وقتی تلفن تنها همراه زندگی می شود

همدمی به نام موبایل

محمد معصومیان 
گزارش نویس

موبایل را از روی پایه برمی‌دارد و با حرکت سریع انگشتان صفحات را بالا و پایین می‌کند. نگاهش مانند فردی که صندوقچه‌ای پر از مروارید دیده باشد، برق می‌زند. دستی روی صفحه فلزی پشت موبایل می‌کشد و دوربین گوشی را چک می‌کند. همه اینها دو دقیقه طول می‌کشد و گوشی بعدی را از روی پایه برمی‌دارد. از طبقه بالای پاساژ نگاهش می‌کنم که چند گوشی‌ را چک می‌کند و بعد از در پاساژ پایتخت خارج می‌شود. هر چند دقیقه می‌شود افرادی مانند او را دید که به نظر قصد خرید ندارند اما با علاقه گوشی‌های روز برندهای مختلف را بررسی می‌کنند و می‌روند؛ بعضی داخل مغازه‌ها لابد برای خرید و بعضی هم از در خارج می‌شوند. حتماً شما هم با عشاق موبایل برخورد داشته‌اید؛ کسانی که عاشق این وسیله ارتباطی هستند که حالا به ابزاری مهم در زندگی امروزه مردم در همه جای دنیا تبدیل شده است.
قرار نیست از معتادان به استفاده از موبایل حرف بزنیم؛ افرادی که نمی‌توانند بدون اتصال به اینترنت لحظه‌ای دوام بیاورند. آدم‌های این گزارش علاقه‌مندان افراطی به خرید موبایل هستند؛ کسانی که در مقابل آخرین مدل‌های تولیدی غول‌های فناوری جهان دست به جیب می‌شوند و خرید می‌کنند و به قول معروف «نو که می‌آد به بازار کهنه میشه دل آزار» و سعی می‌کنند از شر موبایل قدیمی خلاص ‌شوند. این احساس از کجا می‌آید؟ این خرید و فروش‌ها چه جنبه‌هایی دارد؟
مرتضی را در حال گفت‌و‌گو با فروشنده موبایل در پاساژ می‌بینم. چند دقیقه‌ای به بحث در رابطه با تفاوت‌های موبایل جدید و مدل پیشین که بین او و فروشنده در جریان است، گوش می‌دهم. بعد از پایان مکالمه از مرتضی می‌پرسم چه چیزی باعث شده آنقدر عاشق موبایل باشید؟ او با خنده پاسخ می‌دهد: «یکی مثل من است که همین 6 ماه پیش آیفون را عوض کردم و این گوشی را خریدم و قبل از آن هم یک سامسونگ داشتم و قبل آن هم یک سامسونگ دیگر داشتم که به ما «مودی» می‌گویند. مثلاً از یک گوشی خوشم می‌آید و فازش را می‌گیرم و دائم فکر می‌کنم خب چطور می‌توانم بخرم. بعد هم اگر دستم باز باشد می‌خرم. اگر دستم تنگ باشد سعی می‌کنم گوشی قدیمی‌ام را بفروشم و جدید بخرم.» او خود را عاشق موبایل می‌داند و یکی از انگیزه‌هایش همین خرید آخرین مدل گوشی‌هاست: «بعضی عاشق کبوتر هستند بعضی عشق ماشین دارند، من هم عاشق موبایل هستم.»
بعد از رفتن مرتضی فروشنده برای من توضیح می‌دهد که هر فردی از خرید و فروش موبایل انگیزه‌ای دارد، یکی از روی عشق این کار را می‌کند و بعضی هم نمی‌خواهند از بازار عقب بمانند: «یک عده که دیوانه تکنولوژی هستند صرف تجربه کردن این کار را می‌کنند. با گوشی کار کنند، سروکله بزنند و بالا پایین کنند. اصلاً دیوانه این هستند که گوشه‌ای دراز بکشند و ساعت‌ها با آخرین مدل گوشی ور بروند. اصلاً معلوم نیست راجع به خودم حرف می‌زنم؟» می‌خندد و همکارش که پشت دخل ایستاده است، ادامه می‌دهد: «الان چند وقت است به سرم زده گوشی جدیدی بخرم که پشت قابش شیشه‌ای است و صدای رینگتون ندارد و به جای آن با چراغ نشان می‌دهد که زنگ می‌‎خورد.» همین‌طور که در حال تعریف است به سرعت با گوشی‌اش، نام آخرین مدل گوشی را جست‌و‌جو می‌کند و با خنده می‌گوید: «الان به شما نشان بدهم می‌گویی این دیگر چیست ولی وقتی آدم رو مخش می‌رود رفته است دیگر.» گوشی را نشانم می‎دهد و همان لحظه اول یاد کامیون‌هایی می‌افتم که همه جای آن پر چراغ است اما به قول او برای یک عاشق موبایل همین چراغ‌ها جذاب است.
از مغازه آنها خارج می‌شوم و به فروشگاه بزرگ موبایل دیگری می‌روم که کمی خلوت است. چند جوان باهم برای دیدن موبایل‌ها و بررسی آنها آمده‌اند. از صحبت‌ها پیداست که خوره موبایل هستند. سر صحبت را باز می‌کنم و شروع می‌کنند درهم برهم حرف زدن، یکی از آنها تعریف می‌کند که دیوانه موبایلی شده که در ایران هم کم است و دنبال آن می‌گردد: «خیلی گوشی خاصی است هم لمسی است و هم پایین آن کیبورد دارد، دوربین خیلی خوبی هم دارد.» بچه‌ها تعریف می‌کنند که به خاطر نوسان‌های اقتصادی دیگر مثل سابق نمی‌توانند گوشی جدید بخرند اما تمام سعی خود را می‌کنند تا از هر جایی که شده پول در بیاورند و خرید کنند: «خدا را شکر هنوز مجرد هستیم و می‌توانیم خرج این کارها بکنیم.» یکی از آنها که مدیر آی‌تی یک شرکت خصوصی است، می‌گوید: «من که همیشه بهترین گوشی‌ها را می‌خریدم، پارسال در جلسه‌ای بودم و دیدم همه آخرین مدل موبایل گرانقیمت در دست دارند، برای اولین بار بود که حس کردم دارم کم می‌آورم برای همین رفتم خودم را چلاندم و من هم آخرین مدل از همان گوشی را خریدم.»
دیگری که گوشی رجیستر نشده‌ای در دست دارد، تعریف می‌کند که برای اینکه ارزش پول را حفظ کند به پیشنهاد یکی از دوستانش گوش داد: «رفیقم گفت بیا این مدل آخر موبایل رجیستر نشده را بخر که قیمت آن پایین است و وقتی رجیستر شد قیمت آن بالا می‌رود برای اینکه مابه‌تفاوت کمتری بدهم و حفظ سرمایه کنم این کار را کردم اما فکر نمی‌کردم رجیستر نشود و حسابی اعصابم خرد شد. یک بار خواستم مثلاً سود کنم که این طور شد.»شاید همه مانند این جمع دوستانه عاشق تکنولوژی نباشند و صرفاً برای نمایش دادن، گوشی آخرین مدل می‌خرند. این سؤال را از بچه‌ها می‌پرسم و یکی از آنها می‌گوید: «همه جای دنیا چنین آدم‌هایی هستند که برای کم نیاوردن جلوی دوستان و همکاران موبایل می‌خرند بدون اینکه بدانند آن گوشی چه قابلیت‌هایی دارد. مثلاً من فامیلی دارم که اصلاً از در خانه بیرون نمی‌رود و فقط برای آنکه جلوی آیینه عکس بگیرد گوشی می‌خرد، کاش من هم آنقدر پول داشتم.»
در پاساژ دور می‌زنم و مغازه‌های موبایل‌فروشی را تماشا می‌کنم. مدل‌های مختلف نو و براق پشت ویترین‌ها می‌درخشند. حتی اگر به قصد خرید هم نیامده باشید با دیدن اینها بدتان نمی‌آید گوشی موبایل قدیمی خود را عوض کنید. اما گوشی موبایل برای من و شاید بسیاری شبیه یک محیط شخصی است که به بودن در آن عادت کرده‌ایم؛ گوشی جدید شبیه عوض کردن خانه است؛ خانه‌ای که اطلاعات و عکس‌ها مانند خاطراتی یک گوشه جا خوش کرده‌اند و آدم دلش نمی‌خواهد آنها را به محیط جدیدی ببرد. به یکی از فروشندگان که خودش هم عاشق موبایل است اینها را می‌گویم و او می‌گوید: «یکی از دوستان هست دائم ماشین عوض می‌کند از او پرسیدم اذیت نمی‌شوی دائم ماشین عوض می‌کنی؟ گفت من دیگر دستم آمده می‌دانم چطور بخرم و بفروشم. موبایل هم همین است اگر یک بار گوشی بخرید و بفروشید دیگر راحت می‌شوید.از اندروید به اندروید و آی‌اواس به آی‌اواس راحت است. ولی حتی اگر از یک بستر به بستر دیگری هم بروید، می‌بینید خیلی سخت نیست. آنهایی که زیاد گوشی عوض می‌کنند و مثل من خیلی دیتا نگه نمی‌دارند، عکس‌ها را روی پلتفرم‌های اینترنتی و ابر نگاه می‌دارند. بعضی هم اصلاً برای آنها مهم نیست عکس می‌گیرند و پاک می‌کنند. راستش همه به دیتای روی گوشی وابسته نیستند. یک لیست شماره تلفن است که سیو می‌کنی و می‌ریزی روی گوشی جدید. الان فضای مجازی طوری شده که همه فضای ابری دارند خیلی از شبکه‌ها روی اینترنت فضا دارند. شماره می‌زنید بالا می‌آید. الان همه از این شبکه‌ها استفاده می‌کنند که آنها هم ابری هستند. دیگر آدم محدود به پاک شدن دیتا نیست، بعضی آدم‌ها هستند که حالا تازگی متأهل یا بچه دار می‌شوند و یکسری عکس دارند که برای آنها عزیز است که از آن بک آپ می‌گیرند.»
البته همه این‌طور نیستند که آخرین مدل را بخواهند و اندازه مبلغی که دارند سعی می‌کنند گوشی بهتر بخرند مگر چقدر می‌شود از یک گوشی استفاده کرد بالاخره یک روز دیگر سیستم عامل آن ارتقا داده نمی‌شود و کم کم از دور خارج می‌شود. محمود که فروشنده است، می‌گوید: «من تا پیرارسال در مجموع 90 یا 100 گوشی داشتم. از 16 سالگی که اولین گوشی را خریدم تا 26 سالگی تقریباً هر 3 ماه یک بار گوشی عوض می‌کردم. سالی 5 یا 6 گوشی داشتم. انگار دنبال یک گمشده‌ای می‌گشتم. اما خیلی‌ها هستند که می‌گویند اگر امسال گوشی عوض نکنم سال دیگر 2 سال است که این گوشی آمده است.همچنین بعضی گوشی‌ها بیشتر افت قیمت دارند و برای همین که افت قیمت نداشته باشند می‌خواهند امسال گوشی عوض کنند تا سریع کمی هم روی آن بگذارند و گوشی جدیدتری بخرند. بعضی هم هستند وام گرفته‌اند و 10 یا 20 تومان ته حساب مانده بعد می‌گوید چکار کنم که پول من از بین نرود؛ گوشی مرا 6 تومان می‌خرند، 10 می‌گذارم روی این 4 تومان هم پس‌انداز دارم 20 تومان گوشی می‌خرم. این شکلی در واقع می‌خواهند پول‌شان را حفظ کنند. با این پول‌ها نه می‌شود ماشین را ارتقا داد نه لپ تاپ نو خرید، بهترین کار این است.»
همان طور که با آدم‌های مختلفی که عاشق موبایل هستم حرف می‌زنم، ردپای دیگرانی را می‌بینم که آنها را به سمت این تغییر مداوم موبایل سوق می‌دهند، یکی از آنها که پسر جوان فروشنده‌ای است، می‌گوید: «آدم‌ها خیلی تأثیرگذارند الان اگر شما چند ماه با من بگردید، می‌بینید گوشی جدیدی خریده‌اید. می‌روم توی مخت و دائم می‌گویم 2 تا آشنا دارم که شرایطی قسطی می‌فروشند داخل کار می‌گذارمت. من ماشینم خراب شد 6 ماه حوصله نداشتم ببرم تعمیرگاه تا این که یک روز دوستم در باشگاه گفت دامادم تعمیرکار است که من سریع ماشین را بردم پیش وی و تعمیر کردم. من خودم هم چیزی جز موبایل را آنقدر عوض نمی‌کنم. ماشینم را سال 95 خریدم و هنوز عوض نکردم، موتورم را هم 4 سال است عوض نکردم. راستش ماشین و موتور عدد بالایی دارند اما موبایل را با 5 میلیون یا 10 میلیون می‌توانی عوض کنی اما رقم خودرو بخصوص الان روی 200 یا 300 میلیون است. ایرپاد هم از آن چیزهایی است که زود به زود عوض می‌کنم. ساعت هوشمند را هم یک سال است دارم. راستش سیستم و لپ‌تاپ و تکنولوژی را خیلی دوست دارم.» کیس سیستم داخل خانه‌اش را نشانم می‌دهد که با نورهای نئونی قرمز و نارنجی تزئین شده است: «این کابل‌ها را 2 میلیون خریدم الان شده 5 میلیون شاید بگویید مریض هستم اما من عاشق این کارها هستم.»
در راه برگشت به این فکر می‌کنم که چه فرقی می‌کند عاشق چه چیزی باشید؛ عاشق غذا یا عاشق تکنولوژی یا حیوان، انگار آدم دوست دارد خارج از روابط روزمره دریچه‌ای جدید برای تنفس داشته باشد؛ جایی خارج از دغدغه‌های هر روزه که چیزی جز فرسایش ندارند.
 

 

بــــرش

به ما «مودی» می‌گویند
چه چیزی باعث شده آنقدر عاشق موبایل باشید؟ او با خنده پاسخ می‌دهد: «یکی مثل من است که همین 6 ماه پیش آیفون را عوض کردم و این گوشی را خریدم و قبل از آن هم یک سامسونگ داشتم و قبل آن هم یک سامسونگ دیگر داشتم که به ما «مودی» می‌گویند. مثلاً از یک گوشی خوشم می‌آید و فازش را می‌گیرم و دائم فکر می‌کنم خب چطور می‌توانم بخرم. بعد هم اگر دستم باز باشد می‌خرم.