گفت‌وگوی جک گلدستون و یرواند آبراهامیان دو نظریه‌پرداز معروف انقلاب‌ها درباره آشوب‌های اخیر در ایران

شورش نه انقلاب

چند روز بعد از مصاحبه تاریخی جک گلدستون علیه شورش زن، زندگی، آزادی که پرسش‌های جدی را نسبت به وقوع انقلاب در ایران مطرح کرد، پروفسور آبراهامیان که کتاب‌هایش جزو کتب مورد علاقه جریان روشنفکری در ایران است، آب پاکی را روی دست اپوزیسیون ریخت و عنوان کرد که تحرکات اخیر راه به جایی نمی‌برد. آبراهامیان تاریخ نگار
ارمنی-امریکایی‌،زاده ایران است که مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرده است. او پس از مهاجرت به امریکا موفق به گرفتن دکترای خود، در سال ۱۳۴۸ از دانشگاه کلمبیا شد و در دانشگاه‌های پرینستون و آکسفورد به تدریس «تاریخ ایران» پرداخت و...

به نظر می‌رسد با گذشت شش ماه از ناآرامی‌های اخیر که بیشتر از آنکه ریشه در داخل داشته باشد، حاصل یک جریان مهندسی شده تحمیلی از خارج از کشور بود، حالا یکی‌یکی جامعه‌شناسان، مورخان و اندیشمندان علوم سیاسی مختلف در دنیا که اتفاقاً هیچ‌کدام‌شان هم سمپات جمهوری اسلامی نیستند با اعلام برائت از این شورش، درصدد حفظ آبروی تئوریک و علمی خود هستند. زیرا به‌خوبی می‌دانند که مواضع آنها درباره این اتفاقات در تاریخ ثبت خواهد شد و هر نوع سخن هیجانی و غیرواقع‌بینانه، اعتبار علمی و تئوریک آنها را بشدت مخدوش خواهد کرد. شاید حتی اگر امروز سیدجواد طباطبایی نیز در قید حیات بود از اظهارنظر عجولانه قبلی‌اش که این شورش‌های کور را انقلاب ملی توصیف کرده بود برائت می‌جست چون هر فرد آگاه و واقع‌بینی از همان ابتدا می‌فهمید نام انقلاب برای این شورش کور که ریشه‌اش نیز توطئه خارجی بود، چقدر مضحک و خیال‌پردازانه است. در این صفحه به دیدگاه‌های دو نفر از جامعه‌شناسان مشهور در جهان پرداخته شده و بخش‌هایی از نقطه نظرات آنها درباره اتفاقات اخیر در گفت‌و‌گوهایی که با رسانه‌های بیگانه داشته‌اند، آورده شده است.

 

جک گلدستون: نباید «آرزو اندیشی»‌را با انقلاب اشتباه گرفت

کسانی که علوم‌سیاسی یا جامعه‌شناسی خوانده‌اند یا حداقل مطالعاتی در حوزه «انقلاب»‌های دنیا داشته‌اند با نام جک گلدستون آشنا هستند. جامعه‌شناس امریکایی که حوزه تخصصی‌اش انقلاب‌های جهان است. گلدستون مورخ اهل ایالات متحده امریکا است که در مطالعات جنبش‌های اجتماعی، انقلاب‌ها، جمعیت‌شناسی سیاسی و «خیزش غرب» در تاریخ جهان تخصص دارد. او نویسندگی یا ویراستاری ۱۳ کتاب و بیش از ۱۵۰ مقاله تحقیقاتی را بر عهده داشته ‌است و به ‌عنوان یکی از مراجع برجسته در مطالعه انقلاب‌ها و تغییرات اجتماعی بلندمدت شناخته می‌شود. وی اخیراً در گفت‌و‌گو با یکی از رسانه‌های ضدانقلاب گفت‌و‌گوی مفصلی درباره اغتشاشات اخیر در ایران انجام داده که نکات مهمی دارد. اهمیت حرف‌های گلدستون از این جهت است که وی یک امریکایی مخالف جمهوری اسلامی است اما وقتی از منظر تخصصی خودش درباره حوادث اخیر صحبت کرده، به صراحت اپوزیسیون را در رسیدن به اهداف خود ناکام عنوان می‌کند؛ تا جایی که وسط مصاحبه، پرسشگر که خود یکی از ایرانیان ضدانقلاب است به وی می‌گوید: «چشم‌اندازی که ترسیم کردید آنقدر تیره‌وتار است که نمی‌دانم چطور می‌شود اینها را منتشر کرد!» گلدستون در این مصاحبه، اگرچه با سوءگیری علیه انقلاب اسلامی حرف زده اما ناخواسته اعتراف‌های مهمی کرده است. از اینکه آشوب‌های اخیر نمی‌تواند به نتیجه برسد، چون نه چشم‌اندازی برای فردا دارد و نه رهبری مشخصی دارد تا اینکه جمهوری اسلامی آنقدر ریشه‌دار است که به این سادگی‌ها برایش اتفاقی نمی‌افتد و استقلال آن باعث شده که قدرت‌های خارجی هم نتوانند به آن ضربه محکمی بزنند. در زیر اهم صحبت‌های گلدستون در گفت‌وگوی مورد اشاره را می‌خوانید.

  انقلاب یک پدیده نادر است، دقیقاً به همین علت که باید شمار قابل‌ملاحظه‌ای از اصحاب قدرت و ثروت به این نتیجه برسند که وضع‌شان در یک حکومت دیگر بهتر می‌شود و این موقعیت به این سادگی‌ها پیش نمی‌آید.
  [امام]خمینی در هدایت انقلاب رهبر بسیار مؤثری بود. به هرکس هرچه می‌خواست بشنود می‌گفت... رهبری یعنی این. یعنی شما همه کسانی را که پیش از آن حاضر نبودند سر یک میز بنشینند متحد کنی. فکر نمی‌کنم ایران در این لحظه چنین چهره‌ای داشته باشد.
  به نظرم [امام]خمینی یکی از رهبران انقلابی برجسته تاریخ است و برانداختن نظامی که ساخته، چنان رهبری می‌طلبد... ایران هم اگر بخواهد از جمهوری اسلامی بگذرد، باید کسی بیاید و تصویر و دورنما‌یی از آینده خلق کند که متفاوت با امروز و مطلوب مردم باشد. قبول، در نظام بعدی حجاب اجباری نیست. اما کشور را چطور قرار است اداره کنیم؟ چه‌کسی قرار است اداره کند؟ سیاست خارجی‌مان چگونه خواهد بود؟ نزدیک به غرب؟ جمعیت مذهبی یا محافظه‌کار یا سنتی چه؟ پول نفت چه می‌شود؟ این جنبش بدون رهبری به نفس‌نفس می‌افتد و فرو می‌ریزد. کافی نیست که فقط بگوییم ما این حکومت را نمی‌خواهیم پس باید برود. این آرزواندیشی است، نه انقلاب.
  هیچ قدرت خارجی‌ای اهرم فشار کافی برای ‌اینکه به رژیم فعلی بگوید «باید بروی» ندارد. شاید یک علتش این باشد که این نظام دهه‌هاست با همه سرشاخ است و در تحریم است و ناگزیر به خود متکی است... این رژیم از روز اول جلوی تهدید امریکا ایستاده و به‌ نوعی سرنوشتش دست خودش بوده است.
  باید از آنچه ایالات متحده از زمان انقلاب با ایران کرده اعلام انزجار کرد. روی‌هم‌رفته، معتقدم امریکا آن‌طور که شایسته است با ملت و مردم ایران رفتار نکرده است؛ حساب حکومت جداست.
  اینکه کسی (در ایران یا هرجای دیگر) فکر کند همین‌که اعتراض کند و خشمش را نشان بدهد اوضاع دگرگون می‌شود خوش‌باوری است... کافی نیست که فقط بگویید من از این رژیم بیزارم. آیا اصلاً می‌توانید تصویری از آینده‌ در ذهن بسازید که همه این گروه‌های رنگارنگ ایرانی با آن همراه شوند؟ بدون چنین دورنما و تصویری از آینده آنچه دارید فقط خشم است.
  بعضی ایرانی‌ها می‌گویند دولت‌های غربی سفرا و نمایندگانشان را از ایران خارج و دارایی‌های خارجی ایران را مصادره کنند چون این رژیم به‌خاطر رفتاری که با مردم ایران کرده دیگر مشروعیت ندارد. متأسفم، چنین اتفاقی نمی‌افتد... کشورهای دیگر به منافع خودشان فکر می‌کنند. دقیق حساب‌وکتاب می‌کنند. می‌خواهند همچنان مسیری برای اعمال نفوذ داشته باشند. نمی‌خواهند همه پل‌ها را خراب کنند. طرفشان، به‌ هرحال، یک کشور بزرگ و قدرتمند است. نمی‌شود بگویند ما دیگر با این حکومت حرف نمی‌زنیم. به جایش با کی حرف می‌زنید؟ واقعیت این است که در ایران حکومتی سر کار است، در منطقه‌ای حیاتی و استراتژیک و به نظر می‌رسد زمام امور را همچنان در دست دارد. تا زمانی که این حکومت برقرار است، طرف‌حساب بقیه دولت‌ها خواهد بود.
  این گزینه را هم امریکا در ونزوئلا آزمود. دولت ما گفت مادورو در انتخابات تقلب کرده و از نظر ما رئیس‌جمهور نیست، دیکتاتور است و بد است و خلاصه ما به‌جای او رئیس سابق مجلس را، که در تبعید است، به رسمیت می‌شناسیم. چند سال به همین منوال گذشت. چه شد؟ هیچ. به هیچ‌جا نرسیدیم. و حالا دوباره برگشته‌ایم سر خانه اول و ارتباط با حکومت ونزوئلا. بنابراین، آنچه درعمل در دنیای سیاست رخ می‌دهد این است که دماغشان را می‌گیرند و با اکراه می‌گویند ما از این دولت بیزاریم، آنها هم از ما بیزارند، ولی بعضی مسائل هست که باید بابتش با هم ارتباط داشته باشیم.

 

یرواند آبراهامیان: همچنان مسأله مشروعیت است

چند روز بعد از مصاحبه تاریخی جک گلدستون علیه شورش زن، زندگی، آزادی که پرسش‌های جدی را نسبت به وقوع انقلاب در ایران مطرح کرد، پرفسور آبراهامیان که کتاب‌هایش جزو کتب مورد علاقه جریان روشنفکری در ایران است، آب پاکی را روی دست اپوزیسیون ریخت و عنوان کرد که تحرکات اخیر راه به جایی نمی‌برد. آبراهامیان تاریخ نگار ارمنی-امریکایی‌،زاده ایران است که مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرده است. او پس از مهاجرت به امریکا موفق به گرفتن دکترای خود، در سال ۱۳۴۸ از دانشگاه کلمبیا شد و در دانشگاه‌های پرینستون و آکسفورد به تدریس «تاریخ ایران» پرداخت و هم‌اکنون در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک (CUNY) به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه مشغول است. وی در مقوله «تاریخ ایران معاصر» از برجسته‌ترین تاریخ نگاران محسوب می‌شود. او در گفت‌و‌گوی اخیر خود با یورونیوز ضمن تأکید بر اینکه جمهوری اسلامی پابرجا خواهد ماند، حتی حاضر نشده نام انقلاب را برای ناآرامی‌های اخیر به کار ببرد و آن را «شورش» توصیف کرده است. آبراهامیان این تحولات را صرفاً چندپارگی‌های اجتماعی دانسته و حتی وارد میدان شدن فردی مثل رضاپهلوی را هم به ضرر جریان اپوزیسیون توصیف کرده است.

  در مورد اعتراضات در ایران یا آنطور که من آنها را شورش می‌نامم، انتظارات اغراق‌آمیز یا خوش‌بینانه‌ای ایجاد شد که این شورش‌ها به انقلاب منجر می‌شود.
  انقلاب به فرایندی گفته می‌شود که یک قیام عمومی از پایین صورت گرفته و رژیم را سرنگون می‌کند. با این توصیف‌ها آنچه در سال ۱۹۷۹ در ایران رخ داد یک انقلاب واقعی بود.
  مردمی که در خیابان‌های ایران حضور داشتند امیدوار بودند که همان اتفاقات سال ۱۹۷۹ بار دیگر رخ دهد اما مسأله این است که حکومت شاه هیچ مشروعیتی نداشت و این مشکل اصلی رژیم او بود... هنوز جمهوری اسلامی مشروعیت دارد.ما هیچ نشانه‌ای مبنی بر اینکه رژیم به سمت فروپاشی برود، نداریم.
  من فکر می‌کنم حضور شاهزاده جوان یا هر چیز دیگری که می‌توان اسمش را گذاشت به عنوان رهبر، باعث تضعیف اعتراضات و تقویت رژیم خواهد شد. چراکه مردم خواهند پرسید اعتبار دموکراتیک و سکولار او از کجا آمده؟
  خبرنگار که در گفت‌و‌گو با آبراهامیان ظاهراً از پاسخ‌های آبراهامیان تعجب کرده از او می‌پرسد: گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی معتقدند که آرام شدن نسبی اعتراضات در یک روند انقلابی عادی است. ممکن است مردم خشمگین دوباره پس از مدتی به خیابان‌ها بازگردند و روند سقوط جمهوری اسلامی را تسریع بخشند. آیا می‌توان شرایط امروز را با مقطعی پیش از انقلاب ۵۷ مقایسه کرد؟ اما پاسخ آبراهامیان جالب است: خیر. چون همچنان مسأله مشروعیت است. شاه در ۲۸ خرداد مجبور شد از نیروهای خارجی برای ادامه حکومت خود استفاده کند در نتیجه دیگر نمی‌توانست از مشروعیت سخن بگوید. اما در مورد جمهوری اسلامی هنوز بخشی از مردم مشروعیت رژیم را قبول دارند ضمن اینکه هیچ نشانه‌ای مبنی بر ریزش در سپاه پاسداران وجود ندارد.
  این بار خبرنگار با سماجت بیشتری از آبراهامیان می‌پرسد: شما به مشروعیت مذهبی در ایران اشاره کردید اما در جنبش اخیر ما شاهد این بودیم که اتفاقاً حملاتی به روحانیون صورت گرفت. از جنبش عمامه پراکنی گرفته تا حملات لفظی و فیزیکی که علیه روحانیت شیعه در ایران صورت گرفت. آیا این به معنای پایان تقدس روحانیت شیعه در ایران مدرن نیست؟»؛ اما بازهم پاسخ آبراهامیان جالب است:
  خیر من این طور فکر نمی‌کنم. این قبلاً هم بوده است. من به یاد دارم که مثلاً ۲۰ سال قبل هم مثلاً تاکسی‌ها، در خیابان‌ها روحانیون را سوار نمی‌کردند. همواره شاخص‌هایی در تاریخ ایران بوده که این نگاه نسبت به روحانیون وجود داشته است. از صادق هدایت گرفته که شما نمی‌توانید هیچ کسی را ضد روحانیت‌تر از او پیدا کنید یا مثلاً احمد کسروی. با این حال همچنان رابطه‌ای میان بخشی از جوامع محلی و روحانیت وجود دارد که جایگاه روحانیت را محترم می‌شمارند و برای آن ارزش قائل هستند و من فکر نمی‌کنم این از بین برود.

 

جستجو
آرشیو تاریخی