«وراثت» افشای مناسبات یک امپراطوری رسانهای بیوارث
فاطمه ترکاشوند
روزنامهنگار
ماجرای هر پدیدهای وقتی جذاب میشود که همان پدیده شروع کند به توضیح دادن درباره خودش. رسانه هم از همین جنس است با این تفاوت که مخاطب همیشه آن را مثل خود آینه، نادیده گرفته و اصلاً حضور آن را به چشم نمیآورده است؛ یا نهایتاً مخاطبان عادت کردهاند رسانهها را در جایگاه معتمد مطلق ببینند و چیزی درباره شیوه کار آنها و جزئیات و فرایندهایشان ندانند که باعث شود به جای موضوعاتی که رسانه به آنها میپردازد، به خود رسانه توجه کنند. از همین جاست که مجموعه تلویزیونی «وراثت» جذاب میشود. یک امپراطوری رسانهای که حالا قرار است میان بازماندگان صاحب پیر و در آستانه مرگ آن دست به دست شود.
در این سریال قرار است بدانیم که قدرت و ثروت چطور میتواند اعضای یک خانواده را علیه یکدیگر بشوراند، با یکدیگر متحد و وادار به لابی کردن و خیانت به همدیگر کند. فیلم به شکل ریزپردازانهای درباره تکتک وارثان احتمالی و خلقیات و ویژگیهایشان توضیح میدهد. ماجرا اینجاست که هیچ یک از این وارثان، دارای مجموعه خصوصیات پدری که این امپراطوری را بنا کرده، نیستند. پسر ارشد بیشتر بیعرضه است و از پس چالشهای مالی امپراطوری برنمیآید. دختر علاوه بر حواشی اخلاقی، توان لابیگری ندارد. پسر دیگر لاابالی است و داماد به میزان غیرقابل اعتمادی، اهل خیانت است.
نکته اینجاست که روابط میان این افراد با اینکه در درون یک خانواده هستهای بزرگ تعریف شده اما کمترین چیزی که میتوان در آن سراغ گرفت، روابط خانوادگی است. فیلم البته تلاش نمیکند مرثیهای برای خانوادهای فروپاشیده را در یک درام احساسی روایت کند هرچند که گاهگاهی گریزی میزند و موقعیتهایی مثل بیماری و وخامت حال پدر میسازد تا گوشههایی از احساس فرزندان را جستوجو کنیم. اما حتی در این زوایا هم بیش از آنکه بر گور روابط عاطفی مُرده، بگرید سر از درامی جنایی و ماجراجویانه برمیآورد تا بر اولویت داشتن منافع شخصی و گروهی در میان این اعضا نسبت به روابط عاطفیشان تأکید کند.
نمایش پدری کاریزماتیک، قدرتمند و مسلط و در مقایسه قرار دادن این شخصیت با سایر اعضای خانواده، استراتژی دیگر فیلم برای طعنه زدن به قدرت رسانههای کلاسیک است. هرچند که عصر رسانههای کلاسیک هم در حال اتمام است اما هیچ کس نمیتواند ادعا کند که وارثان آن قدرت بیبدیل میتوانند جایگزینهایی به اندازه او، قدرتمند باشند. پدر هم بهخوبی از مسأله فقدان وارث مناسب مطلع است.
اما گذشته از روایت کلی، در گوشه و کنار سریال میتوان ماجراهای بسیاری را درباره شیوه کار رسانهها، تلاشهایشان برای رقابت با یکدیگر و نحوه اتصالشان به قدرت و ثروت سراغ گرفت. ماجراهایی که حاوی اطلاعات مهمی درباره رکن سوم دموکراسی در غرب ارائه میدهد و در کنار برخی دیگر از فیلمها و سریالها از نیمه دهه 50 میلادی، کمی به تضاد ذاتی سهیم شدن در قدرت با متعهد ماندن به منافع افکارعمومی وارد میشود و پرده از این ادعای گزاف برمیدارد.