آغاز عصر اکتشاف
احسان مفیدیکیا
منتقد
گامهای اول سینما پر از پیشرفتهای فنی بود که یکی از مهمترین آن بیشتر شدن طول حلقههای فیلم است. اما هنر مستندسازی نتوانست پا به پای این ابداعات و اختراعات سختافزاری پیش رود و از این رو پس از مدتی فیلمهای مستند جای خود را به فیلمهای داستانی دادند. یک دلیل دیگر این افول تمرکز مستندسازان بر طبقه اشراف و حاکمان سیاسی و نظامی بود، تا جایی که برای خوشامد ایشان پای دروغپردازی و بازسازیهای عجیب و غریب و جانبدارانه به فیلم مستند باز شد. یکی از نمونههای مشهور آن علاقه بیحد فرانکلین روزولت، رئیس جمهور وقت ایالات متحده به دوربین فیلمبرداری و رخدادهای ساختگی اوست. استفاده از ماکت ساختمان برای تخریب و انفجار، یا دود سیگار به جای مه جنگ، حقههای تدوینی و قراردادن راشهای بیربط و حتی بازسازی در مقیاس بسیار کوچک از زلزله سانفرانسیسکو در سال 1906، هرچند ما امروز اینها را تقلب میدانیم اما مستندسازان در آن عصر به این بدعتهای خلاقانه خود افتخار میکردند.
در یک مورد خاص در مستند «حمله به پایگاه یک مسیون چینی» اثر ویلیامسون بعضی از نماها در حیاط پشتی یک استراحتگاه بازسازی شد و خب نتیجه مشخص بود، مستند در اثر همین رویه جدید تبدیل به یک محصول مشکوک و بیارزش شد و این پایان عصر معجزات لومیر بود.
کسی که به یکباره جان دوبارهای به سینمای مستند داد و سرآغاز دوره جدیدی از هنر در سینما شد، رابرت جی. فلاهرتی بود. او که به مقتضای شغل اجدادیاش برای کشف معادن به مناطق دوردست سفر میکرد شیفته محیط بکر و تهماندههای فرهنگ مردمی بود که هنوز شکار و زندگی بومی خود را به یاد داشتند؛ اسکیموها.
فلاهرتی در سال 1914 یک دوربین «بلاند هاول» و باقی ابزار ظهور و ثبوت را به بار و بنهاش اضافه کرد و برای مدت دو سال ضمن اکتشافاتش از زندگی اسکیموها هم فیلم میگرفت. حاصل این تلاش مستمر بیش از 30 هزار فوت فیلم بود که البته بیشتر آن به خاطر یک نخ سیگاری که در جعبه فیلمها افتاد، سوخت و از بین رفت! خود فلاهرتی هم در این حادثه به سختی مجروح شد اما از بخت خوش، جان سالم به در برد.
این حادثه به هیچ وجه باعث نشد که او دست از کار بردارد، از این رو فیلمهای باقیمانده را تدوین کرد و همان نتیجه با استقبال چشمگیری مواجه شد، هر چند این خود فلاهرتی را راضی نمیکرد، او از پراکندگی و عدم پیوستگی در روایت حس خوبی نداشت و فکر میکرد که جای یک چیز در کار خالی است، در عین حال همین مقدار هم کفایت میکرد که او از کار اکتشاف دست بردارد و از آن به بعد تمامی وقت خود را صرف ساختن فیلم مستند کند.
حتی همسر فلاهرتی هم خوب متوجه شده بود که این شغل جدید چقدر اهمیت دارد، او میگفت: «فیلم ارزش این را دارد که آدم همه زندگیاش را صرف آن کند، چرا ما این کار را نکنیم؟»