فلسطین، رؤیای مشترک ایران با جهان

فلسطین برای ما «واقعیت تضاد» را همواره زنده نگه داشته، منسجم کرده و مقابل چشمان ما قرار داده است. صدرا ایده‌هایی در بحث شرور دارد که با این پرسش که «خدا در جریان جنگ غزه کجاست؟» هم مرتبط است. او یک بحث کلامی مفصلی دارد که شرّ، چطور تبیین می‌شود و اگر این نظام، احسن است، پس چرا این همه شرّ در آن وجود دارد.

مجتبی نامخواه
مدیر گروه مطالعات اجتماعی پژوهشکده باقرالعلوم(ع)

فلسطین برای ما «واقعیت تضاد» را همواره زنده نگه داشته، منسجم کرده و مقابل چشمان ما قرار داده است. صدرا ایده‌هایی در بحث شرور دارد که با این پرسش که «خدا در جریان جنگ غزه کجاست؟» هم مرتبط است. او یک بحث کلامی مفصلی دارد که شرّ، چطور تبیین می‌شود و اگر این نظام، احسن است، پس چرا این همه شرّ در آن وجود دارد. این پرسش در عصر خود در عالم اسلام و حتی در مسیحیت و یهودیت در مقابل فعل خدا و عادلانه بودن افعال او مطرح است ولی در ادامه در نظام اجتماعی هم تأثیرگذار بوده است.ملاصدرا می‌گوید «لولا التضاد ما صح دوام الفیض عن المبدأ الجواد». در نگاه صدرایی، فیض، همه وجود است و همه وجودات، فیض و افاضه مستمر است و اینطور نیست که خدا افاضه کرده و ما را آفریده است بلکه به صورت مستمر در حال افاضه وجود به موجودات است. یعنی مثل نسبت اشعه و خورشید است. اینطور نیست که او افاضه کرده و چیز دیگری خلق شده، پس بین من و خدا یک نسبتی برقرار است. من همان نسبت هستم، همان چیزی هستم که از خدا افاضه شده است.
بعد صدرا می‌گوید عالم وجود یا به تعبیر دیگر، کائنات یا حادثات، محصول فیض الهی است و فیض الهی جایی استمرار پیدا می‌کند که «تضاد» باشد. شهید مطهری بر اساس همین فرازها از اسفار، بحثی مقایسه‌ای بین دیالکتیک ماقبل هگل و بعد از هگل دارد و بعد دیالکتیک متعالیه را مطرح می‌کند.
در دیالکتیک، بین تز و آنتی‌تز، نسبتی مادی می‌بینید ولی اینجا یک فیض از مبدأ دارید و یک عالم حادث دارید و یک نوع دیگری از دیالکتیک وجود دارد. شهید مطهری این بحث را مطرح می‌کند که در فلسفه اسلامی اصلی داریم با عنوان تضاد. در تعریف فقهی، اصولی و حقوقی، اصل یک چیزی است که در همه جا هست. قاعده‌ای که در باب‌های مختلف اعمال می‌شود اصل است و شهید مطهری می‌خواهد بگوید جملات صدرا درباره تضاد، اهمیت زیادی دارد و در فلسفه اسلامی «اصل» است.
می‌خواهم این نکته را بیان کنم که بحث ملاصدرا این است که این تضاد است که فیض را می‌آورد. تضاد، علت تامه فیض نیست بلکه بسترساز فیض است. نمی‌خواهم بگویم تضاد، خالق فیض است ولی محمل فیض است و باید تضادی وجود داشته باشد تا به تعبیر امام(ره) خدا یک تحفه به ما بدهد و فیض جریان پیدا کند. در غیر تضاد، این شدنی نیست. فلسطین چیست؟ تجسم این تضادِ مستمرِ ۷۰ ساله. فلسطین تضاد را برای ما احیا کرده است؛ هرچند ما نسبت به نتایج نظری این تضاد بی‌تفاوت بوده‌ایم. حال آنکه بسیاری از فیض‌های عالم اسلام و جهان اسلام محصول همین مسأله فلسطین و تضادهایی است که این مسأله به ما می‌آموزد.
مسأله فلسطین است که به جمهوری اسلامی امکان شکل دادن به هسته‌های مقاومت در سراسر جهان را داده و ما بر خلاف تمام قواعد معمول جهان، هسته‌هایی را شکل دادیم که نیروی نظامی و امکان نظامی فراهم کرده است و اتفاقاً این کارآمدترین حوزه‌های جمهوری اسلامی است. تضاد جاری در فلسطین ایده هسته‌های مقاومت را ممکن کرده است و تا حد جنبش‌های مقاومت، آن‌‎هم جنبش‌هایی بر خلاف تمامی قواعد جهان تبدیل کرده است.
امکان دیگری که فلسطین برای ما فراهم کرده است، امکان «رؤیای مشترک» است. یکی از مشکلاتی که ما پس از عثمانی در عالم اسلام داریم، یک فروپاشی دوگانه است. یعنی تا قبل از عثمانی و فروپاشی آن، حداقل دوگانه‌ها درون‌مذهبی بودند و رقابت شیعه صفوی و عثمانی اهل‌سنت بود و این خیلی رقابتِ ویرانگری نبود، چون از قلب عالم شیعی در ایران و نجف، سید جمال اسدآبادی می‌توانست بلند شود و با مصر، ترکیه و کل عالم اسلام ارتباط بگیرد.
اما بعد از عثمانی این امکان را به طور کامل از دست دادیم. یعنی در عالم اسلام دیگر رؤیای مشترکی نداریم چون بر اساس قومیت، جغرافیا و غیره، عالم اسلام چندپاره شد. در مناطق اسلامی بیشتر بر اساس نوع نسبتی که با غربی‌ها داشتند، یعنی اینکه غرب چطور قرار است این منطقه را استعمار کند، یک کشور شکل دادیم. در نتیجه ما در عالم اسلامی اساساً رؤیای مشترکمان را از دست دادیم. فلسطین اما برای ما رؤیای مشترک ایجاد کرده است. یعنی کاری کرده که من با همه عالم اسلام می‌توانم بر اساس زبان و رؤیای مشترک، ارتباط برقرار کنم و واقعاً هم رؤیاست. در عالم اسلامی و حتی منطقه‌ای در هیچ موردی غیر از فلسطین به این معنا رؤیا نداریم. ببینید در تجسم گرافیکی و هنری، آزادی قدس را چقدر خوب می‌توانیم تصویر کنیم. این به‌واسطه همین امکان رؤیای مشترک حاصل شده است.
فلسطین نه تنها در عالم اسلام به ما رؤیای مشترک داده بلکه یکی دیگر از مهم‌ترین بحران‌های ما را هم حل کرده است. ما در عالم اسلام به عنوان اقلیت جهان غالب و مشخصاً در تشیع و گرایش بیداری در اسلام، یک «ضدنظم» در این عالم هستیم. مهم‌ترین مسأله ما این بود که نمی‌توانستیم رؤیای خودمان را در نقطه‌ای با رؤیای جهانی مفصل‌بندی کنیم. هیچ زبان مشترکی نداشتیم. اما فلسطین این زبان مشترک را به ما داده است. یعنی در مواقع و ادواری، مثلاً به صورت خیلی محدود در اوج انقلاب اسلامی، با حرکت‌های ناسیونالیستی جهان عرب یا با حرکت‌های آزادی‌بخش و استقلال‌طلب آفریقا یا با حرکت‌های رهایی بخش امریکای لاتین ارتباط گرفتیم ولی بلافاصله همان زمان مسأله‌های اعتقادی و سیاسی و حتی ملی و قومی خیلی جدی می‌شد. یعنی مرتب چیزهایی خلق می‌شد که این رؤیای مشترک را بهم می‌زد. رؤیای مشترک من و انسان غیرمسلمان! فلسطین، این رؤیای مشترک را به ما می‌دهد. یعنی سر یک مسأله می‌توانیم با انسان اروپایی مشترک باشیم، با انسان مسلمان غیر ایرانی می‌توانیم مشترک باشیم، با چپ می‌توانیم مشترک باشیم، با شرق دور و آفریقا می‌توانیم ادبیات مشترک پیدا کنیم. این رؤیای مشترک و امکان مفصل‌بندی با رؤیای جهانی خیلی مهم است.