر، عملکرد بهتری نسبت به این موسیقی صورت گرفته و متونها قویتر و پژوهشها گستردهتر شده است وامروز موسیقی نواحی ایران جشنوارهای شانزده ساله دارد و مهم این است که حاکمیت به اهمیت موسیقی پی برده و این موسیقی را به رسمیت شناخته و هردولتی که برسرکار میآید، موظف است به موسیقی ملی و یکی از زیر شاخههایش یعنی نواحی و اقوام اعتنا کند. موسیقی اقوام و نواحی ایران زیرساختهای موسیقی رسمی و ملی هر کشوری محسوب میشود. بخصوص موسیقی ردیف- دستگاهی ما که سرشار از گوشههای محلی و نواحی مانند: دزفولی، شوشتری، دشتستانی، حاجیونی وغیره است. اما اینکه چرا به جایگاه اصلی خود که انتظارمیرود، قرارنگرفته است همچنان نیاز به زمان دارد. دریک برهه زمانی، نوازندهها سازشان را زیر قبا پنهان میکردند تا دیده نشوند و فقط خوانندهها مطرح بودند. دردوران صفویه برخی موسیقیدانان رانده و یا گردن زده شدند و فقط خوانندهها اجازه فعالیت داشتند چراکه در تعزیه خدمت کردند. اما دردوره معاصرساز دردست هنرمندان قرار گرفت و برای رسیدن به اصل واصالت نیاز است زیر ساختها فراهم شود؛ منتهی کمی زمان بر است. باردیگرتأکید میکنم موسیقی نواحی ایران به درجات بالایی رسیده، اما ایده آل ما بیش از این حرفهاست و نیاز به توجه بیشتری دارد ومی طلبد دولتها جدای از نگاه جشنوارهای حمایتهای همه جانبه هم داشته باشند.
وجدانی:همانطورکه اشاره شد، موسیقی نواحی ایران ازبعد ازانقلاب، بسیار مورد توجه قرار گرفت. جالب است بدانید درخارج از ایران به این گونه موسیقی، فولکلورگفته میشود وقبل ازانقلاب، موسیقی نواحی و بومی نام داشت و در ادامه عنوانهای دیگری همچون موسیقی اقوام ایران، موسیقی عشیره ایرانی، موسیقی مقامی و...نام گرفت وهمه این عنوانها، بیانگرگونهای ازموسیقی، ویژه مناطق غیرشهری چون روستاها وایلات وعشایراست وموسیقیهای ردیف – دستگاهی درمناطق شهری چون پایتخت و شهرهای بزرگ اجرا میشود. نکته دیگر، نگاه آموزشی به موسیقی نواحی ایران بود که ازبعد ازانقلاب رونق بیشتری گرفت. پیش ازانقلاب کلاسهای آموزشی دررابطه با ساز و آواز موسیقی نواحی، چندان مورد توجه نبود، اما درحال حاضردربسیاری ازمناطق ایران علاقهمندان بسیاری درسنین مختلف به این هنرگرایش پیدا کردهاند. درحوزه پژوهش هم ازبعد از انقلاب اتفاقهای خیلی خوبی صورت گرفت وهمان گونه که آقای مهدوی اشاره کردند، حوزه هنری بانی بخشی ازاین فعالیتها بود وتمامی اجراهای موسیقی نواحی به کتاب و صوت تبدیل شد. اما یکی ازمشکلات مهمی که درحال حاضردرانواع موسیقی وجود دارد مبحث آرشیو است. متأسفانه آرشیو جامع و کاملی درزمینه موسیقی نداریم. این در حالی است که مستندات صوتی ازحدود
50-40 سال گذشته موجود است که اغلب مجریان آن دیگردربین ما نیستند ومی توان این مستندات را بهصورت آرشیوصوتی و یا تصویری ملی ایران، درانجمن موسیقی، حوزه موسیقی و یا مرکزموسیقی گردآوری کرد تا به یک برنامه دقیق، جامع، کامل وعلمی تبدیل شود. ناگفته نماند مشکل اصلی موسیقی که درحوزه کپی رایت است ناظر بر همین موضوع بوده چرا که چنین آرشیوی تعریف نشده است.
بزرگنیا: من براین نظرم، ابتدا باید به دنبال دغدغه امروز هنرمندان موسیقی نواحی ایران باشیم تا صدایشان شنیده شود. متأسفانه به دلیل دورماندن هنرمندان موسیقی نواحی از مرکز، از بخت چهره شدن هم برخوردار نیستند و هیچگاه صدای این هنرمندان شنیده نشد بخصوص در دهههای اخیر. شرایط اکنون هم مغایر با دهههای 80-70 است و بسیار تغییر کرده. آن زمان نه سوشال مدیایی بود و نه گستردگی فضای مجازی.
در دهه 70 یک اتفاق مهم در حوزه موسیقی نواحی رقم خورد و تا قبل از آن موسیقی نواحی ایران به عنوان یک موسیقی دستچندم شناخته میشد و اساتید این حوزه که راوی فرهنگ شفاهی ایران هستند، چندان مورد توجه و تکریم قرار نگرفتند. در آن دوران، به همت حوزه هنری و انجمن موسیقی و پژوهشگران دلسوز و درایت پژوهشگر بزرگ محمدرضا درویشی جشنوارههای مختلفی همچون موسیقی حماسی، آیینه و آواز، هفت اورنگ، موسیقی زنان و بهویژه جشنواره نواحی برگزار شد. این اتفاقات سبب شد توجهات جامعه هنری ایران بهویژه برخی از مسئولان به این موسیقی جلب شود و به اهمیت و اصالت آن پی ببرند، چراکه یک هنرمند موسیقی، صرفاً راوی یک نغمه موسیقی نیست بلکه راوی بخشی از تاریخ و میراث ناملموس ایران است. بهطورمثال بخشیهای شمال خراسان یا ترکمنها تنها یک نوازنده نیستند بلکه راوی داستانها و منظومههای خنیایی منطقه خود هستند. آنها حافظ اشعار و واژگانیاند که درحال حاضر در منطقه خود منسوخ شده هستند. بهطورمثال گاهی اوقات میبینیم یک بیتخوان در کردستان واژهای را به کار میبرد که خود مردمان منطقه نشنیدهاند و با ریشهیابی واژه متوجه میشوند این واژه منسوخ شده است و حافظان این واژگان همین هنرمندان پیشکسوت موسیقی نواحی بودند، اما از اواسط دهه 80 این جریان دیگر ادامه پیدا نکرد و حضور این هنرمندان تنها به جشنواره موسیقی نواحی ایران خلاصه شد؛ جشنوارهای که تقریباً تمامی اساتید موسیقی در آن حضور نداشتند. خصوصاً خاندانهای موسیقی نواحی ایران که این موسیقی را تا به امروز سینه به سینه صیانت کردهاند، اما ما اکنون در دورانی به سر می بریم که تداوم این خاندانها در حال منسوخ شدن هستند به این دلیل که نسل امروز این خاندانها به سبب کملطفی و کمتوجهی به پدرانشان، این مسیر را دنبال نکردند. انتقال و تداوم موسیقی نواحی در جشنها و مراسم جشن و سرور مناطق اتفاق میافتد و در حال حاضر این اجراها بر اساس اصالت در جشنهای عروسی کمرنگ شده است. مراسم و جشنهایی که محل معیشت و اجرای این هنرمندان بود اکنون جولانگاه خوانندگان و نوازندگانی است که با آلات موسیقی غیربومی و الکترونیکی تربیت شنیداری و ذائقه موسیقی در مناطق را تغییر دادهاند. ما در دوران گذر موسیقی مناطق به سر میبریم و مسأله تغییرات امری اجتنابناپذیر است؛ متأسفانه دراین بخش کار جدیای صورت نگرفته است. موسیقی در هر دوران دچار تجدد شده است کما اینکه در موسیقی نواحی هم این موضوع دیده میشود، چرا که ذائقهها تغییر کرده است، اما متأسفانه این تغییرات به درستی صورت نگرفته یعنی جریانسازی و الگوسازی برای امر تجدد انجام نشده است. بهطورمثال در مناطق دورافتادهای چون سیستان یا لرستان، عشایر بختیاری نیز در مراسم و جشنهای خود از دی جی استفاده میکنند.
این درحالی است که ساز کرناست و از بین نرفته، اما رپرتواری که مینوازند دستخوش تغییرات شده و فواصل تغییر کرده است. باید بگویم فضای مجازی همه چیز را تغییر داده، حتی امروزه چوپانهای منطقه ما هم بلاگر شدهاند. بنابراین باید در موسیقی نواحی ایران جریانسازی ایجاد شود. کاری که ما در ارکستر سازینه انجام دادیم و سازهای مختلف موسیقی اقوام را در این ارکستر قرار دادیم. به این دلیل که به لحاظ صدادهی سازها باید جوابگوی نیازهای شنیداری نسل جدید باشیم اما باز هم نتوانستیم این نیازها را برطرف کنیم، چراکه جریانسازی و الگوسازی نیاز به حمایت مالی از نخبگان و مطلعین این امر دارد و انجام این کار باید برعهده بخش دولتی باشد. بر این اساس باید موسیقی مناطق آسیبشناسی شود و در مناطق تجدد فرهنگسازی انجام گیرد.
می گویند اگر میخواهید کشوری را نابود کنید تنها کافی است فرهنگ آن کشور را تغییر دهید و این اتفاق برای موسیقی نواحی ایران شکل گرفته است و اگر تدبیر درستی صورت نگیرد شاهد اتفاقات ناگواری خواهیم بود.
اشاره شد در دهه 70 اتفاقات خوبی در خصوص موسیقی نواحی ایران صورت گرفته، با این تفاسیر در بخش آرشیو و پژوهش چه اقداماتی انجام گرفته است؟
مهدوی: موسیقی ایران همانند کتابخانه ملی ایران، نیازمند آرشیو جامع است و در این باره میتوان بخشی از کتابخانه ملی یا وزارت فرهنگ یا موزه موسیقی را به عنوان مرکز نگهداری انتخاب کرد تا تمامی ارگانها از این منابع ارزشمند به عنوان یک صداخانه بهره ببرند ونسل نو و آیندگان و پژوهشگران داخلی و خارجی هم به آن دسترسی داشته باشند. مانند آنچه که در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ملی ایران به سرپرستی دکتر داریوش صفوت و نورعلی خان برومند انجام گرفت. در آن دوران هر آنچه در خصوص موسیقی سنتی بود در اختیار تعدادی از دانشجویان موسیقی که امروزه از استادان موسیقی هستند، قرار گرفت و این آثار به درستی جمعآوری و بازشنوایی شد. لازم به ذکر است موسیقی بعد ازانقلاب را فارغ التحصیلان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ملی ایران ضمانت کردند و نباید به راحتی از نام بزرگانی چون لطفی، علیزاده، شجریان، کیانی، مشکاتیان، کامکار، ناظری و... عبور کرد و اگر این اندیشه ادامه پیدا میکرد، میتوانستیم آرشیو غنی از دیگر گونههای موسیقی را در دست داشته باشیم. به طور مثال از جشنواره بزرگی چون آوینیون فرانسه که بزرگان موسیقی نواحی به آن اعزام شدند، فیلمی موجود نیست. سال 1371 مرحوم علی بیانی از سوی وزارت ارشاد مأمور شد و بزرگان موسیقی نواحی را به این جشنواره آورد و سه نفر از استادان شاخص این حوزه همچون حاج قربان سلیمانی، شاه میرزا مرادی و شیر محمد اسپندار جایزه ویژه و لقبهای این جشنواره ۵۰ ساله را دریافت کردند.
بنده در مرکز موسیقی حوزه هنری، تمام تلاشم این بود با همکاری سینماییها این منابع تصویری ارزشمند در اختیار شبکه مستند صدا و سیما قرار بگیرد و پخش سراسری بشود اما این اتفاق شکل نگرفت و همچنان تلویزیون درگیر نشان ندادن سازهاست! متأسفانه موسیقیهای ناب محلی کشورمان در رسانه ملی پخش نمیشود و جای آن را موسیقیهای پاپ سینتی سایزری گرفته و مخاطب جوان باور کرده که این کارهای رایانهای با تنظیم موسیقی نواحی، موسیقی مدرن و درستی است! در حالی که منابع ارزشمند و استادان برجسته موجود است اما محل عرضه بزرگتر رسانهای نداریم. محل عرضه کوچک، تالارها و جشنوارهها هستند اما چه تعداد جمعیت برای تماشای این موسیقی به این سالنها میآیند؟ بر این اساس اگر رادیو و تلویزیون کشورمان نگاه جدی به این مسأله نداشته باشد و همکاری نکند، این موسیقی همچنان ابتر و ناشناخته باقی خواهد ماند. ضرورت دارد مدیران صدا و سیما در رابطه با نگاه و رفتارشان در خصوص موسیقی ملی و نواحی ایران تجدیدنظر کنند.
آقای وجدانی با توجه به تلاشهای مستمر و چندین ساله شما در خصوص ثبت و ضبط آثار موسیقی در میراث ملموس و ناملموس کشورمان و حتی ثبت جهانی، آیا بخش صوتی موسیقی نواحی ایران در ثبت ملی یا بینالمللی قرار گرفته است؟
وجدانی: موسیقی نواحی و دیگر گونههای موسیقی مانند هر پدیدهای مشکلاتی دارد که باید آن را بشناسیم و دستهبندی کنیم و درصدد رفع آنها باشیم. همانطور که پیشتر اشاره کردم، یکی از مهمترین آنها، مسأله آرشیو صوتی و تصویری است که شامل همه گونههای موسیقی میشود. به این دلیل که آرشیو موسیقی علاوه بر آسانتر کردن انتقال آموزش و پژوهش، هویتسازی را هم امکانپذیرتر میسازد و در حوزه مسائل مهم بینالمللی مانند کپی رایت هم بسیار تأثیرگذار است. ما زمانی میتوانیم در حوزه موسیقی، قانون کپی رایت را اجرا کنیم که به آرشیو جامع و کامل و علمی، صوتی و تصویری موسیقی دسترسی داشته باشیم و این مهم برعهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دیگر نهادهای دولتی است. به طور مثال صدا وسیما میتواند اجراهای خوب مجریان واقعی و شناخته شده موسیقی نواحی را بهصورت صوت و تصویر پخش کند که این امر در تربیت گوش شنونده مؤثراست. در واقع مقصر اصلی تغییرذائقه جامعه، صدا وسیماست. اگر رسانه ملی محصول درست موسیقی را به گوش مخاطب میرساند، مردم به سراغ ماهوارهها نمیرفتند و موسیقی را از آنجا نمیشنیدند. نکته دیگر اجرا و عرضه موسیقی است که برعهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. نهاد دیگر وزارت امور خارجه است که میتواند درانتقال و معرفی تجارب بینالمللی از داخل به خارج از کشور اثرگذار باشد. از سوی دیگر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری هم در این زمینه سهیم است چرا که موسیقی نواحی ایران بخشی ازهویت قومی ما است و پروندههایی که ثبت جهانی و ملی شدهاند بخشی از هویت ملی ما هستند. از سوی دیگر وزارت دادگستری هم در این زمینه نقش دارد به این دلیل که یک سری جنگ و دعواها بین مجریان در سطح ملی و حتی بینالمللی برعهده این وزارتخانه است. بنابراین نباید به موسیقی نگاه تفریحی و تفننی داشته باشیم چرا که موسیقی از صبح تا شب تمامی ابعاد زندگی ما را دربرمیگیرد. مانند موسیقی کار که در هر منطقه آوا و نوای خود را دارد. باید بگویم طبق تعاریفی که از فرهنگ در دنیا مرسوم است، موسیقی رأس تمامی عناصرتشکیلدهنده فرهنگ است به همین دلیل آن را به ثبت ملی و بینالمللی رساندیم.
سال 1380 که مسأله ثبت آثار در میراث فرهنگی ناملموس در وزارت میراث شکل گرفت، من اولین عضو تیم ارزیابی شورای ملی بودم. موسیقیای که در بعد ملی ثبت میکنیم، پروندههای آن توسط اداره کل میراث فرهنگی استانها و در اتصال با یک فرد آگاه که شناختی از موسیقی منطقه دارد، تشکیل میشود. برخی از این پروندهها صوتی و تصویری نیست و آرشیوی در این زمینه وجود ندارد. بیشتر سؤالات کتبی و دفاع در رابطه با آن پرونده است. در بعد بینالمللی هم، میراث فرهنگی آرشیو چندان غنی در زمینه صوتی و تصویری ندارد. به طور مثال در حوزه بینالملل که به کنوانسیون 2003 یونسکو مربوط میشود و با عنوان پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس است تا به امروز 24 پرونده به ثبت جهانی رساندهایم که 5 پرونده آن مربوط به موسیقی است. اولین پروندهای که از ایران به یونسکو ارائه شد، ردیفهای موسیقی ایرانی بود که سال 2009 به ثبت رسید. این نخستین پرونده ملی ما است که مجریان آن خانه موسیقی بودند. سال 2010 با پیشنهاد من، موسیقی بخشیهای خراسان به ثبت رسید و در سال 2017 کمانچه ثبت ملی شد؛ سازی که هم شهری است و هم غیرشهری و در مناطق مختلف ایران استفاده میشود. درسال 2019 دوتار را به ثبت رساندیم که با موسیقی بخشیهای خراسان هم در ارتباط بود. آخرین پرونده سال 2022 و با موضوع مهارتهای ساختن و نواختن ساز عود بود که کشور سوریه به عنوان نماینده کشورهای عربی در این پرونده با ما شراکت داشت. مقصود من این است موسیقی یک هنر تک بعدی نیست که یک نهاد دولتی و غیر دولتی مسئول ساماندهی آن باشند، باید در این زمینه یک شورای ملی تشکیل شود.
آقای بزرگنیا با توجه به تجربه شما در بخش اجرایی و همچنین پژوهش در زمینه موسیقی نواحی ایران، برای اینکه در این زمینه آرشیو غنیتری داشته باشیم چه پیشنهادی دارید؟
بزرگنیا: بخشی از آرشیو موسیقی نواحی ایران در حوزه هنری، انجمن موسیقی و مؤسسه فرهنگی ماهور جمعآوری و منتشر شده است. این اتفاق در حالی رقم خورده است که در دهه 70 و در مناطق مختلف ایران تعداد پژوهشگران کمتعداد بود اما اکنون بیش از 20 هنرمند پژوهشگر در این زمینه فعالیت دارند و با علاقهمندی، موسیقی خطه خود را جمعآوری، ثبت و ضبط میکنند، اما فضایی برای ارائه وجود ندارد، این در حالی است که موسیقی ما چه به لحاظ بصری و چه پوششی این ظرفیت را دارد که به دنیا معرفی شود چراکه زندگی در موسیقی نواحی جریان دارد. ما در این زمینه به وزارتخانههای فرهنگ و ارشاد اسلامی و میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی پیشنهاد کردیم نرمافزاری به زبان فارسی و لاتین طراحی کنند تا هر مخاطبی چه مخاطب ایرانی و چه خارجی بنا برعلایق خود فرهنگ و موسیقی منطقه خود را انتخاب کند و به درستی آن را بشناسد. این امر در جذب گردشگر بسیار اثرگذار است. باید بگویم میراث و سرمایه کشور ما نفت و گاز نیست؛ بلکه این هنرمندانند که راوی فرهنگ ایران هستند. وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی اشیای ارزشمند و با قدمت خود را در موزه و در پشت شیشه نگاهداری میکند تا کسی به آن دست نزند، این در حالی است که بسیاری از هنرمندان بزرگ کشور ما که به درستی میراث زنده بشری هستند در انزوا بهسر میبرند یا در گمنامی از بین ما رفتند و بخشی از دانستههای خود را به خاک سپردند. سبکها و شیوههای نوازندگی منحصربهفرد را که دیگر هنرمندی قادر به اجرای آن نیست به خاک سپردند به این دلیل که ثبت و ضبط نشدند. در حال حاضر 70 هزار هنرمند موسیقی نواحی ایران در حال فعالیت هستند اما صنفی که از این موسیقی صیانت کند، تعریف نشده است. بنابراین وزارتخانههای میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی و فرهنگ و ارشاد اسلامی بایستی تلاش بیشتری در این زمینه داشته باشند. در حال حاضر بسیاری از هنرمندان اینگونه موسیقی، حتی از کمترین امکانات که بیمه است برخوردار نیستند و از نگاه من هیچ اقدامی در حوزه موسیقی نواحی ایران انجام نگرفته است. آقای محمدرضا درویشی، بنیانگذار جشنواره موسیقی نواحی ایران سالها قبل این جشنواره را راهاندازی کرد و بسیاری از پیشکسوتان موسیقی نواحی ایران در این جشنواره معرفی شدند اما بعد از آن چه اتفاق تازهای در جشنواره موسیقی نواحی ایران رخ داده؟ چه اقدامی در تجلیل و تکریم این هنرمندان و حفظ این موسیقی صورت گرفته است؟ با تأکید میگویم دولت چهاردهم آخرین فرصت برای حفظ فرهنگ ایران خصوصاً موسیقی نواحی ایران است و زمان آن رسیده که توجه جدی به این بخش مهم از فرهنگ شود و سرنوشت آن را به دست نخبگان کاربلد و دلسوز بسپارند. تأکید میکنم خیلی زود دیر میشود. کاری نکنیم که نتوانیم جوابگوی نسلهای بعدی باشیم! موسیقی نواحی ایران قابلیت جهانی شدن دارد؛ موسیقیای است که در طول تاریخ حامل گفتوگوی فرهنگها و صلح درون ایران بوده، پیامآور صلح و غرور ملی است، اما امروزه به دلیل بیتوجهی به بیراهه رفته و در حال نابود شدن است. در واقع گویشها و سازها هستند اما هویت تغییر کرده و بسیاری از هنرمندان بزرگ و شاخص این حوزه یا بیانگیزه و خانهنشین شدهاند یا مهاجرت کردهاند.
دربحث آموزش، آیا این امکان وجود دارد موسیقی نواحی ایران به مراکز آموزشی راه پیدا کند؟ این موضوع درحفظ و ماندگاری این موسیقی چه میزان اثرگذار است؟
مهدوی: اواخر دهه 70 و دردوران معاونت هنری مهندس کاظمی طرحی به ایشان پیشنهاد کردم با عنوان شاگرد- استادی با این موضوع که مکتبخانههای موسیقی نواحی ایران را راهاندازی کنیم و ایشان هم استقبال کردند و این موضوع با آقای نعیمایی رئیس وقت انجمن موسیقی مطرح شد.
جالب است بدانید وزارت علوم، اکنون به این نتیجه رسیده که نباید دررشتههای هنری بهصورت کلاسیک عمل شود و آنچه از مواد درسی اروپا برداشتهاند، یک گرته برداری ناقص است و خروجی آن عموماً تکنیسین هستند یعنی نه در نوازندگی تبحردارند و نه در نگرش. بنابراین همچنان براین نظرم در ارتباط با موسیقی نواحی ایران، باید مکتبخانهها تشکیل شود و پیردیر هرمنطقه پای کار بیاید و فرهنگ شفاهی شاگرد- استادی ایجاد شود.
یک زمان در دانشگاه سوره، سازعود و قانون و آواز را جزو مواد درسی قرار دادم و در دانشگاههای هنر نسبت به آن اعتراض کردند و بر این نظر بودند این سازها عربی هستند و ردیفپذیر نیستند اما امروزه دختران و پسران عود و قانون و حتی قیچکنواز در دانشگاه جولان میدهند. من براین نظرم؛ موسیقی نواحی نباید مانند موسیقی دستگاهی بدین شکل کنونی در دانشگاهها اجرا شود بلکه رویه شاگرد- استادی و چهره به چهره و سینه به سینه باید تدریس شود و این فرهنگ از طریق فرهنگ شفاهی انتقال یابد. استاد دکترمسعودیه، خدمتها به موسیقی نواحی داشتهاند و در این زمینه آوانگاریهایی انجام دادهاند و اشاره داشتند کارهایی که نوشتهاند صرفاً جنبه پژوهش دارد. یا استاد فوزیه مجد که قبل از انقلاب خدمت بزرگی به موسیقی خطه خراسان کردند. در این ۴ دهه، درک نادرست برخی مدیران عرصه فرهنگ و هنر، ضربههایی به موسیقی ایران وارد کرد که لازم است مدیران دلسوز و کاربلد انتخاب و حضور پیدا کنند. مدیران دلسوزفرهنگ ایرانی قطعاً راهکارهای درستی را معرفی میکنند. در حال حاضر جوانان پژوهشگر بسیاری در کشورمان هستند و فعالیت میکنند اما نهادهایی که به آنها میدان و پروژه بدهد وجود ندارد و این امر موجب شده این پژوهشها پنهان بماند.
وجدانی: یکی ازمشکلات بزرگ موسیقی ما بلاتکلیفی آن است. بدین معنا که آیا موسیقی تفریح و برای اوقات فراغت است یا بخشی از هویت ملی و فرهنگی کشورمان است؟ این موضوع خیلی مهم است. من براین باورم موسیقی بخشی ازهویت ما است و درتمام دنیا پذیرفته شده بنابراین بایستی تمام اقدامات جهت حفاظت ازاین عنصر دلنشین و متنوع و دیرینه انجام بگیرد و با تغییردولتها و مدیریتها دستخوش تغییرات و ناملایمتیها نشود.
بنابراین اگر بپذیریم این موسیقی بخشی ازمیراث فرهنگی ما است باید شیوهای که چند هزارسال قبل تجربه شده است را به کار ببریم. کتابهایی که در زمینه موسیقی نوشته شده است بسیار ارزشمند هستند اما این آثار تنها استخوانبندی کار را ارائه دادهاند و هیچ شاگردی چه در بخشسازی و چه در بخش آوازی نمیتواند از این کتابها آموزش لازم را پیدا کند مگر اینکه نزد استاد برود. مکتب استاد- شاگردی اتفاق تازهای نیست و چندین قرن در ایران بوده و هست. البته ناگفته نماند استاد هرشاگردی را برفرض اینکه علاقهمند است و ثبت نام کند و پولی بدهد نمیپذیرد. دراین رابطه پول واسطه نیست و رابطه براساس توانایی شاگرد شکل میگیرد.
او براین اندیشه است که آیا آن میراثی که در فرد خلاصه شده، میتواند به نسل آینده منتقل شود یا خیر؟ اگر شاگرد این موضوع را پذیرفت، میگوید بایستی این میراث را همراه با موسیقی که به تو یاد میدهم و با اخلاق و رفتار و سیر و سلوک کارهای زندگی من یاد بگیری. یعنی شاگرد عملاً مانند استاد میشود و منش و روش او را میآموزد. بنابراین این موضوع با کلاسهای آموزش رسمی موسیقی در تضاد است و موسیقی نواحی ایران باید با همان سیستم استاد -شاگردی آموزش داده شود. در این رابطه تنها موسیقی به شاگرد منتقل نمیشود بلکه او حافظ یک بسته هویتی است که باید آن را نگاهداری کند و به نسلهای بعد از خود انتقال دهد.
بزرگ نیا: موسیقی در خاندانهای موسیقی جاری است و ازکودکی صدای ساز درگوش آنها بوده و آرام آرام با این ساز انس گرفتهاند و سینه به سینه منتقل شده است. من براین نظرم احساس در موسیقی نواحی باید جریان داشته باشد و در فرم و شکل اجرای میکروتونها و فواصل لحن و لهجه بومی حفظ شود. براین اساس شیوه نت نویسی رایج در موسیقی نواحی ایرانی کاربردی ندارد به این علت که موسیقی نواحی حالتهای حسی دارد و تئوری آن قابل نوشتن و قواعد نیست انتقال موسیقی نواحی باید طبق اصول خاندانهای قدیم باشد و علاقهمندان به آن باید مسیرشاگرد- استادی را طی کنند و به شیوه مکتبخانهای موسیقی را یاد بگیرند.
دربخش اجرایی آیا موسیقی نواحی ایران این قابلیت را دارد که با موسیقیهای دیگرمانند پاپ یا سنتی تلفیق شود و بیشتر دیده شود؟ آیا این تلفیق لطمهای به این موسیقی وارد میکند؟
مهدوی: واقعیت امراین است تلفیق و تنظیم موسیقی نواحی، موجب تامپره شدن یا تعدیل شنیداری را در پی خواهد داشت. البته درحال حاضرتوسط ذوقهای مختلف اتفاقهای خوبی رخ داده است مانند اثر« شب، سکوت، کویر» محمد رضا شجریان و کیهان کلهر که با دوتار خراسانی سلیمانی بوده است و به مراتب دردیگر کارها هم داشتهایم و همچنان میتوان تولید کرد اما باید دید تا چه حد میدان میدهد؟ مانند بازخوانی وبازآفرینی آثارقدیمی. اگر از اصل کاربهترشود اشکالی برآن وارد نیست و نوآوری و خلاقیتی هم صورت گرفته است اما اگربه اصل آن لطمه زند و موجب از بین رفتن ظرایف آن شود نباید چنین خطایی را مرتکب شد.
وجدانی: کارهای بسیاری اتفاق افتاده اما دلیلی بر تأیید و درست بودن آن نیست. موسیقی یک عنصر فرهنگی است و بربداهه نوازی و تک نوازی استواراست، بنابراین چه لزومی دارد این عنصر فرهنگی را که بیان فرهنگ منطقه خود است بهخاطر علاقهمندی یکسری افراد تغییربدهیم؟
من توفیق حضور در جشنواره اوینیون را نداشتم اما کسانی از کشورمان در این جشنواره شرکت کردند که متأسفانه امروز در بین ما نیستند. حاضران آن جشنواره همه یک حرف مشترک داشتند آنها به عشق دیدن دهل وسرنای شاه میرزا مرادی به آنجا آمده بودند. آنها به دنبال اصالت بودند. بنابراین تلاش ما این است کارهایی را ارائه بدهیم که مورد پسند گردشکر قراربگیرد اما بایستی دراین زمینه درک و شناخت آنها را بیشتر کنیم تا اصالت را ازما بخواهند. وظیفه ما انتقال درست فرهنگ ازگذشتگان است. ما نمیخواهیم برای مردم پاریس دوتاری بزنیم که بوی گیتاربدهد ما دوتاری میخواهیم که بوی اصالت بدهد و لازمه آن این است که سیستم استاد شاگردی پیش برود. مجری موسیقی چیزی از گذشتهها آورده که برای او بسیارمقدس است و میخواهد همان را از طریق شاگرد انتقال بدهد و این استمرار فرهنگی انجام بگیرد. درواقع یکی از کارکردهای فرهنگ همان استمرار است. جالب است ما در حوزه پزشکی قبول داریم یک متخصص چشم نباید درباره گوش اظهارنظر کند اما در مورد موسیقی کسی که اهل موسیقی است باید همه چیز را بداند و اصلاً این دیدگاه وجود ندارد.
بزرگنیا: همیشه گفتهام و بار دیگر میگویم موسیقی ما آنقدر غنی است که نیاز به تلفیق شدن با سازها و فرمهای غیرایرانی ندارد. امروزه برخی از پیشکسوتان موسیقی نواحی ایران به سمت پاپزدگی و غربزدگی رفتهاند. جالب است بدانید پیشکسوتی که نام و جایگاهی دارد به دلیل جذب مخاطب، طبق اصول فرم گروهها حتماً باید یک ویولنسل یا گیتارباس کنار خود بگذارد (که مخاطب رنگ و لعاب و زرق و برق پاپولار به قولی لسآنجلسی ببیند و بلیت بفروشند.) من بر این عقیدهام که موسیقی نواحی باید در زادگاه خود تجلی پیدا کند. اگر این موسیقی در زادگاه خود دچار فرهنگسازی و تجدد بر اساس اصالت شود، دیگر نباید نگران باشیم مثلاً سازهای ایرانی مانند تار یا بمتار، کنار دوتار و سایر سازهای اقوام قرار بگیرد؛ این موضوع خیلی بهتر از آن است که سازهای غربی و غیرایرانی با ایرانی تلفیق شود یا تغییراتی در سونوریته رخ دهد. در واقع آنقدر خطر این موسیقی را تهدید کرده که سخن بسیار است. مشکل دیگری که در زمینه موسیقی نواحی وجود دارد نگاههای خیلی تعصبی به موسیقی است. نوآوری با توجه به نیازهای شنیداری نسل جوان شکل میگیرد و چه بهتر که الگوسازی و آگاهانه انجام شود.
ما باید پیشکسوتان را ارج نهیم اما متأسفانه ذائقهها عوض شده است. در حال حاضر موسیقی ما با یک نسخه درمان نمیشود و نیاز به یک جراحی دارد که باید یک متخصص آن را نجات دهد. بار دیگر تأکید میکنم باید نوآوری بر اساس اصالتهای موسیقی منطقه انجام گیرد. ما برای حفظ فرهنگمان نیازمند جراحی در این حوزه هستیم. یعنی با شناخت بر اساس اصالتها، تجدیدنظر در تنگنظری و تعصب در این حوزه شکل بگیرد.
من در گروه سازینه این کار را انجام دادهام، به این دلیل که این موسیقیها ریشههای مشترک دارند. ما در گروه سازینه تلاش کردیم اصالتها از بین نرود و به اشتراکات پرداختیم چون موسیقی نواحی ما اغلب خوانندهمحور است و یک زنجیره از رپرتوار از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق موجود است که روی نتهای مشترک فرود میآیند. این امر در مناطق سرحدی به وضوح تکرار میشود و بدینگونه ایده این ارکستر شکل گرفت. موسیقی ملی ما یعنی تمام موسیقی اقوام ایران. کشوری با این قدمت و پیشینه فرهنگی و تکثر قومیتی، یک ارکستر ایرانی ندارد که تمام سازهای آن ایرانی باشد!
محمد مرادی معروف به شاهمیرزا نوازنده سرنا و از چهرههای سرشناس موسیقی لرستان بود. وی با اجرای کنسرتهای متعدد در ایران و دیگر کشورها همچون انگلیس، فرانسه، آلمان، بلژیک و اتریش موفقیتهای بسیاری بهدست آورد. شاهمیرزا با شرکت در اولین جشنواره موسیقی فجر توانست مقام اول و دیپلم افتخار این جشنواره را به دست آورد. او در سال ۱۳۷۰ با شرکت در جشنواره موسیقی آوینیون فرانسه، مقام اول سازهای بادی جهان را کسب کرد و به مروارید اقیانوس لقب گرفت و در سال ۱۳۷۲ بهترین نوازنده سازهای بادی دنیا در جشنواره سازهای دوزبانه شناخته شد.
حسن زیرک، خواننده ترانههای کردی بود. حسن زیرک با ضبط تعداد زیادی از آوازهای سنتی مردم کرد، سبب حفظ و نگهداری این آثار فرهنگی از گزند فراموشی شد. از او بیش از 10 هزار ترانه و آواز به یادگار مانده است. موسیقی کردی ناحیه مکریان واقع در جنوب استان آذربایجان غربی، در میان کردها جایگاه ویژهای دارد. با ظهور حسن زیرک، خزانهای از بهترین و دلرباترین ملودیهای کردی خلق شد. موسیقی کردی در همه ابعاد با حسن زیرک به اوج رسید. حسن زیرک نفوذ فرهنگی مهمی نه تنها در کردها، بلکه در همسایگان فارس، ترک و لر زبان آنها نیز داشته است. زیرک به بخشی از هویت فرهنگی کرد تبدیل شدهاست.
دینمحمد زنگشاهی معتبرترین نوازنده ساز سرود (غژک یا قیچک) در سرحدزمین (شمال بلوچستان) و فرزند موسی زنگشاهی از نوازندگان رباب است. او نوای سازش را تا قاره امریکا نیز به گوش هنردوستان رساند. او یکی از معدود هنرمندان موسیقی اقوام ایران است که با پیگیری و تلاشش توانست در حوزه موسیقی بلوچستان کتاب تألیف کند و بخشهایی از کارگان موسیقی خودش و اشعار مرتبط با صوتها و ترانههای بلوچی را ثبت و ضبط کند. این نوازنده، خواننده و آهنگساز سرشناس موسیقی بلوچی در بیش از ۲۰ کشور جهان و ۱۵ جشنواره بینالمللی اجرا کرده و بیش از صدها قطعه موسیقی بلوچی از استاد دینمحمد زمکزهی در آرشیو رادیو و تلویزیون استان وجود دارد. دینمحمد یکی از بهترین میراثداران موسیقی بلوچستان و بنیانگذار گروههای موسیقی مکران و شهباز قلندر بود.
قربان سلیمانی بخشی و نوازنده دوتار و خواننده موسیقی محلی و از ترکهای شمال خراسان بود. حاج قربان در کنسرتهایی در ایران و خارج از ایران شرکت کرد و یک آلبوم از آثار او منتشر شد. او همچنین به کشورهای بسیاری مانند پرو، هلند، تونس، ترکیه، بلژیک، انگلستان، سوئیس، کلمبیا، اکوادور، پاناما، فرانسه و چند شهر امریکا نیز سفر کرد. از جمله افتخارات وی میتوان به کسب مقام اول جشنواره موسیقی لیون فرانسه و همچنین احراز مقام ستاره جشنواره اوینیون فرانسه اشاره کرد. او دهها اجرای دوتارنوازی در کنسرتهای موسیقی کشورهای اروپایی، آسیایی و امریکا داشت. حاج قربان در ایران هم مقامهای برتر جشنواره موسیقی فجر ایران بین سالهای ۶۹ تا ۷۱ را به دست آورد و دوازده دوره متوالی داور ثابت جشنوارههای موسیقی مقامی کشور بود.
علیاصغر ابراهیمنژاد اولین فردی بود که دوتار را به گرجی محله آورده است؛ مردی که بیگمان دوتار مازندران مدیون کار و زحمت بزرگانی چون اوست. علیاصغر ابراهیمنژاد نزدیک به ۱۰۰ سال سن داشته و میگفت: «در جنگ جهانی به دنیا آمده و آن زمان رضاشاه دستور داده بود همه مردم دارای شناسنامه باشند. شناسنامه من نیز به تاریخ ۱۳۰۶ صادر شده در صورتی که من آن زمان ۶ سال و بیشتر سن داشتم. ابراهیمنژاد بعد از سالها توانست روی صحنه برود؛ آن هم در پنجمین دوره جشنواره موسیقی آیینهدار و دوتار بنوازد. البته او علاوه بر این، ساز طبل هم مینواخت و به گفته خودش قدمت طبل قدیمی و بزرگش به حدود ۲۰۰ سال پیش میرسد.
شیرمحمد اسپندار نوازنده ساز دونلی اهل ایران در بلوچستان است. او موفق به کسب دکترای افتخاری موسیقی سنتی از کشور فرانسه و دیپلم افتخار نوازندگی در ایران شده است. تندیس او و نخستین دونلی در موزه تهران به یادگار گذاشته شده است. شیرمحمد اسپندار، معروفترین دونَلینواز بلوچستان و ایران، مهمترین و زیباترین مقامها و آهنگهای بلوچی را نواخته است. تندیس او و نخستین دونلی درموزه تهران به یادگار گذاشته شده است. وی نواختن دونلی را با نگاه کردن به انگشتان کسی که همزمان در دو نی مینواخته، فراگرفته است.