درباره مستند طنطوره
آن روز 23 مهبهخصوص
محمداحسان مفیدیکیا
منتقد
در سیاهی ابتدای مستند نوشتهای نقش میبندد: «ملتی که گذشته خود را نمیداند، اکنونی مبهم و آیندهای پنهان در مه خواهد داشت.» و بعد یادآور میشود که این فیلم آرشیوی ازجنگ اعراب و اسرائیل در سال 1948 را نشان میدهد که پیش از این دیده نشده است و بعدتر هم جملاتی درباره واقعیتهای تاریخی که منتهی میشود به این دوگانه که: «اسرائیلیها آن را جنگ استقلال و فلسطینیها [روز] نکبت مینامند.»
در ادامه فیلم میرود سراغ یک مرد و سه زن سالخورده که به عبری از روزهایی میگویند که به روستای طنطوره در ساحل مدیترانه در فلسطین آمدند؛ روزهایی که از آن فقط خاطرات خوبش را به یاد دارند و دیگر خاطرات بدش را به یاد نمیآورند یا نمیخواهند به یاد بیاورند! و دیگر مصاحبهشوندهها عمدتاً سربازان جوخه الکساندرونی هستند که در آن سال و در آن روستا جنگیدهاند، آنها آن وقایع را به وجود آوردهاند، فاجعه کشتار! به قول یکیشان که سبیل پک و پهنی دارد و در جواب آلون شوارتز، مستندساز که پرسید دراینباره با زنت صحبت کردهای، گفت: «چه بگویم؟ بگویم که قاتلم؟» و البته این را با پوزخند گفت، بدون هیچ حس تأسفی.
تدی کاتز 20 سال پیش بهعنوان پایاننامه کارشناسیارشد خود سراغ شاهدان و عاملان ماجرا را گرفته و همهچیز را از ایشان پرسیده و حالا شوراتز آمده سراغ او تا دوباره بپرسد که در آن سالها چه شد، او چه شنید، چرا به اتهام افترا به دادگاه رفت و در دادگاه چه گذشت و سؤال بنیادیتر اینکه اساساً در طنطوره سال 1948 چه رخداد که حتی یادآوری آن مایه خجالت و کتمان است؟
مسأله خاطرات است! اینکه بخواهند یا نخواهند به یاد آوردند که در آن روز 23 ماه مه، پس از اینکه از چند جناح به آن روستای کوچک ساحلی حمله کردند و باقی مردانی که در میدان نبرد نمرده بودند را یکجا جمع کرده و همه را کشتهاند! نه اینکه فراموش کرده باشند، نه! حال بعداز هفتاد و چند سال هم به یاد دارند که چه شده ولی اگر بپذیرند در آن سال مستقیم با تپانچه به سر همه اسیران جنگی نشانه رفته و شلیک کردهاند، پس چه فرقی بین آنها و نازیهاست؟
از آن طرف بازماندگان خیلی خوب به خاطر دارند که بر ساکنان طنطوره چه گذشت! روزی که مردها را از زنها و بچهها جدا کردند، همه را کشتند، چیزی حدود 280 مرد که با شلیک مستقیم گلوله یا شعلههای آتش مردند و بعد در یک چاله دفن شدند و این کاری بود که به قول خودشان «اخلاقمدارترین ارتش دنیا» انجام داده است و البته سال بعد همان گور دستهجمعی را هم حفاری کرده و همه مدارک را از بین بردند.
طنطوره فقط یکی از صدها روستایی است که در 1948 اشغال و نابود شد و حکومتهای آن رژیم پیوسته و پیوسته هر سند و شاهدی که دراینباره صحبت کرده را بهطور نظاممند سانسور کردهاند و تاریخ را آنطور که بنگوریون خواسته نوشتهاند.
منِ مخاطبِ مستند حتی با شوارتز که خود بهنحوی در پی طبیعی کردن ماجرا از راه افشا و پذیرش آن از سوی جامعه صهیونیست و اشغالگر است، همدل نیستم. این و مثل این فجایع در فلسطین کم اتفاق نیفتاده و گذر زمان چیزی از سیاهی آن نمیکاهد و از جرم جانیان کم نمیکند. چه اینکه درباره اشغالگران اروپایی استرالیا و امریکا و دیگر زمینهایی که بهزور اسلحه و ترس کشتار از صاحبان اصلی آن غصب شده نیز همین نظر را دارم.
خواستم مثل همیشه یادداشتی درباره یک مستند بنویسم که زوایای فنی و جوایز و عوامل را بیان کند و بعد هم کمی از داستان را مبهم بگذارم تا بیننده خودش برود و ببیند که آخر ماجرا چه میشود اما اینبار نتوانستم، همه چیز را بگویم.