شهری که بیخیال ویروسهای پاییزی شده است
مقاوم به ویروس انکار
حمیده امینیفرد
گزارش نویس
ین چهار روایت، چهار تصویر ساده از این روزهای همه ماست که در نقاط مختلف شهر با آن دست و پنجه نرم میکنیم. رعایت پروتکلهای بهداشتی اگرچه مثل گذشته سختگیرانه اعمال نشده و کسی هم دیگر برای «درصدها» اهمیتی قائل نیست، اما واقعیت این است که بیماریهای ویروسی حالا با هر اسم و نشانهای به همه ما نزدیک شدهاند. نگاهی به دور و برتان که بیندازید، خواهید دید تعداد مبتلایان در چند هفته اخیر بالا رفته و هرکس با هر توان بدنی با شدت و ضعف مختلف با یک ویروس بینام مبارزه میکند. همه ما به عنوان یک شهروند مسئولیت اجتماعی داریم. باید وقتی صدای بیماری از درونمان شنیده میشود، از موج انتقال آن جلوگیری کنیم.
بعد از یک هفته یک خط درمیان، صدای سرفههای زن حالا ممتد شده است... زن اما هربار به انکار متوسل میشود. یک روز آلرژی پاییزی است، روز دیگر به مواد بهداشتی سرویس بهداشتی حساسیت نشان داده و هراز گاهی هم به خاطر غذای تند و پرادویهای که نوش جان کرده، گلویش صاف نمیشود... تا اینکه بالاخره تب و لرز پاییزی به سراغش میآید. درست همان روزی که مشغول وارسی زیتونهای چیده شده داخل مغازه است، لحظهای که با هیجان به جان نیمهجان ترشیهای وسوسهانگیز داخل مغازه افتاده و بدون توجه به غرولندهای آقای مغازهدار، با یک قاشق پلاستیکی از سطلی به سطل دیگری میرود، هرازگاهی هم برای دلخوشی سایرین که مات و مبهوت حرکات عجیب و غریبش شدهاند، دستش را به نشانه تسلیم بالا میآورد و با خندههای بلندی میگوید: «فقط نوک زبانم خورده، قاشقم تمیز است!» نیمساعت بعد، اما حال و روز زن دیدنی است. از زور سرفههایی که قطع نمیشود، کارش به درمانگاه چند قدم آنطرفتر از مغازه میکشد. زن که حالا از شدت تب و ضعفی که معلوم نیست از کجا سروکلهاش پیدا شده، بدجور بیحال شده، خودش را کشانکشان به درمانگاه میرساند. با همان حرکات عجیبش روی صندلی مینشیند که یک نفر زودتر از او از شدت تب، بیحس شده و حالا هم زیر سرم منتظر مانده تا بلکه یک نفر به دادش برسد. زن سرش را به تکیهگاه صندلی میچسباند و بعد هم با دستی که چندین بار عطسههای بلندش را خنثی کرده، سعی میکند به دیگران بفهماند که چیزی نیست، فقط یک افت قند ساده است! همین؛ به قول خودش یک بیحالی ساده تا رسیدن به اتاق دکتر، برایش دو ساعت آب میخورد. زن اما همچنان تقلا میکند تا به دیگران ثابت کند، حالش آنقدرها هم که دیده میشود، بد نیست. برای همین مدام با لبخندی که به زور روی صورتش نگه داشته، سرش را به سمت دیگران تکان میدهد و میگوید: «امان از این هوای پاییزی!»
سرو غذا با عطسه
صدای عطسههای بلند مرد با صدای فلافلهایی که داخل یک ماهیتابه پر از روغن مشغول طلایی شدن است، چنان ترکیب موسیقایی خلق کرده که کسی نداند، به خیالش مرد رهبر ارکستر جایی بوده! یک فلافل میاندازد بالا و پشتبندش لااقل سه عطسه به قول حاضرین «مرد افکن» تحویل جماعتی میدهد که بیصبرانه در انتظار غذایی هستند که با این حال و روز معلوم نیست با چه کیفیتی آماده شده! مرد هراز گاهی با دستی که مشغول خالی کردن نانهای ساندویچی است، دستی به سروصورتش میکشد و کمی هم که از شدت عطسههایش کم شد، دوباره به سراغ چنگال بزرگی میرود که فلافلها را زیر و رو کند. جالب اینکه تمام این صحنههای رئال از جلوی چشم جماعت گرسنهای رد میشود که تنها صدایی که میشنوند، صدای غذاست. مرد 20-15 نان ساندویچی را که خالی و پر کرد، از شدت خستگی روی چهارپایه زهوار دررفته داخل مغازه، نیمهجان میافتد... کسی اما به خیالش هم نیست... نه ماسکی وجود دارد و نه دستمال تمیزی که این وضعیت درب و داغان را سروسامان دهد. کمی بعدتر مرد با تکهپارچهای که رنگش از زور چرک و کثیفی قابل تشخیص نیست، به جان روغنهای ماندهایی میافتد که دور تا دور شیشه جلوی دخلاش پریده است، نزدیکیهای ظهر تعداد مشتریها چند برابر میشود. مرد از بیچارگی با یک دستش دخل میزند و با دست دیگرش ظرفهای خالی سلفسرویس پرطرفدارش را پر میکند.
آلرژی به مرخصی!
سه روز است به هوای اینکه سینوسهایش باد خورده، سرش را روی میز کار میگذارد و بعد هم که کمی خوابش برد و به اصطلاح حالش سرجایش آمد، دوباره روز از نو روزی از نو. چند روزی میشود که با این حال و احوال پشت میز ولو میشود و هرکس هم که کمی اعتراض کرد، با صدای عصبانی زنی مواجه میشود که میخواهد به دیگران بفهماند که خبری نیست و حالش بهتر از دیگران است! این احوال کارمند ۴۵ ساله یکی از شرکتهای دولتی است که ظاهراً جانش به مرخصیهایش وصل است و معلوم نیست با چه حساب و کتابی ترجیح میدهد تا آخرین لحظهای که زورش میرسد، پشت میز کارش مقاومت کرده و تن به بیمارستان و درمانگاه و خانه ندهد.
او حتی از ترس اینکه مبادا پوست صورتش چروک بردارد، به این بهانه که نمیتواند نفس بکشد، ماسک نمیزند و هرکس هم که خدای نکرده نگاه چپ بکند، تا دو روز باید عواقب نگاهش را با غرولندهای رگباری او پس بدهد. سینوسهای بادکرده خانم کارمند بعد از یک هفته تبدیل به صدای خسخس گلویی میشود که راه صدایش را مسدود کرده! زن اما به این راحتیها بیخیال «نیامدن» نمیشود. اصرار دارد که دچار آلرژی شده و دورهاش که تمام شد، صدایش دوباره همان صدای بلندی میشود که همیشه برق از سر همکارانش پرانده... چند روز بعد صدای سرفه میزهای کناری یکی در میان بلند میشود، یک نفر با تب ۳۸ درجه راهی اورژانس شده، آن دیگری با بدن درد شدید راهی خانه میشود!
آرایش پاییزی
به بهانه سردی هوا، پنجرهها را کیپ تا کیپ بستهاند. تنها راه نفوذ هوا همان در بزرگ ورودی است که با پرده چرمی بلندی پوشانده شده. شلوغی که به اوج میرسد، بوی رنگ و لاک با صدای سرفه و عطسه چنان درهم آمیخته میشود که صدا به صدا نمیرسد... اسمش را گذاشتهاند، یکی از معروفترین آرایشگاههای زنانه شمال شهر. حتی اگر نخواهید کار ویژهای هم در این آرایشگاه انجام دهید، چندصد هزار تومان پیادهاید و وای به آن روزی که تصمیمتان صافی برزیلی یا آمبره موهایتان باشد، در این صورت با کمتر از ۱۵ میلیون تومان کارتان راه نمیافتد. با وجود این در این فضای لاکچری پر زرق و برق نه خبری از تهویه بزرگ و نه حتی ماسک و دستکش یکبار مصرف ارزانی است که مشتریها را از شر این ویروسهای پاییزی مدشده، درامان نگه دارد. زن که حالا به قول خودش بعد از ماهها به میهمانی آنچنانی دعوت شده، از ترس اینکه آبی که از چشمها و دماغش راه افتاده، ترکیب آرایش صورتش را بههم بزند، یک مشت قرص ضدحساسیت و سرماخوردگی و چند مولتیویتامین رنگی عجیب و غریب را یکجا میاندازد بالا و بعد هم با همان چهره رنگپریده و چشمهای تنگشدهای که از شدت بیحالی نای باز شدن ندارد، مینشیند زیر دست خانم آرایشگر. هرازگاهی هم با حالت پریشانی سرش را به سمت آیینه بلند میکند و بعد هم که میبیند زور رنگ و لعاب سرخاب و سفیداب، به رنگپریدگی چهرهاش نرسیده، به خانم آرایشگر اصرار میکند که دوز آرایشش را بیشتر کند.
بــــرش
صدای عطسه های بلند مرد با صدای فلافل هایی که داخل یک ماهیتابه پر از روغن مشغول طلایی شدن است، چنان ترکیب موسیقایی خلق کرده که کسی نداند به خیالش مرد رهبر ارکستر جایی بوده! یک فلافل می اندازد بالا و پشت بندش لااقل سه عطسه به قول حاضرین «مرد افکن» تحویل جماعتی می دهد که بی صبرانه در انتظار غذایی هستند که با این حال و روز معلوم نیست با چه کیفیتی آماده شده است.