أکلْتُ الأرض

حسن آقاجانی
فعال فرهنگی حوزه بین‌الملل


تصور ما از کار فرهنگی بین‌المللی بسیار ساده‌انگارانه است. شاید بپرسید «تصور ما از کدام کار ساده‌انگارانه نیست؟» که در این‌جا با شما همراهم؛ اما خواهم گفت در موضوع کار بین‌المللی تصور ما به شکلی باورنکردنی ساده‌انگارانه است! چطور؟ بگذارید با مثالی توضیح دهم.
مدتی در دوره آموزش زبان عربی شرکت می‌کردم. این دوره در پایان به اردوی قرنطینه زبانی ختم می‌شد که عهد می‌کردی طی بیست روز تنها به این زبان سخن بگویی و محدودیتی این‌چنین، ما را به استفاده از ترجمه‌های تحت‌اللفظی ذهن‌های فارسی‌مان رسانده بود. می‌گفتیم «أکلْتُ الأرض» تا بفهمانیم زمین خورده‌ایم! شاید خیلی مضحک به نظر بیاید اما وضع بسیاری از فعالیت‌هایمان در فضای بین‌الملل دست‌کمی از این ندارد.
 ما فکر می‌کنیم تنها مانع ارتباط‌‌‌ مان با جهان، ندانستن زبان است. بنابراین از لحظه‌ای که ضرورت کار فرهنگی بین‌المللی به ذهن مبارک‌مان خطور می‌کند تا لحظه اقدام، تنها به آموختن نیم‌بند یک زبان می‌گذرانیم. نتیجه روشن است: یک بازی دیگر. بعد که می‌بینیم اتفاق مشهودی نیفتاد و بازخوردی نیافتیم، به گزارش‌بافی روی می‌آوریم و الحق و الانصاف، دروغی شکیل‌تر و بزرگ‌تر از «آمار» نیست. آماردادن‌هایمان در فضای فرهنگی، یعنی تیری که در تاریکی رها شده را ببین و دورش سیبل بکش تا نشان بدهی چقدر این کار هدفمند و روی قاعده بوده. تعداد بازدید مطالب زمانی در آمار می‌آید که نسبتاً بالا بوده باشد؛ تعداد فروش، لایک، کامنت، حضور در غرفه و... همه متغیرهایی در دست آماردهنده‌اند که به تناسب موقعیت بتواند با استفاده از این ابزار، خود را در نظر آمارگیرنده شیرین کند.
پا در کفش زبان‌شناسان - متخصصان این رشته به‌غایت جذاب- نمی‌کنم ولی مسأله اساساً چیز دیگری است: زبان و نطق فرق دارند! سخن گفتن با مخاطبی از دیگر سوی جهان، نه فقط الفاظی قابل فهم، که منطقی قابل گفت‌وگو می‌خواهد. هنگامی که ارزش‌های متکلم و مخاطب با هم مطابق نیست، گفت‌وگو نه تنها راه‌حل نیست، که دوقطبی می‌آفریند. استادیوم را تصور کنید: ارزش‌های یک هوادار قرمز با هوادار آبی با هم نمی‌سازد؛ همین امر به سادگی باعث می‌شود گفت‌وگوی صمیمانه خانوادگی بدل به جنگی تمام‌عیار و کینه‌ای ماندگار شود. بلایی که این روزها جامعه خودمان هم  کم و بیش به آن دچار است و در کافه‌ها از فضیلت گفت‌وگو قصیده می‌سراییم و در خیابان، پوست هم را می‌کَنیم.
فهم این نکته کوچک کار دشواری است؟ بعید می‌دانم. اما چرا فعالیت فرهنگی ما برای آن‌سوی مرزها تنها زبان‌گردانی فهم خودمان با ارزش‌های خودمان است؟ چرا در اغلب موارد شاهد تولید محتوا مطابق با فهم مخاطب مقصدنشین نیستیم؟ این پرسش‌ها حتماً پاسخ‌هایی تک‌خطی ندارند و ده‌ها عامل در آن دخیل‌اند؛ اما یکی از عواملش حتماً به رسمیت نشناختن کار فرهنگی بین‌المللی به‌عنوان یک تخصص جدا از کار فرهنگی داخلی است. پله اول همین تغییر ذهنیت است که در ما رخ نداده و انتظار صعود به پله دوم، از حالا رؤیایی گزاف است.

 

جستجو
آرشیو تاریخی