«ایران» از دلایل سفر وزیر خارجه امریکا به عربستان همزمان با بازگشایی سفارت ایران در «ریاض» گزارش می‌دهد

واشنگتن؛ نگران و سرگردان در منطقه


«آنتونی بلینکن» وزیر خارجه امریکا دو روز پیش راهی ریاض شده و با رهبران سعودی درباره تحولات اخیر در سیاست خارجی عربستان به گفت‌و‌گو نشسته است. سفری که او گرچه هدف از آن را ایجاد ثبات در روابط واشنگتن و ریاض، تقویت عادی‌سازی دیپلماتیک بین عربستان و رژیم صهیونیستی و همچنین حضور در نشست شورای همکاری خلیج فارس اعلام کرده، اما در بطن آن، اصرار بر تداوم نقشی ارزیابی می‌شود که مقام‌های ایالات متحده در قامت حافظ امنیت و متحد امین کشورهای عربی برای خود متصور هستند. «بلینکن» در حالی خود را به ریاض رسانده است که ایالات متحده چندی پیش برای جبران مافات آنچه در روند سیاست خارجی پرفراز و نشیب خود با آن روبه‌رو شد، «جیک سالیوان» مشاور امنیت ملی این کشور را به عربستان فرستاد تا سکان سیاستگذاری رهبران سعودی را که مدت‌هاست به سمت اتحاد با قدرت‌های بزرگ آسیایی و خاورمیانه همچون چین و ایران بنا شده است، بچرخاند و تا حد امکان مانع از تقویت و همگرایی بیشتر این کشورها شود. اما به نظر می‌رسید «سالیوان» در تلاش برای ترغیب رهبران سعودی از طریق پیشنهادی که درباره پروژه‌های سرمایه‌گذاری زیرساختی پرسود جهت اتصال راه‌آهن و بنادر کشورهای خلیج‌فارس و هند روی میز گذاشته بود، نتیجه‌ای حاصل نکرد تا این بار وزیر خارجه امریکا شانس کشورش را در سفر اخیر به عربستان بیازماید.
«بلینکن» پیش از این سفر در حالی که با اخبار تحولات پرشتاب میان ایران و عربستان برای ترمیم و تقویت رابطه روبه‌رو شده بود، در نشست لابی حامی رژیم صهیونیستی موسوم به «آیپک» حضور یافت و ادعاهای کشورش درباره پرونده اختلافات هسته‌ای با ایران را بهانه‌ای برای تکرار این موضع که«همه گزینه‌ها علیه ایران روی میز است» قرار داد و کوشید پشت خاکریز پرونده هسته‌ای بار دیگر شعارهای پرطمطراق غرب در رثای امنیت و ثبات منطقه را سر دهد و آن را به دست‌اندازی در مسیر تحولات جاری مثبت در روابط ایران و کشورهای عربی تبدیل کند.

چه اتفاقی برای امریکا رخ داد؟
امریکا که در خیال واهی خود ردای مدافع امنیت و بزرگ‌تری در منطقه را همچنان متناسب قامت خود می‌بیند و در تلاش است برای حلقه بسته متحدان نزدیکش همچون رژیم صهیونیستی در این فضا کلاهی ببافد، بد نیست امروز پاسخگوی این سؤال باشد که چه نسبتی میان رویکرد ادعایی‌اش در کمک به ایجاد امنیت در منطقه و نگرانی نسبت به بازگشایی رابطه ایران و عربستان برقرار است؟ یا به این سؤال آسان‌تر پاسخ دهد، چرا حالا که تقویت رابطه تهران و ریاض باعث به راه افتادن موج آشتی بزرگ میان جمهوری اسلامی و کشورهای عربی شده ندای وانفسا بلند می‌کند؟ گویی برای دولتمردان واشنگتن امنیت خاورمیانه فقط در چهارچوب منافع خود و متحدان راهبردی‌اش معنا پیدا می‌کند و اینکه بازیگران منطقه خود برای امنیت و ثباتشان تصمیم‌گیری کنند، حائز کمترین اهمیتی نیست.
پاسخ به این پرسش‌ها البته با نگاهی به رویکرد سال‌های اخیر امریکا در منطقه چندان دشوار به نظر نمی‌رسد. امریکایی‌ها که برای چندین دهه متوالی بازیگران کانونی خاورمیانه بودند و همیشه در موقعیت‌های حساس و بحرانی در صحنه اصلی تحولات منطقه حضور داشتند، اکنون زیر سایه وقوع تغییر سریع و چشمگیر میان ایران و عربستان، خود را در حاشیه می‌بینند. خاصه آنکه ایالات متحده در این روند با نقش‌آفرینی چین به عنوان بازیگری روبه‌رو شد که پیش از این همواره نقشی دست دوم را در صحنه خاورمیانه داشت، اما توانست میاندار تحولاتی باشد که آشتی ایران و عربستان به عنوان دو بازیگر ذی‌نفوذ پیامد بزرگ آن بود؛ اتفاقی که از منظر واشنگتن می‌تواند پکن را وارد یک عرصه جدید دیپلماسی کند و هرآنچه را امریکا قادر بود از زمان روی کارآمدن «جو بایدن» در خاورمیانه به‌ دست آورد، در سایه قرار دهد. این می‌توانست یکی از دلایل مهم امریکا برای تجدیدنظر در راهبرد خروج تدریجی‌اش از منطقه باشد.

برجسته‌سازی
محور امریکا - اسرائیل
همچنین تا پیش از این، گزاره اصلی سناریوی امریکا برای خاورمیانه مبتنی بر دشمن‌سازی و برجسته‌سازی محور امریکا - اسرائیل به عنوان تنها جبهه علیه این دشمن به شمار می‌رفت. این طرح امریکا از ایجاد محوری برای جنگ ادعایی علیه تروریسم به طراحی اقدامی برای برپایی ائتلاف نظامی به منظور مقابله با ایران حرکت کرد. این سناریو در روند اجرای خود به دو تحول مهم نیاز داشت که از یک‌سو در تبدیل شدن رژیم صهیونیستی به عرصه عملیات ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده امریکا و دیگر در امضای توافق‌های عادی‌سازی رابطه اسرائیل با کشورهای عربی پدیدار شد. از این منظر بازگشایی رابطه ایران و عربستان و برقراری روابط مسالمت‌آمیز به کنار گذاشتن تنش و کشمکشی می‌انجامد که امریکا در سال‌های اخیر آن را در بستر تعمیق اختلافات میان دو کشور در عرصه‌های امنیتی و رقابت‌های منطقه‌ای ترویج داده بود. بنابراین صلح تهران و ریاض که از حالا مقدمات حل‌وفصل سیاسی بحران نظامی یمن را نیز فراهم کرده به این معناست که در صحنه عمل، طرح امریکا برای خاورمیانه بدون هیچ گونه چشم‌انداز روشن و نجات‌بخشی از میان رفته و بدتر آنکه رژیم صهیونیستی را در بدترین وضعیت خود در مقایسه با سال‌های گذشته قرار داده است.

ناتوان در پاسخ به یک سؤال
در پی توافق ایران و عربستان، مقام‌های صهیونیستی که همه ظرفیت‌های خود را برای عادی‌سازی رابطه با ریاض و تعریف ایران به عنوان یک دشمن مشترک به کار گرفته بودند، اکنون نمی‌توانند پاسخی برای این پرسش که «دقیقاً در کجا قرار گرفته‌اند»، بیابند. پیش‌تر، تمرکز اصلی تل‌آویو بر بسیج طرف‌های منطقه‌ای و بین‌المللی به منظور بستن راه روی هرگونه راه‌حلی بود که نقش مهم ایران در منطقه را به رسمیت بشناسد و در نتیجه توازن قوا و معادله‌های امنیتی و راهبردی را در سطح منطقه تغییر دهد. این در حالی است که تغییرات جاری در پی آشتی تهران و ریاض می‌تواند به ایجاد چالش‌های امنیتی – نظامی علیه تل‌آویو و در نتیجه ناکام کردن این رژیم از سیاست بحران‌سازی بینجامد و فرصتی فراهم کند تا جمهوری اسلامی با کمترین دست‌انداز به سمت پایان دادن به بحران‌ها و کاهش تنش با کشورهای عربی همسایه خود پیش برود. از این رو توافق عربستان و ایران ضربه‌ای غیرمنتظره به بازیگرانی همچون تل‌آویو بود که منبع تغذیه خود را در برانگیختن درگیری‌ها و اختلافات فرقه‌ای و بحران‌های زنجیره‌ای قرار داده بودند.
مجموع این تغییرات، دلایل کافی را در ارزیابی سفرهای شتابزده مقام‌های امریکایی به ریاض دست می‌دهد. دوره‌ای که سیاست مبتکرانه جمهوری اسلامی در عرصه میدان و دیپلماسی، مجموعه بازیگران غرب بویژه ایالات متحده را گرفتار کرده و آنها را به تلاطم انداخته تا بلکه ترمز تحولات پرشتاب خاورمیانه را بکشند، اما به نظر نمی‌رسد که این بار در رؤیایی با عزم و اراده شکل گرفته در میان کشورهای منطقه موفقیتی حاصل کنند.