«ایران» از هزینههای عدم توجه به نقش جمهوری اسلامی در منطقه گزارش میدهد
تحمیل خواستههای تهران به واشنگتن
تهران با تحمیل نقش خود در فرایند دیپلماسی غزه، ایالات متحده امریکا را ناگزیر به ارسال چندین پیام مستقیم و طرح درخواست از ایران برای کمک به تعدیل فضایی کرد که به نظر میرسید به تدریج واشنگتن را در باتلاق تنشهای پراکنده در منطقه غرب آسیا فرو میبرد.
گفتوگوی اخیر حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه با رسانه عربی «الجزیره» که پس از آغاز آتشبس موقت میان حماس و صهیونیست ها انجام شد، به تحولی اشاره داشت که در رویکرد جاری ایالات متحده در روند حمایت بیچون و چرا از تلآویو در جنگ غزه تغییری صورت گرفته. به گفته وزیر امور خارجه واسطههای خبری از تصمیم امریکا برای حمایت از تداوم آتشبس و ارسال کمکهای بشردوستانه به غزه خبر دادهاند که در صحنه عمل میتواند به معنای ناگزیر کردن «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر رژیم صهیونیستی برای توقف کامل جنگ باشد. اما نشانههای این تحول در چه فضایی پدیدار شده است؟
عملیات «طوفان الاقصی» در حالی انجام شد که در روزهای پس از آن، خسارات گستردهای بویژه برای تلآویو بر جای گذاشت و در حالی که چشمانداز فوری برای پایان این جنگ خونین پیشبینی نمیشد، تصور میرفت به یکی از وحشتناکترین منازعات تاریخ اسرائیل و فلسطین تبدیل شود. در این راستا آنچه این جنگ را به بحرانی ویرانکننده و غیرقابل بازگشت تبدیل میکرد، پیشروی نیروهای اسرائیل در غزه بود که میتوانست روند تحولات را به جایی برساند که محور مقاومت با بهکارگیری همه ظرفیتهای خود وارد صحنه نبرد شود و چه بسا پای ایالات متحده را هم در حمایت از همپیمانش به صحنه نظامی باز کند. هدف مطلوب «نتانیاهو» که در بحرانیترین وضعیت سیاسی در صحنه داخلی و خارجی قرار دارد، توقف جنگ و تحمیل مذاکره به مقاومت به شکلی است که طرف مقابل حق چانهزنی خود را کنار گذاشته و بپذیرد که فلسطینیان در منطقهای کوچک، مطرود، و زیر تهدید و اقتدار امنیتی اسرائیل در غزه و بخشی از کرانه باختری تن به صلح اجباری دهند. تردیدی وجود نداشت که پذیرش چنین وضعیتی به معنای از سر گذراندن حقارتی بود که مقاومت در سالهای اخیر برای عدم پذیرش آن هزینههای زیادی را پرداخته است.
رایزنی با صحنهگردان
در شرایطی که مقامهای صهیونیست، جنگ غزه را امکانی برای تثبیت موقعیت خود و گسترش آن میدانستند و در این راستا توجه چندانی به عواقب گسترش دامنههای جنگ نداشتند، ایران با رویکردی که در روند دیپلماسی پیدا و پنهان با ایالات متحده به عنوان صحنهگردان جنگ غزه در پیش گرفت، مانع از آن شد که «نتانیاهو» جنگ جاری را به فرصتی برای نجات خود از بحرانهای داخلی و خارجی دولتش تبدیل کند. این در حالی بود که واشنگتن هم ذیل توجهی که به نقش اثرگذار جمهوری اسلامی در روند تحولات داشت، ترجیح داد در نهایت مدیریت جنگ کنونی را در چهارچوب راهبرد بلند مدت خود دنبال کند. آنچه مقامهای امریکایی به آن وقوف یافتند، این مهم بود که تلآویو بهرغم مواضعی که در سالهای اخیر در ضدیت با ایران و تهدیدات نظامی علیه آن مطرح کرده است، در صحنه عمل، امکان دفع بحرانهایی را ندارد که خود عامل آن بوده است. چه حمله اخیر حماس و غافلگیری همهجانبه اسرائیل در عرصه نظامی و اطلاعاتی مهر تأییدی بر این واقعیت بود اما در نقطه مقابل، دیپلماسی ویژهای که ایران پس از آغاز جنگ جاری به جریان انداخت و عزم خویش را برای مدیریت تنش در جنگ جاری غزه به نمایش گذاشت، نشان داد که تا چه اندازه به پشتوانه توان میدانی خود قادر به اثرگذاری بر رویکرد بازیگران درگیر بحران است.
آنچه جمهوری اسلامی در قالب دیپلماسی ویژه خود در هفتههای اخیر در پیش گرفت، حاوی این پیام بود که تلاشها برای متوقف کردن جنگ اسرائیل-حماس باید بر مصایب فلسطینیها و ضرورت یک راهحل سیاسی معتبر در دفاع از مردم غزه تمرکز داشته باشد و ایران نقش منحصر بهفردی در مسأله فلسطین خواهد داشت.
تحمیل نقش
تهران با تحمیل نقش خود در فرایند دیپلماسی غزه، واشنگتن را ناگزیر به ارسال چندین پیام مستقیم و طرح درخواست از ایران برای کمک به تعدیل فضایی کرد که به نظر میرسید به تدریج امریکا را در باتلاق تنشهای پراکنده در خاورمیانه فرو میبرد. به موازات افزایش هزینه برای ایالات متحده که با هدف قرار گرفتن پایگاههای نظامیاش در سوریه و عراق از سوی گروههای جبهه مقاومت همراه بود، ناظران جهانی از ضرورت یافتن راهکارهایی برای کاهش تنش سخن به میان آوردند. در همین راستا رسانه امریکایی «فارین افرز» به نقل از شماری از تحلیلگران امریکایی پیشنهاد داد که استفاده امریکا از کانالهای پشتپرده برای رایزنی با ایران جهت مدیریت تنش جنگ غزه ضرورت دارد. این مهم که به دفعات در ارسال پیام از سوی کاخ سفید به تهران صورت گرفت، نشان میداد که امریکا اینک به اهمیت نقش حیاتی جمهوری اسلامی در خاورمیانه پی برده است؛ امری که چندی پیش در یادداشت «استفان والت»، تحلیلگر بنام امریکایی نیز بازتاب یافت. او گفت امریکا در سال ۱۹۹۱ کنفرانس صلحی را با حضور اسرائیل، سوریه، لبنان، مصر، اتحادیه اقتصادی اروپا و نمایندگی مشترک اردنی/فلسطینی تشکیل داد اما از ایران دعوت نکرد تا نادیده گرفتن این کشور سبب تقویت رابطه آن با گروههای فلسطینی و جبهه مقاومت شود و در شکلدهی به نظم جدید خاورمیانه اثر بگذارد. این در حالی بود که به موازات حمایت امریکا از اسرائیل و تیرهتر شدن رابطه ایران و غرب، افق صلح دورتر میشد و پیوند میان ایران و مقاومت هم قوت میگرفت.
برش
پرهیز از اشتباه تاریخی
حالا روند تحولات نشان میدهد که امریکا در توجه به نقش ایران در فرایند تحولات جاری میکوشد از اشتباهات تاریخی خود فاصله بگیرد. هزینههای عدم توجه به نقش جمهوری اسلامی ایران تا اینجا در فرسودگی رویکرد نظامی و دیپلماتیک امریکا در موضوع فلسطین بازتاب یافته است و مقامهای کاخ سفید در پی همسویی سران کشورهای عربی با ایران دریافتهاند دیگر پشتوانه چندان قوی متحدان عربی خود در منطقه را ندارند. در چنین فضایی بهرغم تصور پیشین ایالات متحده، کشورهای عربی بر پایان دادن به جنگ اسرائیل علیه فلسطین متمرکز شدهاند و نه پیوستن به یک جنگ تازه علیه ایران. اینچنین بود که جنگ غزه فرصتی فراهم کرد تا پس از سالها تقابل، زمینه دیدار ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور ایران از عربستان سعودی برای حضور در نشست سران سازمان کنفرانس اسلامی فراهم شود.
حمایت امریکا از تداوم طرح آتشبس جاری در چنین شرایطی معنادار میشود؛ طرحی که ایران هفتههاست در روند دیپلماسی خود با بازیگران عربی در دستور کار قرار داده و توانسته خواستههای خود را در فحوای پیامهای رد و بدل شده به واشنگتن تحمیل کند. چه امریکا پیش از این، سیاست حمایت بیچون و چرا از متحدان منطقهایاش در ضدیت با ایران را آزموده و شکست سختی را متحمل شده که پیامدهای این ناکامی اکنون به شکل مصیبتباری در غزه خودنمایی میکند.