نوشتن معطوف به زندگی
علی اصغر عزتیپاک
نویسنده
این روزها داوری داستان در جشنوارهای مذهبی را انجام دادم که داستانهایش شور و شوقی غریب نسبت به زندگی داشتند. برای آدمی مثل من که از سیاهی جریان غالب داستان در ایران به جان آمده، مواجهه با چنین داستانهایی مثل قدم گذاشتن در جهانی آرمانی است. بیاغراق میگویم اکثر قریب به اتفاق این داستانها، جزو انسانیترین، اخلاقیترین، مهرآمیزترین و ایرانیترین داستانهایی هستند که در این سالها خواندهام. این مجموعه من را چنان از زندگی سرشار کرد و امیدوار به انسان که یکبار دیگر به معجزه داستان در جانبخشی و پیشبرندگی حیات انسانی پی بردم. نکته دارای اهمیت این است که چنین اتفاقی در دل جشنوارهای مذهبی افتاده که البته قطعاً دارای ابعاد ملی نیز هست.
انگار چنین جشنوارههایی در عمق دعوت و فراخوان خود شرطی پنهان را نیز اعلام میکنند که طبق آن هر نویسندهای باید به وجوه مثبت زندگی و انسان بیندیشد. در این سالها که به جریانسازیهای جشنوارههایی از این دست توجه کردهام، هویتگرایی را مشخصه اصلی آنها دیدهام؛ یعنی چیزی که در وضعیت موجود برای ملتی مثل ملت ما ضرورتی انکارناپذیر است. از همین رو و با توجه به تعهد بدنه و رأس جریان هویتگرا به زندگی و امید و عشق، معتقدم تنها همینها میتوانند باعث بازگشت داستان ما به این ارزشها بشوند، و نه هیچ جریان دیگر! چرا که برای این جریان ایران، زندگی در ایران و انسان ایرانی مقدس و محترم است و باید که این همه را بزرگ داشت و ستایش کرد.
(اینها فقط بخشی از آنچیزی است که جریان غربزده(غرب گرا) یا فرنگیمآب در تمام این صد سال نادیده گرفت و علیهاش نوشت.)
نظامی گنجوی در صفحات ابتدایی لیلی و مجنون مینویسد که ادبیات نمیتواند با ملال قرین باشد؛ که اگر اینگونه باشد مخاطب را تباه میکند و کارکرد خودش را از دست میدهد. به نظر میرسد این نگاه به ادبیات، با شکلگیری جریان هویتگرا، روشنایی خود را بازیافته است و ما دوباره رسیدهایم به قصههایی که از رهگذر آنها میتوانیم دالانهای تنگ و تار فرنگزدهها را دور بزنیم و از نو پا بگذاریم به کوچهها و خیابانهای فراخ و دلگشا. جشنوارههایی همانند داستان حماسی، داستان انقلاب، داستان دفاع مقدس (یوسف)، داستان رضوی و... در برآمدن و تداوم این جریان شورانگیز و جانبخش سهیم و شریکند.
خودآگاهی و توجه به ارزش زندگی در جغرافیای طبیعی و فرهنگی ایران ویژگی بارز این جریان نوپا اما گسترده و فراخدامن است. ادبیات داستانی ایران، در پرتو جریان داستان هویتگرا تازه دارد نسبتش را با ایران و ایرانیان پیدا میکند و به تکریم آنان میاندیشد. این شاید معنای آن جمله معروفی است که محمود دولتآبادی در پایان کتاب دیدار بلوچ نوشت: «ما نیز مردمی هستیم!»