به بهانه 100سالگی انتشار منظومه «افسانه»

گوش من از صدای آیندگان پر است

علی یاری
شاعر


 نیما نخستین اثرش (قصه رنگ پریده، رنگ سرد) را اسفند 1299 خورشیدی در حدود بیست‌وسه‌ سالگی سرود و سال 1300 آن را با سرمایه شخصی چاپ کرد. سال بعد (24 اسفند 1301) بخش‌هایی از منظومه افسانه را در قالبی نوقدمایی در روزنامه قرن بیستم میرزاده عشقی منتشر کرد.
نیما از همان آغاز راهی که در پیش گرفته بود، می‌دانسته قدم در چه راه دشواری گذاشته است. سنّت‌پرستان او را ملامت می‌کرده‌اند، اما 27 فروردین 1303 در نامه‌ای به میرزاده عشقی گفته مانند شیر از برابر این افراد می‌گذرم «کوه محکم هستم که از اثر بادهای مخالف و شوریده از جا حرکت نخواهم کرد» (نامه‌ها: 98). یک سال پس از انتشار افسانه، در نامه‌ای (اردیبهشت 1302) به خواهرش ناکتا، خودش را «صدای مخفی عالم و رونق آینده» خوانده. علت بی‌کسی و گمنامی خود را هم همین دانسته است (نامه‌ها: 85).
در فروردین 1303، به میرزاده عشقی گفته بدون مباهات بر دیگران، من امروز پیشرو تجدد شعر و نثر هستم و محبس و افسانه و دیگر آثار من «بیرق‌های مواج انقلاب شعر فارسی» هستند. هر قدر که امروز آنها را ریشخند کنند، فردا آنها را دوست خواهند داشت (نامه‌ها: 97). در آبان همین سال در نامه‌ای با عنوان «آقای من» که مخاطبش به‌درستی شناخته نیست، گفته است آینده‌ای را می‌بینم که مویم سفید شده و پیرمردی شده‌ام که اطفال هدایت‌شده مملکت گرداگردم را گرفته‌اند. گفته می‌بینم که چندی دیگر «مردم با روی بشاش» قدردان زحمت و خدمت من به ادبیات فارسی خواهند بود (نامه‌ها: 116).
دی‌ماه 1308 از لاهیجان به دوستش محمد متکان در بارفروش نامه‌ای نوشته است. از دوستانش در بارفروش گله کرده چرا سراغی از او نمی‌گیرند. چرا پاسخ نامه‌هایش را نداده‌اند. درادامه به آینده درخشان خودش اشاره کرده است: «تو کدام دوستی را بی‌ریاتر و درست‌تر از نیما که آتیه واضح و آبرومندی را بدون‌شک دارا خواهد بود، پیدا می‌کنی؟» (نامه‌ها: 344).
کمتر شاعر یا نویسنده‌ای است که سی سال پیش از مرگش و تنها هفت‌،هشت سال پس از انتشار نخستین نمونه‌های کارش، امیدواری‌اش را چنین با بانگ بلند فریاد زده باشد: «همیشه به من مژده می‌دهند، گوش من از صدای آیندگان پر است» (همان‌جا). نیما این را سال 1308 در نامه‌ای از لاهیجان به جهانگیر سرتیپ‌پور نوشته، یعنی وقتی‌ که حدود سی‌ودو سال داشته است.
در چند سال پایانی عمر، یعنی در روزگار پس از کودتا که نیما از زمین و زمان ناامید شده بود، به حقانیت کارش تردید نکرد. نیما در این ایام کمتر شعر گفته است. دلزدگی از روزگار در کلام او آشکار است. تنها چیزی که او را سر پا نگه داشته امیدش به آینده کارش بوده است: «از هرحیث موقتی می‌گذرانم. من فقط با پاکنویس‌ کردن بعضی از شعرها خودم را سرگرم داشته‌ام. به آینده خوب نگاه می‌کنم و ازاین‌ جهت است که پایداری دارم و زنده‌ام» (یادداشت‌های روزانه: 135).
چنین امید روشن و استواری از کجا آب می‌خورد؟ نیما در مرز سی‌سالگی چگونه این‌همه به آینده کار سترگ‌اش ایمان داشت که به میرزاده عشقی و خواهرش و دیگران از اعتبار شعرش در آینده سخن گفت. در حالی‌ که از همان آغاز او را به‌ سخره گرفتند، به او و شعر نو خندیدند. با چه دستاویزی باور کرده بود که آیندگان قدر او را خواهند دانست و او را بر صدر خواهند نشاند؟ چگونه در کوران آن‌همه طردها و لعن‌ها خود را نباخت و راسخ‌تر از هر روز در انزوای خانه‌اش نوشت و یقین داشت روزی نسل‌های آینده بسیار از او خواهند گفت و نوشت؟
هرچه هست، اکنون که بیش از هفت دهه از خاموشی جسمانی نیما می‌گذرد، او به‌ درستی و بایستگی بر جایی که پیش‌بینی می‌کرده، تکیه زده است. در این هفت دهه بیش از هر شاعر دیگر درباره او گفته‌اند و نوشته‌اند. کتاب‌شناسی توصیفی آثاری که درباره شعر نیما از آغاز تا سال 1380 پدید آمده، گواه روشن این نکته است (کارنامه توصیفی نیماپژوهی: 1396). پیش‌بینی او به‌ درستی تحقق یافت. کارش پسند عام‌ وخاص یافته است. شعر معاصر ایران با نام، کار و اندیشه‌های نوگرایانه‌اش گره خورده است. از شعرش ستایش‌های بلیغ شده است. اکنون نام نیما به نیکی و بلندی در محافل شعر ایران و جهان بر زبان رانده می‌شود.

 

جستجو
آرشیو تاریخی