گزارش یک نیمروز
شبیه دبیر نباشیم، شبیه دبیر باشیم!
سعید زاهدیان
روزنامهنگار
همین یک هفته پیش بود؛ کمی بالاتر از کمپ تیمهای ملی فوتبال، چند قدم بالاتر از سالن والیبال، بسکتبال، فدراسیون وزنهبرداری و… که همگی ورودی مشترک دارند، همیشه باغ سبزی میدیدم اما سالها مسیر من استادیوم ۱۰۰هزار نفری بود و کاری به اطراف نداشتم. کمی پایینتر از این باغ، دیدن سالنها و پارکینگهای فرسوده مجموعه آزادی عذابآور بود؛ تا چشم کار میکند، جز علف هرز، درختهای خشکیده، دیوارهای ترک خورده و درهای زنگزده و فنسهای رنگ پریده چیزی نمیبینید. از کنار نردههای زنگار بسته و بد ریخت که گذشتیم، کمی بالاتر از ورودی هتل المپیک، باغ سبز مثل همیشه جلب توجه کرد همانجا ایستادم چون روی نقشه موبایل، لوکیشن همان مکان را همکاران برایم فرستاده بودند. از ماشین که پیاده شدم، روبهرویم سردری بزرگ که بالایش درشت نوشته شده بود: «خانه کشتی شهید ابراهیم هادی.»
داخل نگهبانی، مثل فرودگاه و اماکن مهم دولتی، باید از گیت امنیتی بگذری. آن طرف گیت، گلهای یاس و رزهای رنگارنگ، چمن سبز، صندلیها و آلاچیقهای چوبی چشمنواز حال و هوای متفاوت داشت. اینجا گویی سرزمین دیگری است. آن سوی فنس و نرده، منطقهای خشکسالی زده توی ذوق میزد، این طرف باغ زیبا دلربایی می کرد. درختهای هرس شده، چمنهای یک دست و پیست تارتانی که دورادور خانه کشتی پیچ در پیچ از کنار سالن، از دل درختان و فضای سبز مسیری ساخته تا بچههای تیمملی آنجا بدوند، تمرین کنند و نفس عمیقی بکشند تا هوایی تازه به ششهای ورزشکارشان برسد. سالن غذاخوری تمیز با میز و صندلی مرتب، تردید به ذهن ما میاندازد که درست آمدهایم؟ اینجا رستوران و هتلی لوکس است یا کمپ یک رشته ورزشی؟!
نگهبان ما را به داخل سالن راهنمایی میکند؛ از در شیشهای اتوماتیک وارد میشویم، فرنگیکارانی را میبینیم که از ناهار برگشتهاند و با لباسهای یکدست و شکیل، به سمت محوطه و آلاچیقها برای لم دادن در هوای بهاری میروند. کمی آن طرفتر بچههای آزادکار بیلیارد بازی میکنند و چه بگو و بخندی. چقدر پرانرژی و شوخ و شنگ...
داخل یک اتاق شیشهای که مشرف به بیرون است، روی صندلیها مینشینیم و آماده گفتوگو میشویم. یکی از مسئولان سالن میگوید: «سر ساعت یک میآیند.» ساعت اتاق به ما میگوید که حدود 8-7 دقیقهای وقت داریم تا محوطه زیبای پیرامون خانه کشتی را برانداز کنیم. پشت سر ما، سالن بزرگی با تشکهای آبی- نارنجی جلب توجه میکند. چند نفری مشغول ساییدن کف سالن و تمیز کردن محوطه داخلی هستند. پشت شیشه محو تماشا به این فکر میکنیم که چرا والیبال، بسکتبال، وزنهبرداری و بقیه سالنهای اطراف رنگ به رخساره ندارند و در همسایگی آنها، خانه کشتی اگر نگوییم از ورزشگاههای قطر تمیزتر است، دستکمی از آنها ندارد. یکی از همکاران میگوید: «رئیس فدراسیون کشتی روسیه هم که به خانه کشتی آمد، ابتدا محو زیبایی اینجا شد و با موبایلش فیلم گرفت. چه بهبه و چهچهای میکرد.» حرف همکار ما تمام نشده بود که علیرضا دبیر با گروهی پشت سرش به سرعت از جلوی ما گذشتند. بیآنکه متوجه حضور ما باشد، به هرکس دستوری میداد. با لباس کار، از اینسو به آنسو سرک میکشید.
تا پیش از این، علیرضا دبیر نهتنها چهره محبوبی برای من نبود، بلکه به رفتار و کردارش هزار، هزار نقد داشتم و البته که همچنان هم دارم. شیوه تعامل او با مدیران وزارتخانه، نمایشهایش جلوی رسانهها که به «شوآف» شبیه است را نمیپسندم. به جنجالهای گاه و بیگاه او که همواره حاشیهساز میشود، نقدهای زیادی دارم و مرام و مسلک او را در شأن ریاست مهمترین فدراسیون ورزشی کشور نمیدانم. در حرفها و رفتار او نه تنها پهلوانی یافت نمیشود که بعد از دوران قهرمانی جهان، کشتیهای زیبایش، طلای المپیک که از او خاطرات ماندگاری بجا گذاشته، جز سیاسیکاری، دعوا در شورای شهر با عباس جدیدی و این اواخر ادبیات عجیب و غریب در مواجهه با معاون وزیر ورزش چیزی دیگری از او در ذهنم نداشتم. اما در یک لحظه آن روی سکه را هم دیدم؛ اگر رؤسای تمام فدراسیونها مثل او متهم به ریاکاری، سیاستمداری، حاشیه، جنجال و خبرساز باشند، اما فقط یک مجموعه مثل خانه کشتی شهید ابراهیم هادی بسازند، ورزش ایران گلستان میشود. نقدهای ریز و درشتی که به دبیر وارد است در ذهنم مرور میشد تا این که ناگهان در باز شد و حسن رنگرز-سرمربی تیمملی کشتی فرنگی- با صدای بلند سلام کرد و خوشامد گفت. رشته افکارم پاره شد.
گفتوگوی ما با حسن رنگرز بزودی منتشر میشود اما یک هفته ذهنم درگیر باغ سبز کشتی بود؛ باید مینوشتم که اگر ورزشگاه آزادی به کارگاه ساختمانی تبدیل شده، اگر تهران استادیوم مناسبی برای میزبانی بازیهای بزرگ ندارد، اگر استادیوم جدیدی در تهران نساختیم و گرد کهنگی و غبار سوءمدیریت از در و دیوار مجموعه آزادی میبارد، کمی بالاتر فدراسیون کشتی خانهای آبرومند در شأن ورزش اول ایران دارد. بگذریم از ساختمان جدید و بزرگی که شبیه CIP فرودگاه امامخمینی کمی آن طرفتر در حال تکمیل است و احتمالاً آکادمی کشتی ایران خواهد شد. یک هفته با خود کلنجار رفتم که بیایید شبیه علیرضا دبیر نباشیم اما مثل علیرضا دبیر کار کنیم!