مسلك خوارج در حكومت دینی

اراده‌های باطل

دکتر داوود مهدوی‌زادگان 
رئیس انتشارات سمت

امام علی(ع) می‌‌فرمایند: «کلِمَة حَقٍّ یرَادُ بِهَا بَاطِلٌ». اگرچه این جمله حکمت‌آمیز امام علی(ع) در شرح و تحلیل مسلک خوارج است؛ لیکن اختصاص به آنان ندارد و درباره هر فرد یا جماعت باطل‌اندیشی به کار می‌رود.
گروهی از مقدس‌نماها در جنگ صفین به دلیل نیرنگ قرآن به نیزه کردن معاویه برای گریز از شکست، امیرالمؤمنین را وادار به پذیرش حکمیت می‌کنند. آنان بعد از آشکار شدن نیرنگ معاویه و درستی مخالفت آن حضرت، چاره‌ای غیر از پذیرش خطای راهبردی خود و تسلیم شدن برابر فرمان امام علی(ع) نمی‌دیدند. ولی خوارج حاضر به ابراز ندامت و پشیمانی نبودند و نمی‌خواستند حقانیت حکمرانی علی(ع) را اعتراف کنند. لذا تنها راه گریز آنان از حقانیت حکمرانی علی(ع) پناه بردن به کلمه «حق» بود.
 خوارج کلمه حق «لا حکم الا لله» را سپر اندیشه باطل‌شان کردند. اصلاً چرا باید از علی اطاعت کنند و از او بخاطر اشتباهی که کردند عذرخواهی و درخواست گذشت کنند در حالی که فقط خدا حاکم است؟ مگر علی خداست که باید از او فرمان برد و عذر تقصیر آورد؟ پس گفتند: حکومت از آن خداست و جز خدا کس دیگری حق حکومت ندارد. حال چه کسی غیر از کفار و مشرکین می‌تواند با این سخن حق مخالفت کند؟
اکنون باید امام علی(ع) باطن یا غایت شعار سیاسی خوارج را معلوم سازد تا نشان دهد آنان چگونه از کلمه حق، باطل را اراده کرده‌اند. آری، حق این است که آنان بر زبان جاری کرده‌اند. حکومت از آن خدا است. اما آیا خوارج از این گزاره حق همان حق را اراده کرده‌اند یا نه؟ حق آن است که حکومت دینی باشد؛ یعنی بر پایه احکام شرع و فرامین الهی عمل کند. حال چه کسی در پایبندی و وفاداری به حکم‌‌الله برتر از امیرالمؤمنین علی(ع) است؟ مسلماً هیچ مسلمانی نمی‌تواند معاویه را برتر از حضرت وصی بداند. لاجرم باید معترف به حکومت حقه علی بود. حال آنکه خوارج نمی‌خواهد معترف به حقانیت حکومت امام علی(ع) باشد. از این رو، از کلمه حق، امر باطل را اراده می‌کنند.
اراده باطل این است که نفی حکومت شود و شعار بی‌حکومتی یا آنارشی سر دهند. امام علی(ع) می‌فرماید قصد خوارج نفی کلی حکمرانی و بالطبع نفی حکومت من است: «سخن حقّى است که به آن باطلى خواسته شده. آرى، حکم جز از آن خدا نیست، ولى اینان مى‌گویند که امارت و حکومت ویژه، خداوند است و بس.»
(نهج‌البلاغه: خ 40)
شاید در هیچ دوره تاریخی بعد دوران حکمرانی امام علی(ع) به مثل دوره حکمرانی دینی پس از انقلاب‌ اسلامی سراغ نداشته باشیم که اهل باطل از کلمه حق، اراده باطل نکنند. از سه مفهوم حقه «زن و زندگی و آزادی» چه باطل‌ها که قصد نکرده‌اند؛ از حقیقت محترمه «زن» ساحت جنسی و کالایی شدن و از «زندگی» ساحت دنیوی و روزمرگی و از «آزادی» ساحت فردیت و تن‌آسایی را قصد می‌کنند و در هیچ‌یک از این سه امر، به ساحت قدسی و معنوی توجهی نمی‌کنند.
برخی‌ها که کینه حکومت‌ اسلامی را در دل دارند و از هیچگونه مخالفت با جمهوری‌ اسلامی فروگذاری نمی‌کنند، با همین قصد و غرض از سخن و سیره سیاسی حقه امام علی(ع) بهره‌برداری مغرضانه می‌کنند. چگونه ممکن است که با وجود عدم اعتقاد به حکومت دینی و التزام به آن یا ترویج حکومت عرفی در نفی نظام اسلامی، به حکومت امیرالمؤمنین استناد کرد؟ تردیدی نیست که اگر امروز امام علی(ع) می‌بود یا آن زمان که امام عصر(عج) حکومت اسلامی را برپا کند، همین جماعت با آن مخالفت خواهند کرد؛ چون آنان یا مثل خوارج آن زمان با اساس حکمرانی و یا همچون عرفی‌گرایان با اساس حکومت دینی مخالفند.
بطور یقین، حکمرانی نبوی و علوی کلمه حق است ولی باید مراقب بود که از این کلمه حق، اراده باطل نشود. نشانه اراده باطل آن است که ضمن برخورد گزینشی با کلمه حق در نهایت آن را ابطال می‌کنند. اگر گفته شود که «حکمرانی علوی حق است، پس باید اصل حکومت یا حکومت دینی را نفی کرد» این سخن همان اراده باطل است. چون جوهره حکومت علوی، دینی است و غایتی غیر از اجرای احکام‌الله و تعظیم شعائر‌الله ندارد. اما باطل‌اندیشان از حکمرانی دینی امام علی(ع)، حکمرانی غیردینی را اراده می‌کنند.