گفت‌وگو با زابیل محرم‌اوف مدیر تلویزیون او تی وی دیاسپوریای تالش در مسکو

تالش‌ها پل ایران و روسیه‌اند

زابیل محرم اوف مدیر تلویزیون او تی وی دیاسپوریای تالشی‌های جمهوری آذربایجان در روسیه، بیست و ششم دی‌ماه سال گذشته در دانشگاه تهران حاضر شد و در بزرگداشت ژنرال علی اکرم همت‌اوف شرکت کرد. همت اوف اندکی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به‌عنوان معاون وزیر دفاع جمهوری آذربایجان در دولت ابوالفضل ایلچی بگ، دست به کودتا زد و جمهوری تالش مغان را در جنوب شرق این کشور و در همسایگی استان‌های گیلان و اردبیل با پایتختی لنکران تأسیس کرد. همزمان سرهنگ صورت حسین‌اف نیز در گنجه اعلام استقلال کرد. با روی کار آمدن حیدر علی‌اوف، ارتش به جمهوری تالش مغان حمله برد و این جمهوری را برچید. همت اوف نیز دستگیر و به اعدام محکوم شد اما وساطت‌های بین‌المللی حکم اعدام را به زندان ابد تغییر داد.

محمد مطلق
روزنامه نگار


زابیل محرم اوف مدیر تلویزیون او تی وی دیاسپوریای تالشی‌های جمهوری آذربایجان در روسیه، بیست و ششم دی‌ماه سال گذشته در دانشگاه تهران حاضر شد و در بزرگداشت ژنرال علی اکرم همت‌اوف شرکت کرد. همت اوف اندکی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به‌عنوان معاون وزیر دفاع جمهوری آذربایجان در دولت ابوالفضل ایلچی بگ، دست به کودتا زد و جمهوری تالش مغان را در جنوب شرق این کشور و در همسایگی استان‌های گیلان و اردبیل با پایتختی لنکران تأسیس کرد. همزمان سرهنگ صورت حسین‌اف نیز در گنجه اعلام استقلال کرد.
با روی کار آمدن حیدر علی‌اوف، ارتش به جمهوری تالش مغان حمله برد و این جمهوری را برچید. همت اوف نیز دستگیر و به اعدام محکوم شد اما وساطت‌های بین‌المللی حکم اعدام را به زندان ابد تغییر داد. با این همه در سال 2004 به دلیل بیماری ناشی از شکنجه‌های طولانی بیم مرگ او می‌رفت که باز اعتراض‌های بین‌المللی از سر گرفته شد و دولت به ناچار با ابطال تابعیت، او را از کشور اخراج کرد. همت‌اوف به هلند رفت و نام خود را به همت‌زاده تغییر داد. 
او معتقد بود عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای فاقد اعتبار است و تالشستان باید به ایران ملحق شود. 
همت‌زاده در سال 2022 در غربت فوت کرد اما تا آخرین نفس از ایران گفت و نوشت.
پس از برچیده شدن جمهوری تالش مغان، فشارها به مردم این مناطق بالا گرفت. بویژه اینکه تالش‌ها به عنوان مردمی پایبند به تشیع مخالف سیاست‌های رایج شیعه‌زدایی و اسلام‌زدایی بودند. 
به همین دلیل بخش بزرگی از فعالان سیاسی، فرهنگی و مذهبی تالش در این سال‌ها ناچار از مهاجرت شدند که زابیل محرم اوف نیز یکی از آنهاست. زابیل نه‌تنها مقلد رهبری است، بلکه تأکید می‌کند که ما تالش‌های روسیه، رئیس‌جمهور ایران را نیز رئیس‌جمهور خود می‌دانیم. محرم‌اوف چندی پیش از سفر به ایران، همراه با اسماعیل شعبانوف دستیار پوتین و رئیس دیاسپوریای تالش، به سفارت ایران در مسکو دعوت شده بود که تصویر این دیدار نیز خبرساز شد.

 اسماعیل شعبانوف دستیار پوتین در حوزه اقوام روسیه و رئیس دیاسپوریای تالش‌ در این کشور که دوست نزدیک شما هم هست می‌گوید اگرچه ما شهروند روسیه‌ایم اما اینجا ما را به‌عنوان ایرانی می‌شناسند. آیا واقعاً تالش‌های قفقاز را در روسیه ایرانی می‌شناسند؟

 خداوند مسئولیت بزرگی به دوش ما تالش‌ها گذاشته است؛ از یک طرف در جمهوری آذربایجان، اغلب کانون‌های اصلی تشیع و دفاع از حریم اهل بیت(ع) جزء تالش هستند. از طرف دیگر به دلیل ستم فراوانی که در طول این سال‌ها در حق مردم ما شده، چه از نظر اقتصادی، چه فرهنگی و سیاسی، بالاجبار خیلی‌ها به مسکو و سایر شهرهای روسیه مهاجرت کرده‌اند و شهروند روسیه شده‌اند. بنابراین ما زبان و فرهنگ روسی را درونی کرده‌ایم و از این نظر روسی شده‌ایم اما همچنان زبان، دین، مذهب و آداب و رسوم ایرانی خود را هم حفظ  کرده‌ایم و درست به همین دلیل در روسیه ما را ایرانی می‌شناسند. 
من دو روز پیش با یکی از مقامات بلندپایه روسیه دیدار داشتم که خیلی هم مفصل صحبت کردیم. ایشان حرفی را که من از مدت‌ها پیش می‌زدم به شکل دیگری به من گفتند و آن اینکه تالش‌ها می‌توانند بین دو دولت و دو امپراطوری بزرگ ایران و روسیه نقش پل را بازی کنند.
روسیه و ایران هر دو دولت‌های بزرگی هستند هرچند هیچ کشوری در جهان سابقه و تجربه حکمرانی ایران را ندارد و ما تالش‌ها مثل هر ایرانی دیگری مفتخریم که اجداد ما هم در تأسیس و تقویت این امپراطوری بزرگ، نقش داشته‌اند. 
بنابراین پاسخ سؤال شما این است که بله، در روسیه ما را به عنوان ایرانی می‌شناسند. در همین گفت‌و‌گو که اشاره کردم، به من گفتند ما به شما تالش‌ها اعتماد داریم همچنان‌که ایران هم به شما اعتماد دارد. گفتند تازه به عمق حرف شما پی برده‌ایم که ایران تا چه اندازه حسن نیت دارد و چه دوست معتمدی می‌تواند باشد، گذر زمان و حوادث این را به ما نشان داد.
از این منظر وقتی به جلسه بزرگداشت مرحوم همت‌زاده دعوت شدم، مثل یک شهروند روسیه و مثل یک تالش ایرانی حضور پیدا کردم. همه تالش‌های روسیه این نقش را برای خود قائلند. ما همچنان به عنوان یک پل برای هرچه نزدیک‌تر شدن این دو کشور تلاش خواهیم کرد. حرف جناب شعبانوف کاملاً درست است و من زیر حرف ایشان را امضا می‌کنم.

آیا این پل توانسته در زمینه رئال پلیتیک یا صحنه واقعی و میدانی سیاست هم نقش ایفا کند یا صرفاً نوعی تعارف سیاسی است؟

البته که توانسته نقش ایفا کند. اگر این‌طور نبود ما را در ایران و روسیه بویژه در روسیه به اغلب محافل و مجالس عالی دعوت نمی‌کردند و مشورت نمی‌خواستند. اگرچه باید بگویم که ایران به تازگی این سیاست را پیش گرفته. 
ما مدت‌ها در این زمینه صحبت می‌کردیم اما اتفاقی در صحنه واقعی نمی‌افتاد تا اینکه هر دو طرف متوجه شدند تالش‌ها موقعیتی عالی برای پیوند هرچه بیشتر دو کشور دارند. مدتی است که ما را مدام به ایران و محافل مختلف دعوت می‌کنند که این نشان می‌دهد وطن تاریخی ما بالاخره متوجه فرزندان خود شده است.
بعضی از تالش‌ها می‌گویند کاش ما هم می‌توانستیم دولت خودمان را داشته باشیم. من می‌گویم ما چه نیازی به تشکیل دولت داریم؟ ما دولت داریم، دولت ما ایران است. ما باید پشتیبان رئیس‌جمهور و کابینه‌اش باشیم. پشتیبان مجلس باشیم. 
هرچند از ایران دور افتاده‌ایم اما ما هم ایرانی هستیم. ما از وطن خود و مادر خود جدا شده‌ایم. مبارزه ما در جمهوری آذربایجان هم برای همین است. برای این است که دین خودمان را، زبان خودمان را و فرهنگ خودمان را که سر تا پا ایرانی است، از دست ندهیم. سال 1993 مرحوم همت‌زاده با این تفکر جمهوری تالش مغان را تأسیس کرد. چرا؟ چون هویت ما، دین ما و زبان ما در خطر بود. متأسفانه این جمهوری دوام نیاورد و بیش از 200 نفر دستگیر و زندانی شدند و خیلی از آنها یا در زندان جان دادند یا بعد از زندان با بیماری‌های ناشی از دوره زندان فوت کردند. چهره‌ای مثل علی ناصر شاعر ملی ما به زندان افتاد و 8 سال تمام تحت فشار بود تا اینکه دچار سرطان شد و بعد از چند سال درگیری با این بیماری درگذشت. علی ناصر به روح تالش معروف است.

در مقایسه با دیگر اقوام جمهوری آذربایجان، تالش‌ها صدای رساتری دارند و خارج از کشور هم صاحب تشکیلات هستند. چرا صدای تات‌ها یا لزگی‌ها و سایر اقوام خاموش است؟ البته برای مخاطبان باید توضیح دهم که شبه‌جزیره آبشوران با مرکزیت باکو در اصل تات‌نشین است و زبان تاتی باکو که به پارسی هم شناخته می‌شود، دقیقاً فارسی است با گویشی شبیه گویش تهرانی.

 این صدا کجا خاموش است؛ در جمهوری آذربایجان یا روسیه؟

 نه منظورم جمهوری آذربایجان است.

 در جمهوری آذربایجان، هیچ کس صدایی ندارد. تالش‌ها هم صدایی ندارند. ولی ما در روسیه حدود 20 سالی هست که تشکیلات رسمی داریم و پرچم و سرود ملی و نشان خودمان را کاملاً به‌طور رسمی ثبت کرده‌ایم. البته اینجا لزگی‌ها هم تشکیلات خودشان را دارند اما چون اساساً بخش بزرگی از لزگی‌ها در روسیه زندگی می‌کنند، نسبت به ما وضعیت بهتری دارند. هرچند زبان لزگی‌های جمهوری آذربایجان ممنوع است اما در داغستان، یکی از زبان‌های رسمی دولتی، لزگی است که همین باعث شده این زبان و فرهنگ نجات پیدا کند. در داغستان 14 زبان رسمی وجود دارد که ترکی آذربایجانی و لزگی هم جزو آنها هستند و زبان لزگی تا پایه نهم تدریس می‌شود. اما وضعیت ما پیچیده است. 
تالشی سه گویش متفاوت دارد که گویشوران دو گویش آن در ایران و گویشوران یک گویش در جمهوری آذربایجان ساکن هستند. زبان ما به تالشی شمال اردبیل نزدیک‌تر است اما فهم تالشی سمت فومن و آن دور و بر برای ما سخت است. به همین دلیل ما فعلاً مثل لزگی‌ها زبان واحد و معیار نداریم. تالش‌های ایران در وطن خود هستند و کیف می‌کنند و از تمامی آزادی‌ها برای ترویج زبان و فرهنگ محلی خود برخوردارند ولی واقعیت این است که ما خیلی تحت فشار هستیم.

مگر زبان ترکی و لزگی به هم نزدیک نیستند؟

 خیر به هیچ وجه.
این سؤال را از این جهت می‌پرسم که وقتی به آذری‌های جمهوری آذربایجان می‌گوییم، این رقص، رقص لزگی است و مربوط به شما نیست یا مثلاً آن چکمه قزاقی ریشه آذری ندارد، می‌گویند ترکی و لزگی یکی است. درحالی که وقتی به زبان می‌رسند، آن را ممنوع می‌کنند.

خنده‌ دار است. لزگی‌ها در کوهستان‌های داغستان زندگی می‌کنند و مردم بسیار قهرمانی هستند. رقص‌شان هم کاملاً رنگ خصوصیات فرهنگی و محیط زندگی‌شان را دارد. در مورد تات‌ها هم که اشاره کردید، باید بگویم که زبان آنها هم در روسیه رسمی است و تات‌های داغستان زبان ادبی خودشان را دارند. از همه بدبخت‌تر و درمانده‌تر ما هستیم. 
روسیه می‌داند ما چقدر بدبختی کشیده‌ایم، برای همین بیشتر از بقیه حرمت ما را نگه می‌دارد. مثلاً چند سال پیش در مراسم نوروز گفته بودند هیچ یک از مهاجران با پرچم و نشان خودشان جشنی برگزار نکنند. با این همه ما با پرچم و سرود تالش مغان جشن گرفتیم و اعتراضی هم نکردند. چشم‌شان را بستند و چیزی نگفتند.

همگرایی باکو و تل‌آویو را چگونه ارزیابی می‌کنید، بویژه اینکه ایران‌زدایی و شیعه‌زدایی از قفقاز جزو سیاست‌های تل‌آویو است و بخش بزرگی از مشکلات تالش‌های جمهوری آذربایجان را هم در همین قالب می‌شود دید.

اسرائیل اول دست به این حیله زد که مسئولان جمهوری آذربایجان به مسئولان و مقامات جمهوری اسلامی ایران توهین کنند. بعد شبکه‌های تلویزیونی هجمه زیادی به ایران آوردند و شروع کردند به تخریب و رد کردن تمامی خطوط قرمز ایران. مجالس مذهبی و پرچم‌های عزاداری آقا امام حسین(ع) ممنوع شد، به ائمه(ع) و ستون‌های اسلام توهین کردند و... تا اینکه بتوانند در چنین هاله‌ای از دشمنی و خصومت، سفارت باکو در تل‌آویو را افتتاح کنند. کاری که باکو تاکنون جرأت آن را نداشت. خب آنها می‌خواهند با اسرائیل دوستی کنند، بکنند؛ ما عاقبت همه دوستان اسرائیل را دیده‌ایم. اینها فکر می‌کنند مسأله به همین شکل تمام خواهد شد، خیر. باید از اوکراین درس عبرت بگیرند. این را هم بگویم که خرس، حیوانی است کینه‌ای و روس‌ها بی‌حساب و کتاب «خرس تنها» را به عنوان سمبل برای خود انتخاب نکرده‌اند.

جالب اینکه شهردار باکو تقریباً همزمان با افتتاح سفارت، مسجد وهابی‌ها را هم در این شهر افتتاح کرد.

 وهابیت هم با برنامه اسرائیل در این منطقه درحال گسترش است. چرا وهابی‌ها عرضه این را نداشتند که به مردم فلسطین و غزه کمک کنند ولی زمان شوروی در چچنستان کار می‌کردند؟ چرا در سوریه و عراق مسلمان‌کشی می‌کردند؟ بگذارید چیز دیگری بگویم؛ وهابی‌ها زمانی کربلا و بارگاه آقا امام حسین(ع) را هم ویرانه کردند. آن زمان هم شیعه بود و اعتقادات مذهبی از حالا هم پررنگ‌تر بود اما چرا آن موقع جرأت چنین کاری را داشتند و حالا نه؟ چرا الآن جرأت نمی‌کنند به چنین چیزی فکر هم بکنند؟ من این را با مردم ایران می‌گویم؛ برای اینکه حالا شیعه رهبر دارد. ما شیعیان و ایرانیان باید قدردان رهبرمان باشیم.

چند روزی که برای شرکت در مراسم بزرگداشت مرحوم همت‌زاده در ایران بودید چه دیدید و چه گذشت؟

من به وطنم رفتم. هیچ آتشی مثل آتش حسرت وطن نیست. دیگر خودتان حال من را در ایران حدس بزنید. انگار کسی در صحرا دارد از تشنگی هلاک می‌شود که یکباره به چشمه زلالی می‌رسد. من در ایران این حال را داشتم. چهار، پنج ساعتی که توی جلسه بودم، یکسره اشک می‌ریختم. وقتی خواستند حرف بزنم، نتوانستم، داشتم خفه می‌شدم. از خوشحالی بغض کرده بودم و اشک می‌ریختم. همان چند دقیقه‌ای هم که خودم را جمع و جور کردم و حرف زدم، حاضران با هیجان من، هیجان زده شدند و چهار، پنج بار کف زدند. وضعیت عجیبی بود. 
نتوانستم صحبت کنم. چیزی که برایم خیلی جالب بود و کاملاً به چشم می‌آمد، ادب ایرانی و حرمت و احترامی بود که مردم نسبت به هم داشتند. یکی که حرف می‌زد، طرف مقابلش دست به سینه می‌گذاشت و می‌گفت به روی چشم. از همه مهم‌تر احترامی بود که برای خانم‌ها قائل بودند. 
ادب و اخلاق ایرانی آدم را واله می‌کند. چند نفر صربستانی آنجا دیدم؛ دقیق بگویم هفت نفر بودند. 
مفصل درباره فرهنگ و مدنیت قدرتمند ایرانی حرف زدیم. آخر سر گفتند اروپایی‌ها باید مدنیت و اخلاق را از ایرانیان یاد بگیرند. دولت ایران هم آن چند روز بار دیگر به ما ثابت کرد که اولاد و فرزندان خود را از یاد نبرده است.