مجید آسودگان، فیلمنامهنویس سریال در گفتوگو با «ایران»:
«گیلدخت» از ریل خارج شد
دیوار سریالسازی از اول در ایران کج گذاشته شده است
فاطمه ترکاشوند
خبرنگار
«گیلدخت» موفقترین سریال این روزهای تلویزیون، یکی از پروژههای ویژه صداوسیماست که مثل همه پروژههای تاریخی، هزینه، زمان و انرژی زیادی صرف تولید آن شده و به طور نسبی، پاسخ مثبت خود را هم از سوی مخاطبان گرفته است. با این همه، مجید آسودگان، فیلمنامهنویس این سریال حالا ناگفتهها و گلایههایی دارد که با «ایران» درمیان گذاشته است.
بازخوردهای گیلدخت تا امروز چطور بوده است؟
تا به امروز هم مطابق آمار رسمی سازمان و هم بازخوردهای مردمی، یکی از پربینندهترین سریالهای سالهای اخیر بوده است. هرچند خودم شخصاً از نتیجه نهایی کار راضی نیستم چون تصور میکنم این کار میتوانست چندین پله بالاتر از اثر فعلی باشد. البته با توجه به شرایط و زمان شروع پخش سریال و بازخورد فعلی، از آن تصوری که چندماه پیش خودم داشتم، جلوتر هستیم و این روند هم ظاهراً افزایشی است.
علت این تفاوت انتظار شما از بازخوردها با میزان فعلی آن چیست؟
این عدم رضایت قطعاً نسبی است و بنده در این مرحله به عنوان یک مخاطب عرض میکنم. اما علت اصلی این عدم رضایت کامل به موضوع برمیگردد که اثر فعلی در بخشهایی دچار شکاف در روایت و ساختار شده است. من علاوه بر نویسندگی و کارگردانی در دانشگاه هم شاغل هستم و برخی از دروس سینما را تدریس میکنم. در ترم اول برای دانشجویان رشته سینما در درس مبانی هنرهای نمایشی، وحدتهای سهگانه را که منتسب به ارسطو است تدریس میکنم. در قالب این مبحث ابتدا توضیح میدهم که در هر درام برای ایجاد انسجام نیاز به رعایت وحدت موضوع، وحدت زمان و وحدت مکان وجود دارد. این مقدمه را داشته باشید تا بعد از توضیح درباره روند نوشته شدن فیلمنامه گیلدخت دوباره به آن باز میگردم.
ما برای نوشتن فیلمنامه گیلدخت، پروسه عجیبوغریبی را طی کردیم. فیلمنامه یک بار به طور کامل نوشته شد اما به هر دلیل ساخته نشد. من، طرح و ایده اولیه فیلمنامه را سال 92 نوشتم و طی سال 93 تا 95 یک نسخه کامل 50قسمتی از فیلمنامه آن توسط یک گروه پژوهش و چند نویسنده همکار آماده شد. بخش عمدهای از قصه فعلی هم همانی است که در همان فاصله تا سال 95 خلق شد اما تغییر مدیریت و سلایق سازمان، کار تولید را دو سه سال عقب انداخت. نهایتاً از سال 97 فیلمنامه به دفتر آقای شفیعی منتقل و همان زمان باتوجه به اقتضائات و شرایط تولید، بازنویسی با نظر ایشان و البته نکاتی از قبل باقی مانده بود آغاز شد. گروه تولید هم عملاً ابتدای سال 98 به کار معرفی شد. این نسخه دوم را بنده شخصاً بازآفرینی کردم که البته در این مرحله گروه پژوهش هم در کنار بنده حضور داشتند. طی این پروسه چند ساله نگارش، بنده و اعضای گروهم خیلی تلاش کردیم که این وحدتهای سهگانه خصوصاً وحدت موضوع را در مسیر روایت و داستان رعایت کنیم. اما متأسفانه در زمان اجرا، تغییراتی در متن ایجاد شد که بخشی از مسیر را عوض کرد. تغییراتی هم که عرض میکنم، نه در اندازه معمول و طبیعی که اقتضائات تولید گاهی در روند فیلمسازی پیش میآورد، بلکه این تغییرات در جاهایی تا حدود از 40درصد فیلمنامه را عوض کرد.
این تغییرات توسط چه کسی روی کار اعمال شد و علتش چه بود؟
در پروسه تولید، قدرت و نظر کارگردان، حرف اول و آخر را میزند. با تخمین خوبی میتوان گفت که 30تا 40 درصد فیلمنامه یا اصلاً اجرا نشده یا به نحوی اجرا شده که در مسیر صحیح روایت نیست. همین امر باعث شده در جاهایی از آن، وحدتهای سهگانه بهم خورده و منطق داستان، ساختار درونی قسمتها و ریتم و ضرباهنگ قصه آسیب ببیند. وقتی کار روی میز تدوین آمد، خلأهای روایت بیشتر مشخص شد. در مرحله پستولید با درخواست تهیهکننده محترم و البته مدیریت شبکه مجدداً به گروه اضافه شدم. هرچند به دلایلی متأسفانه در این مرحله نتوانستیم در خدمت کارگردان باشیم. در این مرحله تلاش کردیم داستان را به ریل اصلی بازگردانیم و شکافها و انسدادهایی را که در مسیر داستان پدید آمده بود پر و تصحیح کنیم.
عنوان مشاور کارگردان به همین علت در تیتراژ برای شما آورده شده است؟
بله. من هیچ نقشی در اجرا نداشتم و تکتک فریمها و سکانسها و نحوه اجرا حاصل هنر و زیباشناسی کارگردان و البته هنر و سختکوشی گروههایی مانند فیلمبرداری، صحنه، لباس، گریم و... است.
این شکافها و انسدادها چطور ایجاد شده بودند؟
برخی از سکانسها که متأسفانه تعدادشان هم زیاد است اصلاً فیلمبرداری نشده بود، برخی هم با تغییر زیادی اجرا شده است. نقشمایهها و کارکرد دراماتیک برخی از کاراکترها هم در حین فیلمبرداری عوض شده بود.
علت این اتفاق به نظر شما چه بوده است؟
به نظرم دیوار سریالسازی از اول در ایران، کج گذاشته شده است. در همه جای دنیا، خالق و طراح، مؤلف سریال محسوب میشود اما در ایران وقتی وارد کار میشویم مؤلف و نظراتش کامل نادیده گرفته میشود و سلایق دیگر جایگزین آن میشود که طبعاً این امر باعث ایجاد مشکلات و دوپارگی در ساختار و قصه میشود.
نسخه فعلی که در حال نمایش است از نظر شما تا چند درصد به فیلمنامه اصلی نزدیک است؟
در بهترین حالت 70درصد. این نکته را هم بگویم که نسخه ابتدایی فیلمنامه با نام «آشپزنامه» نوشته شد اما حالا تقریباً چیزی از این محور اصلی در سریال باقی نمانده است، درحالی که یکی از ایدههای اصلی فیلمنامه، آوردن همین پیشینه فرهنگی غذا و آداب سفره ایرانی- اسلامی بود. ما یک فرهنگ بسیار غنی در این حوزه داریم که خود من هم تا سال 91 نمیدانستم. ما از دوره صفویه و قاجار و حتی قبلتر از آن کتابهای مدون آشپزی داریم، پایه و اساس این بخش از فرهنگ ما، ذیل همان جمله ابن سینا شکل گرفته که میگوید «غذای ما دوای ما و دوای ما، غذای ما است». در واقع فرهنگ ما چیزی میان هنر آشپزی و طب سنتی بوده نه این تصویری که الان ما از غذا و فرهنگ خوراکی خودمان داریم.
یعنی این ایده الان در خروجی نهایی حذف یا کمرنگ شده است؟
بله الان این لایه مربوط به سنتهای غذایی ما خیلی کمرنگ شده و دوستان بیشتر در اجرا به لایههای رویی وقایع مطبخ پرداختهاند. مثلاً در فیلمنامه هیچ نریشنی وجود نداشت بلکه ظرف این یک سال اخیر و در مرحله پستولید، مجبور شدیم برای پر کردن برخی خلأها، نریشن را به کار اضافه کنیم.
پس ساختار روایی به کلی آسیب دیده بوده است؟
چیزی که خیلی ناراحتم میکند این است که گیلدخت، فرزند 3354روزه بنده بود اما حالا به صورت معیوب در مقابل مخاطب قرار گرفته است و این امر ناشی از همان نکتهای است که نقش و جایگاه مؤلف در صنعت سریالسازی ایران نامشخص است و این اختلاف سلایق و دیدگاهها گاهی باعث میشود به مخاطب احترام گذاشته نشود. هرچند بواسطه هنر کارگردان و گروه تولید در جاهایی شاهد قسمتهای درخشانی در گیلدخت هستیم اما متأسفانه از نظر بنده لایههای اجتماعی و فرهنگی اثر به شدت آسیب دیده و ریتم و ضرباهنگ سریال و ساختار درونی قسمتها و روند وقایع آن چیزی نیست که روی کاغذ خلق شده بود.
بــــرش
قرار بود تاریخ و فرهنگ غذایی ایران را بسازیم
نسخه قبلی فیلمنامه با نام «آشپزنامه» نوشته شد و در خبرها هم موجود است. اما حالا تقریبا چیزی از مجور اصلی که در آن وجود داشت، باقی نمانده است. درحالی که یکی از ایدههای اصلی فیلمنامه، آوردن همین پیشینه فرهنگی غذا و آداب سفره ایرانی بود. ما یک فرهنگی بسیار غنی در این حوزه داریم که خود من هم تا سال 91 نمیدانستم ما از دوره صفویه و قاجار و حتی قبلتر از آن کتابهای مدون آشپزی داریم که فرهنگ ماست ذیل همان جملهای که میگوید «غذای ما دوای ما و دوای ما، غذای ماست». یعنی فرهنگ ما چیزی میان آشپزی و طب سنتی بوده نه این تصویری که الان ما از غذا و فرهنگ خوارکی خودمان داریم.