زنجیره کودتاها به گابن رسید
ناامنی و کودتا؛ سوغات استعمار برای آفریقا
فائزه سادات یوسفی
خبرنگار
بعد از کودتا در نیجر، این بار نظامیان گابن واقع در آفریقای مرکزی کنترل دولت را در دست گرفتند تا فریاد قاره سیاه برای رهایی از استعمار پنهان بلندتر از قبل شنیده شود.
رویترز گزارش داد، افسران ارشد ارتش گابن با حضور در شبکه تلویزیونی اعلام کردند که قدرت را در دست گرفته و نتایج انتخابات برگزار شده را باطل کرده و مرزهای کشور را بستهاند. آنها بعد از اعلام پیروزی «علی بونگو» که از سال 2009 برای سه دوره موفق به کسب آرا شده، نتایج انتخابات را دستکاری شده خوانده و دولت را منحل کردند. او بعد از حبس خانگی، به نقل از رئیس گارد ریاست جمهوری استعفا داده و در یک ویدیو در شبکههای اجتماعی از تمام دنیا و دوستان خود خواسته علیه کسانی که او را دستگیر کردند، اقدام کنند.
با پیگیری روند کودتاها میتوان گفت که اکنون آفریقا به موازات اوکراین، سرآمد تحولات جهانی شده، چرا که نتایج این رویدادها تنها به مرزهای جغرافیایی محدود نمیشود و آفریقا در کشاکش رقابت قدرتها، به کانون تحرکات ضد استعماری مبدل شده است.
آفریقا به رغم اینکه در معادلات جهانی به حاشیه رانده شده اما امروز تلاش میکند که جایگاه خود را در عرصه سیاسی جهان پیدا کند. این قاره، دارای غنیترین منابع طبیعی و ذخایر معدنی استراتژیک بوده و با توجه به رشد روزافزون فناوریهاینوین اهمیت خود را بیش از پیش نشان میدهد. به عنوان نمونه کشور گابن دارای چاههای نفت عمده و ذخایر عظیم اورانیوم برای تولید سوخت هستهای در کشورهای اروپایی بویژه فرانسه بوده است. از این رو ماهیت رقابت بین قدرتها اکنون فشردهتر و حیاتیتر شده و میرود که روند پویاتری را به نسبت قبل از خود بروز دهد.
با وجود آنکه این قاره سهم بسزایی در تولید ثروت دارد اما شکنندگی آن به دلیل ضعف سیستماتیک تحمیلی غرب موجب شده، نگاههای دولتمردان غیروابسته و مردم به سمتی رود که آنها را نه در یک جبر تضمین شده، بلکه با مناسبات سازنده به ارتقای جایگاه نیل دهد. به همین جهت، آفریقا تلاش کرد که با شرق بهخصوص با چین وارد تعامل شود که این امر هراس را در کاخ سفید برانگیخت. از این رو، امریکا برای کاستن از فضای ایجاد شده و تقویت نفوذ خود، استراتژی خود را برپایه تعدیل تعاملات با آفریقا پایهگذاری کرد تا آنجا که حتی جو بایدن، رئیس جمهور امریکا از راهبرد «شراکت آفریقا- امریکا» به عنوان رویکرد جدید ایالات متحده رونمایی کرد.
بلوکهای قدرت تهدیدی برای غرب و سناریوهای پیش رو
آنچه در سطح کلان در آفریقا در حال وقوع است گذر از نظم سنتی سلطه و استعمار کهن غرب است. آنها به هر طریق تلاش دارند که خود را به عنوان یک تصمیم گیرنده مستقل در سیستم مدیریت جهانی ابراز کنند و آنچه به نام کودتا در حال جریان است، بخشی از این تلاشهاست. کودتا شاید ظاهراً به لحاظ نوع برخورد نظامی، واژهای به کار رفته بر این کنشها باشد، اما در اصل رفتاری است که بر پایه آزادیخواهی برای عزل دولتها و حکومتهای وابسته صورت گرفته است. بنابراین، این دست اقدامات نظامی را میتوان اعتراضی علیه استعمار و تلاشی برای بازگرداندن استقلال این کشورها ارزیابی کرد. آنچه کشورهای صاحب نفوذ غربی چون فرانسه را اکنون و بویژه با توجه به استقبال مردمی از چنین کودتاهایی نگران کرده، تنها کوتاه شدن دست نیست، بلکه اثرات مستقیمی است که دومینو کودتاها بر نگاه جوامع دیگر آفریقایی گذاشته و انگیزه را در آنها شکل خواهد داد. کشور فرانسه یکی از قدرتهای استعماری غربی است که هنوز و پس از چند قرن استعمار قاره سیاه بر بخشهای مختلفی تسلط دارد و بر همین مبنا، از هر وسیلهای برای دخالت در امور داخلی این کشورها و حتی مداخله نظامی استفاده میکند.
اولین اثر این کودتاها این است که عملکرد دولتهای استعماری درگیر در کودتا، نیات آنها را عریانتر از قبل کرده و از این رو به روشنگری بیشتر نزد افکار عمومی آفریقا منجر خواهد شد. دوم آنکه حمایتهای دیگر کشورها بویژه در زمینه نظامی از کودتای اعمال شده، نشان از این واقعیت دارد که رشد فزاینده کودتا موجب تشکیل بلوکهای قدرتمند ضد غربی در آفریقا خواهد شد که همزمان با روند توسعه کودتا، می تواند تهدید بسیار جدی برای غرب شود؛ بویژه که بیم آن میرود که با انسداد نفوذ آنها، مسیر نفوذ کشورهای رقیب تسهیل شود.
غرب با شعار دموکراسی سازی، تلاش کرد دولتهای دست نشانده خود را مشروعیت داده و در این چهارچوب نفوذ فزاینده خود را تعمیق بخشد. اما آنچه مشخص است، راهبرد غرب مبتنی بر این ایده در افکار عمومی با شکست مواجهه شده است و این راهکار نیز، کارایی سابق را ندارد. این دوره که آن را میتوان دوره گذار از دموکراسی نامید برای کشورهای مداخله گری چون فرانسه گران تمام شده و بیشک به تغییر راهبرد آنها خواهد انجامید.
سناریوهایی که اکنون دنبال میشود، مداخله نظامی در آستین اکوواس است که اکنون اهتمام جدی بر این امر داشتهاند. چرا که اکنون کشوری چون فرانسه علی رغم دارا بودن هزاران نیروی نظامی در نیجر، اما به لحاظ تغییر راهبرد نمیتواند به طور مستقیم مداخله نظامی کند و از این رو، با پشتیبانی از مداخلات نظامی به طور غیر مستقیم، راهکار خود را عملی میکند. اما مشکل اینجاست که حمایت نظامی دیگر کشورها چون گینه و بورکینافاسو از نیجر میتواند جنگی را به راه بیندازد که ابعاد و اثرات آن غیر قابل پیشبینی است و میتواند نتایج زیانباری را برای غرب به بار آورد. بویژه که ممکن است حتی این دست مناقشات، کودتاهای دیگری را در این میان رقم بزند و بازیگران رقیبی هم در آن نقش آفرینی کنند و در نهایت به جنگ نیابتی منجر شود؛ بویژه که جنگ اوکراین به یک فرسایش ناتمام مبدل شده و غرب اکنون در باتلاق آن گرفتار است.
از طرفی برخی کشورها چون ایالاتمتحده تلاش میکنند که در برهه زمانی فشرده خلأ تثبیت حکومت، مسیر کودتا را در پلن خود قرار دهند. چندی پیش رسانههای امریکایی تلاش کردند که با استناد به سوابق افراد کلیدی کودتای نیجر که دوران آموزشی خود را در امریکا سپری کردند، رویه ضد استعماری آنها را با تردید مواجه سازد.
خبر پلاس
تاریخچه کودتاها در آفریقا
به جز کودتای اخیر گابن، 9 کودتای دیگر در سالهای اخیر به طور سلسله وار محقق شده که عمده اهمیت آن، وجود انگیزههای مشترک بین بانیان آن است. طی ماه گذشته، نیروهای نظامی در کشور نیجر با دستگیری «محمد بازوم» قدرت را در دست گرفتند که به موجب آن اکوواس این کشور را تهدید به مداخله نظامی برای بازگردان رئیس جمهور سابق کرد.
به طور کلی، دو دوره کودتا در قاره آفریقا به ثبت رسیده است. در دوره اول، در طول دهههای 1970 و 1980، کودتا در آفریقا یک اتفاق عادی و یک وضعیت عمومی بود که تنها در تعداد کمی از کشورها رخ داد. به عنوان مثال، در مناطقی مانند ساحل و غرب آفریقا، سنگال تنها کشوری بود که کودتای نظامی را تجربه نکرده و هنوز هم به همان صورت باقی مانده است. موج دوم عمدتاً در کشورهایی که ابزار فریبنده دموکراسی نتوانست خواستههای اساسی را تأمین کند، به وقوع پیوست. این امر منجر به یک سری کودتا شد که از مالی شروع شد و در عرض یک دهه سه کودتا را تجربه کرد. این روند سپس به گینه نیز کشیده شد که شاهد دو کودتا در همان دوره بود و پس از آن به چاد و بورکینافاسو رسید و در نهایت نیجر هم آن را تجربه کرد.