کتاب را به شیوه خودمان بیاوریم آن‌هم بدون تقلید

علی‌اصغر عزتی‌پاک
نویسنده

سال‌ها است در این فکرم که بسیار ناخواسته و البته به ناگزیر، گرفتار در دام قالب‌های نگارشی از پیش‌ تعیین‌ شده هستیم و به‌رغم اینکه  امر هنر به‌ ظاهر و اساساً با تکرار و کلیشه سازگار نیست، همه گرفتار تقلید و بازآفرینی ایده‌های دیگرانیم. من گرفتار قالب  رمان هستم و  داستان و حتماً دیگری در گرداب تکرار فرم  سینمایی است و آن یکی  غزل و  مثنوی و... این یعنی ما از قضا در دام‌هایی پهن و دست‌ و پاگیر اسیریم و تا درِ خلق هنری بر این پاشنه بچرخد، راه تازه‌ای نخواهیم جست برای بیان شخصی و منحصر به‌ خود.  کتاب یک چیزی است و افتادن در دام کسانی که کتاب را فقط در یک شکل به رسمیت می‌شناسند، یک چیز دیگر. در این سال‌ها کم نبوده‌اند کسانی که خط‌کش به دست در دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و نشریات نشستند و هر چه را که منتشر شد، با متر و معیار کلیشه‌ها سنجیدند و اگر جایی انحرافی از قواعد تعریف‌شده توسط آنها و گذشتگان‌شان دیده شد، مُهر عدم قبول بر اثری نوبر و یکه زدند. شگفت‌تر اینکه همینان در سوی دیگر پشت‌سر آثار هنری مهم و دوران‌ساز گذشتگان سنگر گرفتند و قیافه که؛ «هنر تن به تکرار نمی‌دهد!»، «هنر مترادف است با شکستن کلیشه‌ها» و «هنر یعنی خلق جدید!» و انگار نه انگار که این همه کتاب نظری را ایشان نوشته‌اند و در آنها آنقدر قانون و قاعده و تبصره گذاشته‌اند که تخطی از آنها به‌مثابه هنرناشناسی و بی‌هنری است. الغرض؛ اکنون چنین درمی‌یابم که هنر اگر هنر است، خلق زیبایی است؛ با تناسبات و هماهنگی‌های شکلی و محتوایی تازه. اگر داستان این است که این است، پس چرا یکی چون من باید اسیر قالبی ادبی و از پیش‌ساخته شده باشم؟ آیا همین نشانه کافی نیست که لااقل اگر بی‌هنر نباشم، نوآور و خلاق نیز نیستم؟ (قصدم هیچ کاستن از ارزش فرم‌های موجود نیست که نمی‌شود هم چنین کرد.  رمان برای من بسیار شکوهمند و پرظرفیت است و نیز مثلاً  غزل در شعر را ستایش می‌کنم و کار  نیما را نیز.) لذا احساس می‌کنم همه ما با شعار توجه و توسل به هنر، اتفاقاً در چرخه تکرار و کلیشه اسیریم. داستان گفتن با قواعد و قوانینی که دیگران ساخته و پرداخته‌اند، یعنی قدم زدن در راه هموار و امن. شعر گفتن در قوالب شناخته شده، یعنی رفتن در محدوده‌ای از پیش معین‌ شده و دم زدن از رهایی و آزادی! نه؛ حالا دیگر فهمم از  کتاب چیز دیگری است. به نظرم هر کتابی باید در تمام ابعاد تازه و بکر باشد، با مختصات جدید، با تناسبات، هماهنگی‌ها و کشفیات و پیشنهادهای نابهنگام. می‌دانم که سخت است، بعید و دور از دسترس است، امکانش بسیار اندک است، از دست همه‌ کس برنمی‌آید، درک و دریافتش سخت است، هم برای خالق و هم برای مخاطب و مصرف‌کننده! اما اگر قرار است که چیزی هنر باشد و  امر نو و تازه و  دوران‌سازی کند، همین است. چاره‌ای جز این نداریم. نمی‌خواهم افراط کنم و آن همه تلاش اهل کلمه و تصویر را نادیده بگیرم و از آن جمله دست و پا زدن خودم را، اما خوشا به سعادت آن‌ کس که اولین  رمان را نوشت و آنکه اولین غزل را سرود و آنکه  سینما را کشف کرد، اما باقی که ماییم، همه پیرویم و کم‌هنر؛ چه خوشمان بیاید، چه نیاید. اگر ادعایی هست، باید که  کتاب و  شیوه خود را بیاوریم؛ بی‌تکرار و بی‌تقلید.

 

جستجو
آرشیو تاریخی