پروانه معصومی، بازیگر سینما و تلویزیون درگذشت
هنرمندی که پای اعتقادش به ایران و انقلاب ایستاد
پروانه معصومی، بازیگر سینما و تلویزیون دیروز در سن ۷۹ سالگی دار فانی را وداع گفت. او، بازیگری را با جریان موج نوی سینمای ایران و مشخصاً بهرام بیضایی آغاز کرد. او که در سال 1351 کار خود در سینما را با حضور در دو اثر از بهرام بیضایی، فیلم کوتاه «سفر» و فیلم بلند «رگبار» آغاز کرد و در همان سال در فیلم هژیر داریوش، بنیانگذار و دبیر کل جشنواره فیلم تهران همان دوره ظاهر شد. معصومی تا پیش از انقلاب اسلامی ایران مجموعاً در پنج فیلم بلند ظاهر شد که سه اثر از آنها از ساختههای بهرام بیضایی بودند و این شکل از گزینشگری در نقشها، کارنامه پیش از انقلاب او را نیز از سایر همتایانش متمایز کرده بود.
معصومی در فاصله سال 1357 تا 1363 در هیچ فیلمی ظاهر نشد اما همزمان در سال بازگشت خود به عرصه بازیگری، کارش را مجدداً با «گلهای داوودی» رسول صدرعاملی در سینما و «کوچک جنگلی» بهروز افخمی در تلویزیون از سر گرفت و پس از آن در آثار شاخص و ماندگار سینمایی و تلویزیونی، نقشهای ماندگاری را خلق کرد.
سریالهای «امام علی(ع)»، «مسافر ری»، «پلیس جوان» و «یوسف پیامبر» میزبان ایفای نقش او بودند و در سینما نیز خصوصاً در پرکارترین دهه بازیگری سینمایی خود یعنی دهه شصت در آثار شاخصی نظیر «تاتوره» کیومرث پوراحمد، «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی، «خارج از محدوده» رخشان بنیاعتماد و «ناصر الدینشاه آکتور سینما» از محسن مخملباف ظاهر شد. اما در دهه 70، 80 و 90 آرام آرام از سینما فاصله گرفت و نوع گزینشگری نقشهایش که پرمحتوا بودن فیلمنامه را نشان میدهد، او را بیشتر به سمت همکاری با تلویزیون سوق داد.
نگرش متمایز و منحصربهفرد در انتخاب نقش
بازی در سریال امام علی(ع) بدون تردید نقطه عطفی در کارنامه بازیگری اوست اما معصومی دوبار برای دو فیلم «گلهای داوودی» و سپس «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» در سومین و ششمین جشنواره فیلم فجر، برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن شد و کارنامهاش بیش از هر چیز، گویای سبک بازی و نگرش او به نقشهایی است که از پیش از انقلاب تا پس از آن پذیرای آنها میشد. او سلیقهای هنرمندانه و روشنفکرانه و در عین حال متعهد و پرمعنا در انتخاب فیلمنامهها و نقشها داشت.
پروانه معصومی برای فرار از مصایب زندگی شهری نزدیک به ۳۰ سال پیش، عزم مهاجرت به یکی از روستاهای استان گیلان به نام «طاهرگوراب» را کرد و تجربهای خاص از زندگی را در اطراف شهرستان صومعهسرا و محصور در کوههای جنگلی سربهفلککشیده و با شکوه برای خودش رقم زد و مشغول پرورش گلوگیاه و باغبانی شد. به همین مناسبت مراسم تشییع او، ابتدا در رشت و پس از آن در تهران برگزار خواهد شد.
بازخوانی دغدغههای معصومی در دیدار با رهبر معظم انقلاب
معصومی در سال 1389 در دیدار با رهبر معظم انقلاب حاضر شد و سخنانی را درباره حضور زن در سیمای جمهوری اسلامی ایران و توجه تلویزیون به اقشار مختلف مردم در شهرها و روستاهای کشور ایراد کرد. او در بخشی از این صحبتها گفته بود: «من به عنوان زنی که خارج از تهران در روستایی در استان گیلان زندگی میکنم، میتوانم بگویم تلویزیون برای مردم همان قشر برنامه میسازد، زیرا در تهران به اندازه کافی سرگرمی و تفریح وجود دارد که مردم از آن استفاده کنند، اما در شهرستانها هنگام غروب که فعالیت روزانه مردم تمام میشود و به روستا برمی گردند، دلشان میخواهد پای تلویزیون بنشینند، حتی زنهایی را دیدم که تلویزیون کوچکی دارند تا هنگامی که در آشپزخانه کار میکنند نگاهی به تلویزیون بیندازند، تا برنامهای را از دست ندهند؛ لذا تلویزیون تعهد زیادی نسبت به این بخش از جامعه دارد.»
او در ادامه توضیح داده بود: «متأسفانه در جامعه ما زن هنوز جنس دوم است، خانمها هنوز هم که ۳۰ سال از انقلاب میگذرد، جایگاه خود را در سینما و تلویزیون پیدا نکردهاند، البته درپنج، شش سال گذشته با ساختن تلهفیلمها خیلی تغییر ایجاد شده، اما سؤال من این است آیا ما فقط برای تهران برنامه میسازیم، آیا مسائلی که مطرح میشود برای مردم و زنان و مردان که در تهران زندگی میکنند است یا برای کل کشور کار میکنیم، تهران سر ایران است اما ظاهراً در حال تبدیل شدن به کل ایران است. مردم روستاها و شهرستانها از برنامههایی که میسازیم خیلی بازخورد میگیرند، اگر به آنها امید بدهیم امید را میگیرند، اگر ناامیدی بدهیم ناامیدی میگیرند، اگر راستگویی بدهیم مسلماً راستگویی را دریافت میکنند.»
و در ادامه اضافه کرده بود: «چطور میتوان زن شهری را که میگوید «۱۰ میلیون تومان به ما میدهند اما بر سر ما میزنند»، با آن زن روستایی مقایسه کرد، سؤال من آن است چطور ممکن است از زندگی آنها نتوان فیلم ساخت، معتقدم میتوان ساخت، به شرط آنکه نویسندگان و برنامهسازان ما اگر میخواهند یک فیلم درباره یک روستا در شمال بسازند، خوب تحقیق کنند؛ نه اینکه دو ساعت یا نهایت یک روز بیایند در این مناطق چرخی بزنند، چهار تا جنگل و دو خیابان و سه تا کلبه را میبینند میگویند «واردیم تمام شد»؛ من ۱۵ سال در روستایی در گیلان زندگی میکنم، با روستایی، شهری و جانباز و مردم سر و کار دارم، آیا نمیشود راجع به اینها فیلم ساخت؟ جانبازی که میگوید «خوشحالم که پایم را از دست دادم، اگر پایم را از دست نداده بودم نمیتوانستم مدرک دکتری از فرانسه بگیرم، این پا از دست دادن باعث شد من از سوربن فرانسه مدرک دکتری بگیرم» آیا راجع به اینها نمیشود نوشت؟ امیدوارم کمی بیشتر در بطن جامعه و کشور رخنه کنیم، مردمان روستا را از نزدیک بشناسیم و برای دل آنها که به شما علاقه دارند، کار کنیم. آنها فردا که مرا در خیابان ببینند نوع دیگری به من نگاه میکنند، برای اینکه خدمت شما بودم، برای اینکه من هم نیم ساعت، یک ساعت زیر سقفی نفس کشیدم که شما نفس کشیدید، برای آنها باید زحمت بکشیم.»
پس از آن نیز معصومی با اظهار خرسندی از حضور در این دیدار با رهبر انقلاب در گفتوگویی گفته بود: «رهبر انقلاب را دوست دارم و همیشه هم گفتهام از روی اجبار کاری نکردهام. چند وقت پیش یک کسی به من گفت به زور شما را بردند و گفتم من با سر رفتم. انقلاب باعث شد که کشور ما هویت محکمی در دنیا پیدا کند؛ ایران اسم قابل احترامی در دنیا شد، برای کسانی که میدانند احترام یعنی چه، انقلاب باعث شد من اگر به خارج از ایران میروم و ایرانی هستم به این ایرانی بودن افتخار کنم. افتخار میکنم ایرانی هستم و افتخار میکنم اینجا زندگی میکردم؛ این همه جوانهای ما در جنگ تحمیلی جانشان را از دست دادند که کشور ما یک کشور سرافراز باشد.» روحش شاد و یادش گرامی!