در ستایش میانمایگی

حسام آبنوس
روزنامه نگار


داشت برایم درد دل می‌‌کرد. از اینکه هیچ‌چیز سرجایش نیست. از اینکه در کارش روابط و افراد مهم‌تر از تخصص و عشق و تعهد است. او تعزیه می‌خواند. نه برای درآمد و اسم و رسمش، بلکه عاشق تعزیه است. تلاشش را هم دیده‌ام. برای اینکه درست بخواند یا درست اجرا کند زحمت زیاد کشیده ولی معتقد است باید زیربلیت دیگری باشی تا مثلاً نقش درست و نسخه کامل برایت در نظر بگیرند. تصوراتم بهم ریخت. تعزیه آخه؟ عزای سیدالشهدا(ع) هم محل باندبازی و رفیق‌بازی و زیر و رو کشیدن است؟ یعنی آنجا هم افراد چیزهایی را اولویت می‌دهند که نباید بدهند؟ خیلی عجیب بود. فضا، فضای درد دل کردن بود ولی این حرف‌ها و غم و غصه ته صدایش را که شنیدم دیگر چیزی نگفتم.
نگفتم که در همه‌جا همین است. در ادبیات، رسانه، هنر و... نگفتم کسی کاری ندارد که تو چقدر زحمت کشیده‌ای، بلکه سؤال اولشان این است که به کی وصلی؟ کاری ندارند که برای رسیدن به اینجا چقدر دویده‌ای و زمین خورده‌ای، مهم این است که در باند و قبیله‌شان هستی یا نه؟!
بی‌درنگ یاد خاطراتی از حسین منزوی (که خاک بر او خوش باد) افتادم. او در خاطراتش که در قالب کتابی با عنوان «از عشق تا عشق» منتشر شده و در واقع مصاحبه ناتمام ابراهیم اسماعیلی اراضی با منزوی است، به نکات جالبی درباره سال‌های آغاز فعالیتش اشاره می‌کند که انگار حرف امروز است. او درباره شیوه پذیرش شعر برای انتشار در مجلات آن روزگار، به باج‌خواهی غیرمستقیم نشریات اشاره می‌کند. به عبارتی تا دم آقایان را نمی‌دیدند انگار مجالی برای دیده شدن ذوق شاعری افراد وجود نداشت. اینکه شعرش را بدون اجازه به اسم دیگری منتشر کردند چون آداب انتشار را رعایت نکرده و سیبیل کسی را با روغن کباب چرب نکرده است.
انگار چیزی عوض نشده. یک عده رفته‌اند و گروه دیگری جایشان را گرفته‌اند. فرقی نکرده هرچند معیارها و خط‌‌ کش‌ها تغییر کرده است. مهم نیست چه می‌گویی بلکه مهم این است که برای چه کسی می‌گویی؟ کسی به ارزش فعالیت تو کاری ندارد، بلکه مهم این است که مجیزگوی قبیله و سرحلقه‌ها باشی یا نه؟! همان دوست تعزیه‌خوانم می‌گفت یک بار نسخه نقشی در تعزیه به من دادند بخوانم که نباید به من می‌دادند. من نخواستم قبول کنم ولی بزرگتری زنگ زد پادرمیانی کند؛ طوری که انگار به خاطر او همین نسخه را به من داده‌اند و اگر قبول نکنم آبرویش به خطر می‌افتد. باور نمی‌کردم، او که جایگاه و توان من را می‌دانست هم طرف من را نگرفته بود.
می‌خواستم بگویم غصه نخور، این شرایط تازگی ندارد. همیشه همین بوده که میانمایه، میانمایه را بزرگ کرده است. اینکه کجا ایستاده‌ای و فاصله‌ات با رئیس قبیله چقدر بوده در جایگاهت تأثیر دارد.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و شصت و نه
 - شماره هشت هزار و صد و شصت و نه - ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲