کشیش پشت دوربین
محمداحسان مفیدیکیا
منتقد
یک بار وقتی که گریرسن داشت نقدی بر فیلم «موآنا» ساخته رابرت فلاهرتی مینوشت، برای اولین بار واژه «مستند» را برای این ژانر از فیلمسازی به کار برد و مبدع این عنوان شد. البته خدمات جان گریرسن اسکاتلندی به سینمای مستند خیلی بیشتر از ابداع عنوان است، او نظریهپرداز و تهیهکننده شهیر مستند بود، چنانکه امروزه او را «پدر مستندسازی بریتانیا» میدانند.
گریرسن در دانشگاه گلاسکو فلسفه اخلاق خوانده بود، او فیلم را دارای همان تأثیری میدانست که قبلاً کلیسا بر افکار و اعمال جامعه داشت، از اینرو مستند را چراغ راهنمای مردم برای بیرون آمدن از گمراهی میدانست؛ او رسماً میگفت «من به سینما به مثابه وعظ مینگرم.»
گریرسن پس از اینکه به امریکا رفت و با رابرت فلاهرتی آشنا شد، در جایگاه کارآموز او قرار گرفت و او را بهعنوان «پدر سینمای مستند» ستود اما همیشه از این تأسف میخورد که چرا فلاهرتی به جای شهر و جامعه خودش به سرزمینهای دوردست میرود و وقت خود را تلف میکند، از اینرو پس از فلاهرتی بیشتر توجهش معطوف به رویکرد مسئولیت اجتماعی در سینمای روسیه شد. او شیفته آیزنشتاین بود و این را بهخوبی در اولین اثرش، یعنی «ماهیگیران» نشان داد، آنجا که ضرباهنگ در تدوین بهخوبی یادآور سبک تدوینی رزمناو پوتمکین بود. گریرسن در همین اولین اثرش نشان داد که راه او از فلاهرتی جداست و او بیشتر از اسکیموها و بومیهای استوا معطوف به شهر، صنعت و جامعه است.
گریرسن بیشتر از اینکه کارگردان باشد یک تهیهکننده و مدیر خلاق بود. او سعی میکرد با نظریهپردازی بر طیف وسیعی از مستندسازان تأثیر بگذارد و هم اینکه با سبک خاص مدیریت خود، چیزی شبیه به یک فرمانده نظامی و با چاشنی تندمزاجی و ترشرویی، مجموعه تحت امر خود را به راهی ببرد که میخواهد. مثلاً تصور کنید که در آن شرکت فیلمسازی همه چیز در کار خلاصه میشد و ازدواج حرام بود، گویی اینجا دیر است و اینها راهبه و عشاء ربانیشان همین کاتهایی که میزنند، از همین رو بود که یکی از کارورزان، او را «کشیش پیرو کالوین» مینامید.
یکی از خواندنیترین روابط کاری در دنیای مستند، رابطه گریرسن و فلاهرتی است. او که در ابتدا شیفته فلاهرتی بود و یکی از حواریون او به شمار میرفت، کم کم از زیباییشناسی خاص او فاصله گرفت و به یک منتقد سرسخت بدل شد، چنان که پس از دعوت فلاهرتی به بریتانیا برای تولید یک فیلم مستند، نتوانست با او کنار بیاید و استاد را اخراج کرد! گریرسن به شاگردانش میگفت: «مراقب باشید استیتکزده نشوید، شما در وهله اول یک مبلغ هستید نه یک فیلمساز، هنر برای شما یک چکش است نه آینه.»
وقتی که فلاهرتی در 1934 «مردی از آران» را ساخت و یک بار دیگر بعد از «نانوک شمال» مخاطبان را شگفتزده کرد، حتی پل روتا که همیشه در نقد فلاهرتی با گریرسن همراهی میکرد او را ستود اما باز این گریرسن عبوس بود که فلاهرتی را متهم به ندیدن وضع اسفبار اقتصادی جزیرهای کرد که در مستند نشانش داده بود. گریرسن از عبارت «بازگشت ارتجاعی به ستایش قهرمانی» برای این مستند استفاده کرد و چنان در این نقد مصر ماند که روتا هم نظرش را نسبت به فیلم تغییر داد و گفت: «مستند نباید موضوعات اجتماعی این عصر مهم را نادیده بگیرد.» از آن سو فلاهرتی هم رویه گریرسن را مبنی بر اینکه مستند باید همیشه با تفسیری حاکی از یک نظر خاص همراه باشد «یک تحمیل لعنتی» میدانست.
کارویژه گریرسن در تاریخ مستند نظریهپردازیهای عمدتاً اجتماعی و سیاسیاش بود، او بخشی از این آرا را در رسالهاش با عنوان «اولین اصول مستند» در 1932 منتشر کرد.