آیا مروان با کاشت فرضیه پشتیبانی شوروی در جنگ، صهیونیستها را منحرف کرده است؟
مصیبت ما، اشتباه از آب درآمدن مفروضاتمان بود
اما برای گلدا مایر موضوع شکل دیگری دارد. او هم تلاش میکند خود را از اتهام عاملیت در شکست جنگ یوم کیپور مبرا جلوه دهد. او یک فصل کامل را در کتاب خاطراتش به روایت خود از این جنگ اختصاص داده و مینویسد: «من چگونه میتوانستم نگران وقوع جنگ باشم در حالی که رئیس ستاد ارتش و دو رئیس سابق آن یعنی دایان و حییم بارلو و رئیس اطلاعات کشور همه به اتفاق وقوع هرگونه جنگی را دور از ذهن میدانستند؟ آنها سربازانی عادی نبودند، همه ژنرالهایی بسیار با تجربه بودند، آنها مردانی بودند که در جبهههای مختلفی جنگیده و سربازان دیگر را در جنگهای متعددی پیروزمندانه فرماندهی کرده بودند. هر کدام از آنها دارای سابقه نظامی ممتاز و منحصر به فردی بوده و سرویس اطلاعاتی ما یکی از بهترین سرویسهای اطلاعاتی دنیا بود. همچنین منابع اطلاعاتی خارج از کشور که ما دائماً با آنها در ارتباط بودیم، نیز ارزیابی کارشناسان ما را تأیید میکردند.» درواقع از همین جا هم هست که نقش مروان پررنگ و بیرقیب میشود. کتاب «زندگی من» زندگینامه خودنوشت گلدا مایر اولین بار در سال 1975 به چاپ رسید بنابراین به طور طبیعی کوچکترین اشارهای به جاسوس بلندپایه اسرائیل در آن نمیشود اما ردپای این موضوع در روایت او این طور دیده میشود: «ساعت نزدیک چهار صبح بود که تلفن منزل زنگ خورد منشی نظامی من پشت خط تلفن بود. او گفت که اطلاعاتی دریافت کرده که نشان میدهد دو کشور مصر و سوریه قصد دارند فردا بعدازظهر به صورت مشترک به اسرائیل حمله کنند او گفت که این اطلاعات و اخبار موثق است و حمله حتماً انجام خواهد شد.»
روایت مایر هم نشان میدهد که هرچند اطلاعات مروان کمی زودتر به دست صهیونیستها رسیده است اما مهمترین فرضیه آنها که وقوع جنگ را مشروط به رسیدن بمبافکنهای شوروی میکرده، درهم شکسته و آنان را به کلی ناامید کرده است: «ما نه تنها در وقت مناسب از این جنگ آگاه نشدیم، بلکه باید هم زمان در دو جبهه با دشمنانی میجنگیدیم که چندین سال بود خود را برای این یورش مهیا میکردند. در مقایسه با تجهیزات دشمن ما از نظر پدافندها، تانکها، هواپیماهای جنگی و نیروی نظامی در مرتبه بسیار پایینتری قرار داشتیم و از نظر روحیه نیز وضعیتمان بسیار نامساعد بود. مصیبت ما فقط در چگونگی شروع جنگ نبود، بلکه تعدادی از مفروضات بنیادی ما نیز اشتباه از آب درآمده بود ما احتمال نمیدادیم که جنگ در ماه اکتبر شروع شود و یقین داشتیم که هشدارهای کافی قبل از شروع هر جنگی را دریافت میکنیم همچنین، ایمان داشتیم که میتوانیم جلوی ارتش مصر را قبل از آن که بخواهد از کانال سوئز بگذرد، بگیریم. دیگر سختتر از این نمیشد.»
اما با یا بدون مروان، جنگ اصلاً برای اسرائیل خوب پیش نرفت. در روزهای اول نه تنها مصریها از کانال سوئز گذشتند بلکه توانستند بخش زیادی از صحرای سینا را که در جنگ ششروزه از دست داده بودند، از اشغال اسرائیل خارج کنند. از سوی دیگر، نیروهای سوری هم موفق شدند بلندیهای استراتژیک جولان را به تصرف درآورند. اسرائیل بشدت در موضع ضعف قرار گرفته بود اما جدال امریکا و شوروی از یک سو و میانجیگری سازمان ملل از سوی دیگر، آتشبس را الزامی کرد و نهایتاً در 25 اکتبر با اعلام آتشبس، جنگ به پایان رسید اما دیگر همه چیز در خاورمیانه تغییر کرد درحالی که اشرف مروان در نقطهای پنهان و هنوز مبهم از این تغییر ایستاده بود.